خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
"به نام خدا"
نام اثر: و دوباره زندگی
نام شاعر: (openworld (bahareh.s



درد را عذاب آور دیدم،عذاب آور نبود.
عشق را دردناک دیدم، دردناک نبود.
مرگ را تلخ دیدم، تلخ نبود.
زندگی را شیرین دیدم، شیرین نبود
عذاب آور بود، دردناک بود، تلخ بود
و تمام چیزی که نبود، این بود...
برای من نبود!


پی نوشت:
دوستان تمام کلمات، جملات و بیت‌ها را خود بنده نوشته ام و کپی برداری از این نوشته‌ها حرام است و نویسنده این اثر که خودم باشم راضی نیستم. امیدوارم که لـ*ـذت رو در بند بند و بافت به بافت این اثر حس کنید.


خیلی ممنون از طراح عزیزم Mohadeseh.f


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، The unborn، DIANA_Z و 11 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهت کردم، نگاهم کردی.
دستم را بگرفتی کشیدی به سوی خود

آرام، آروم... فرو رفتم درونت
به خود آمدم، تو نبودی!

من نبودم تو نبودی ولی زندگی بود
بود و آن دور دورها به من لبخندی زد

و یادم انداخت که از من گرفته بوداش!

openworld


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: DIANA_Z، . faRiBa .، Kameliaparsa و 10 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
دردی داشتم، آرام آرام منجمدم می‌کرد
یادم می‌انداخت زمانی داشتمت

و حالا آن من و تو نیستیم که مقصریم
این زندگی است که مرا با طناب تو به دار آویخته

مرا در درون خود کشته است؛ نگران نباش عزیزم
این تو نیستی مقصر مرگ من

این زندگی است که مرگ را به من هدیه نمی‌کند
این مرگ است که به استقبال من نمیاید

و در این بین، من و تو مقصر نیستیم
این زندگی است که مقصر است!

openworld


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: DIANA_Z، . faRiBa .، FaTeMeH QaSeMi و 9 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه تو آدم‌ها را رسوا می کند
رسوای جاهانم کردی

ای شیرین‌تر از جانم
تنم را لرزاندی با آن نگاهت

آشنایم کردی با دنیایت
درونم را آباد کردی مانند بیرانم

ولی باز هم ویرانم، تو رفتی و من را دوباره رسوای عالمین کردی
مرا کشتی، مرا دیوانه‌ی دنیا کردی

آرام بگرفتی از من این دنیا را
تو با این زندگی دست به یکی کردی

تو هم مانند این زندگی مرا نابود کردی
حتی نگذاشتی کمی به بودنت عادت کنم، رفتی و دوباره و دوباره مرا... رسوا کردی عالمین کردی!

openworld


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: DIANA_Z، . faRiBa .، FaTeMeH QaSeMi و 10 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
درد واژه‌ی نویی برایم شد
بعد از رفتنت

درد برایم شیرینی‌اش را ازدست داد
مانند زنگی‌ام، برایم تلخ شد

اگر از من بپرسی تنهایی یعنی چی
یعنی جای یک نفر خالی همانی که متوجه نمی‌شود تو میمریی

میرم... میرم، از زندگی تو میرم
تو خواهی من روم، باشد من میرم

دنیایت را شیرین می‌سازم با رفتنم
و همیشه دوباره این زنگی است که می‌ماند

و دوباره زندگی مرا درون خود غرق می‌کند!

openworld


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: DIANA_Z، . faRiBa .، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرام باش... نفسی عمیق بکش و بزار احساست کنم!
بگذار احساس کنم که تو در درونم هستی
بگذار بفهمم تو مرا می خواهی!
من، من همیشه دوستت خواهم داشت
داشتنت دردناک تر از ازدست دادنت بود
من را رها کن
بگذار نفس بکشم
رهایم کن می دانم خودت هم این را می خواهی!
می خواهی رهایم کنی تا با دیگر شاد باشی
این فقط منم که با اینکه نمی خواهم، دوستت دارم!

openworld


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: DIANA_Z، . faRiBa .، FaTeMeH QaSeMi و 7 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
عاقبت، قلبم را شکستی
خم شدم، پهلوانم دردم را توصیف می‌کرد
ولی تو نمی‌خواهی هنوز هم باور کنی که دوستم نداری
بگذار علاوه برمن همه بداند
بگذار بهمفمم دوست نداری ام
هرچند، چرچند که خود دلم می‌خواد این حرف شوخی‌هایی باشید که تو...
همیشه با من می‌کنی!

(openworld(bahareh.s


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: DIANA_Z، . faRiBa .، FaTeMeH QaSeMi و 7 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
قلبم درد می‌کند
ذهنم پر از دوستت دارم های دروغ است
دوستت دارم هایی که تمام من را ساخته اند!
قلبم، قلبم پر شده از تو...!
تویی که مال من نیستی!
(openworld(bahareh.s
***
خیسی روی گونه‌هایم نفس‌هایم را بند میاورند
نفس‌هایی که آرزوی نکشیدنشان را دارم!
ریه‌هایی پراز شوق دید تو
قلبی که با هر تپش تو را به یاد می‌آورد...
آری من دیوانه‌ام، نمی‌خواهم فراموشت کنم
و این تویی که نمی‌خواهی پیشم بمانی!
(openworld(bahareh.s


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: DIANA_Z، . faRiBa .، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس‌های گرمی که از ته گلو بیرون میایند
قلبی که تپیدنش را فراموش کرده
ساعتی که دیگر تیک‌تاک نمی‌کند و خوابیده
غبار روی میز مطالعه
همه و همه کار این زندگی‌است!
اگر می‌ایستاد، شاید... حالا حال من و تو این نبود
دور از هم... جدا افتاده...
با قلب‌هایی شکسته!
(openworld(bahareh.s


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: DIANA_Z، . faRiBa .، Kameliaparsa و 3 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
222
امتیاز واکنش
3,988
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
سکوت می‌کنم، بیا دوباره بشکنم
بیا و بکشنم، مانند همیشه!
قول میدم که چیزی نگویم
فقط... فقط یک خواسته دارم
میان آمدن های احتمالی
می‌شود، قلبت را پس بگیری؟
دارد وجودم را ریش‌ریش می‌کند آخر!
(openworld(bahareh.s


کامل شده مجموعه اشعار و دوباره زندگی | openworld کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: The unborn، DIANA_Z، ASaLi_Nh8ay و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا