خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
آفرینش

در پناه کوهی
گل سرخی با ناز
خفته بر دامن سبز گل سرخی دیگر...
شب
شبی توفانی ست !

انجمن رمان نویسی




اشعار حسین پناهی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
زیر صفر

رویا
پشت پنجره ایستاده بود!
با دفتر حساب چشان میشی اش!
دنیا
در ایوان نشسته بود
با قیچی چلوار سفید چشمان میشی اش!
من
درحیاط خوابیده بودم
با تسبیح بلند چشمان میشی ام!
بادکنکی از فراز بید
زرد
گرد
سبک گذشت...

انجمن رمان نویسی




اشعار حسین پناهی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
خواستگاری

عابد کنار برکه نشسته بود!
دست هایش در آب بود که دید
آن سوی برکه
زنی گلو وگلوبندش را به نمایش گذاشته است!
چشمانش را بست
در سکوت خواند:
دور شو ! شیطان !
از من دور شو !
چشمانش را که گشود
زن صنوبری بود
گلوبندش
ماه...

انجمن رمان نویسی




اشعار حسین پناهی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
رسالت

پیامبر جوان
زمین به زمین
آسمان به آسمان
می گردد تا به معجزه ی نگاه
جهان را با ریگی آشنا کند!
ریگی ساده
که در حاشیه هر رودخانه ساده تری یافت میشود!
همه میدانند
کلاغ ها و هندوانه ها همیشه بوده اند
و لق لق آب
از چارستون جلبک ها
برای گوش حرف تازه یی نیست!
با این همه
سیاهی چشم سرخی زبان
گم گشته های دیرین خود را جست جو میکنند!

انجمن رمان نویسی




اشعار حسین پناهی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

BINA.A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/6/20
ارسال ها
26
امتیاز واکنش
109
امتیاز
98
زمان حضور
9 ساعت 59 دقیقه
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑه خاﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ می‌شود،
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ می‌شود،
ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ می‌شود،
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ می‌شود؛
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ می‌شود،
ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ‌تر...
ﺍﻗﻮﺍم‌مان ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ...
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ،
ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ‌ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ می‌شود.
ﺭﺍﺳﺘﯽ! ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ!
ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ‌ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می‌برﺩ.
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ،
ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ‌ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ‌ﺍﻡ می‌گوید،
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ می‌ریزد،
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ...
ﻣﻦ می‌مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ،
ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ‌ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می‌ماند؛
من می‌مانم و خدا...
با احساس خجالتی که
"ای مهربان! چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده‌اند؟ چرا؟!"


اشعار حسین پناهی

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، Ghazaleh.A و *KhatKhati*
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا