خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرباز!
سربازِ برجک زندان
به دختری می اندیشد
که چشم در راه اوست
وَ دستانش بر مسلسل سنگین
عرق می کنند !

جنگ!
لعنتْ به جنگْ !
اینُ یه پسرْبچّهی افغانْ میگُفْ
که گیوههاشُ
با جُف پاهاشْ
تو میدونِ مینْ جا گذاشته بودْ !


اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاعران، پیش از پنجاه ساله گی سکته می کنند!
پینوشه نیستم
که نودُ یک ساله بمیرم
در بسـ*ـتری از ابریشم و الماس...
در روزگارِ ما
تنها خودکامه گان
از مرزِ هشتاد ساله گی می گذرند
و شاعران
پیش از پنجاه ساله گی سکته می کنند
با مهرِ سوزنی بر ساعد
یا از نفس تنگی می میرند
با بافه ی سیمی بر گلو...
مرگِ من
پیش از به آخر بردنِ یک آواز اتفاق می افتد
آوازی سپیدمو
که از گلوی قناریِ جوانی
گل می کند.


اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
خواهش می‌کنم.
آنقدر بی خیال از بازنگشتنت گفتی،
که گمان کردم سر به سر ِ این دل ِ‌ساده می گذاری!
به خودم گفتم
این هم یکی از شوخی های شاد کننده ی توست!
ولی آغاز ِ آواز ِ بغض ِ گرفته ی من،
در کوچه های بی دارو درخت ِ خاطره بود!
هاشور ِ اشک بر نقاشی ِ چهره ام
و عذاب ِ شاعر شدن در آوار هر چه واژه ی بی چراغ!
دیروز از پی ِ گناهی سنگین، گذشته را مرور کردم!
از پی ِ تقلبی بزرگ، دفاترِ دبستان را ورق زدم!
باید می فهمیدم چرا مجازاتم کرده ای!
شاید قتل ِ مورچه هایی که در خیابان
به کف ِ کفش ِ من می چسبیدند،
این تبعید ناتمام را معنا کند!
ا شیشه ای که با توپ ِ سه رنگ ِ من،
در بعدازظهر تابستان ِ هشت سالگی شکست!
یا سنگی که با دست ِ من
کلاغ ِ حیاط ِ خانه ی مادربزرگ را فراری داد!
یا نفری ِ ناگفته ی گدایی، که من
با سکه ی نصیب نشده ی او برای خودم بستنی خریم!
وگرنه من که به هلال ابروی تو،
در بالای آن چشمهای جادویی جسارتی نکرده ام!
امروز هم به جای خونبهای آن مورچه ها،
ده حبه قند در مسیر ِ مورچه های حیاطمان گذاشتم!
برای آن پنجره ی قدیمی شیشه ی رنگی خریدم!
یک سیر پنیر به کلاغ خانه ی مادربزرگ
و یک اسکناس ِ سبز به گدای در به در ِ خیابان دادم!
پس تو را به جان ِ جریمه ی این همه ترانه،
دیگر نگو بر نمی گردی!


اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
قول می‌دهم.
به نقطه ای نامعلوم که خیره می شوی،
تمام ستاره های آسمان
بر سرم شهاب می شوند!
بیا لحظه ای به طعم ِ شیر ِ مادرانمان بیندیشیم!
به سر براهی ِ سایه های همسایه!
به کوچ ِ کبوتر،
به فشفشه های خاموش،
به ونگ ونگ ِ نخست و بنگ بنگ ِ آخرین...
هر دو سوی ِ چوب ِ زندگی خیس ِ گریه است!
فرقی میان زادن ِ نوزاد و پاره کردن ِ پیله و رسیدن سیبها نیست!
کسی صدای پروان ها را نمی شنود،
وقتی با سوزن ِ ته گرد
به صلیبشان می کشند!
کسی گریه درخت را
به وقت ِ چیدن ِ سیبهایش نمی بیند!
ولی یک روز،
یک روز ِ خدا
چشمها بیدار و گوشها شنوا می شوند،
هیچ دستی برای شکار پروانه ها تور نمی بافد،
سیبهای رسیده از درخت می افتند
و تو دیگر،
به آن نقطه تار ِ نامعلوم،
خیره نمی شوی!


اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
رانندگی در سرخوشی!
من یه گلایلم که تو این سرزمین شوم،
راهم به قبر و سنگِ گرانیت می‌رسه
هر روز به قتل می‌رسم و شعر من فقط،
به انتشارِ شعله‌ی کبریت می‌رسه
دردم هزار ساله مثِ درده حافظه،
درمونشم همونیه که کشفِ رازیه
نسلی که سرسپرده‌ی عصر حجر شده،
به ساقیای ارمنیه پیر راضیه
وقتی که زندگی یه تئاتره مزخرفه،
تنها به جرعه‌های فراموشی دلخوشم
راسکول نیکف یه پیره زنو شقه کرد و من،
با اون تبر فرشته‌ی الهامو می‌کُشم...
هی سرخوش می‌کنم مثِ یه بطری نوشیدنی،
که وقتی پاش بیفته یه کوکتل مولوتوفه!
یه مجرمه فراری شدم که تو زندگیش،
درگیر یه گریزه بدونِ توقفه!
فرقی نداره جاده‌ی چالوس و راهِ قم،
من سرخوشی‌ام که خوش داره رانندگی کنه!
یه ماهی که تو آکواریوم زار می‌زنه،
تا توی اشک‌های خودش زندگی کنه...
باید تلوتلو بخوری این زمونه رو،
وقتی که سرخوش نیستی به بن‌بست می‌رسی
تو سرخوشی آدما دوباره مهربون می‌شن،
حتا برادرای توی ایست بازرسی!
می‌خندن و به دستِ تو دستبند می‌زنن،
راهو برای بردن تو باز می‌کنن!
تو دام مورچه‌ها به سلیمان بدل می‌شی،
قالیچه‌ها بدونِ تو پرواز می‌کنن!
بعدش یه خواب زیر پتوی پر از شپش،
رو نیمکتِ پلاستیکیه یه کلانتری...
اما چه فایده وقتی که فردا با یه لگد،
تو دنیای جهنمیت از خواب می‌پری!
این بار چندمه که به یه جرم مشترک،
هشتاد تا ضربه پشتتو هاشور می‌زنه؟
برگرد خونه حتا اگه با خبر باشی،
تنها دل خودت واسه تو شور می‌زنه...
تو یه گلایلی و تو این سرزمین شوم،
راهت به قبر و سنگِ گرانیت می‌رسه!
هر روز به قتل می‌رسی و شعر تو فقط،
به انتشارِ شعله‌ی کبریت می‌رسه...


اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
اجازه هست؟
دیگه کلافه ایم از درس و مدرسه!
این دیکته کافیه، این مشقِ شب بسه!
صد ترکه رو کفِ دستای ما شکست،
حالا برای خشم - آقا! - اجازه هست؟
آقا! اجازه هست از جا بُلن بشیم؟
رو به شما بگیم تو فکرِ شورشیم؟
آقا! اجازه هست رو تخته ی کلاس،
خورشید رُ حک کنیم بی وحشت و هراس...؟!
موضوعِ تازه ی انشا ی بچه ها:
تنبیه رُ خط بزن از روزگارِ ما!
ما ذله ایم از این مشقای لعنتی!
از جبرِ وحشت و تاریخِ نکبتی!
جمعِ گرسنه گی, تفریقِ نا به جا،
تقسیمِ نادرست, مضروبِ ترکه ها...
از ترکه دستِ ما عمری به خون نشست...
حالا برای خشم - آقا !- اجازه هست؟
آقا! اجازه هست که شیشه بشکنیم؟
این ترکه ی بَدو از ریشه بشکنیم؟
موضوعِ تازه ی انشا ی بچه ها:
تنبیه رُ خط بزن از روزگارِ ما


اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
رابینسون کروزو!
باید ترانه هامو توی بطری بندازم،
وقتی که موجا مقصدشون ساحلِ توئه!
چشماتو روی بطریای نامه بر نبند!
این آخرین امیدِ رابینسون کروزوئه!
بی تو اتاق من یه جزیره س میون آب،
متروک و سوت و کور، پر از گریه های من:
یه تک درخت نخل و یه آلونکِ حقیر،
با ساحلی که پر شده از ردپای من...
هر روز دوره می کنم همه ی این جزیره رو،
با خاطراتِ ناب و قشنگِ تو پا به پا
روز و شبای من خلاصه می شن تو شنیدنه
موسیقی مداوم موجا و صخره ها
دارم مدام نقشه می کشم اما چه فایده،
با چن تا تخته پاره نمی شه به تو رسید
صدبار اومدم به جنگِ خدایان موج ها،
صدبار این جزیره شکستای من رو دید
هر شب میون ماسه ها از هوش می رم و
به بودنم کنار تو تو خواب دلخوشم
تو زنده می شی تو دل رؤیام شب به شب،
من تنها با خیال تو روزامو می کشم
تو دوره دوره دور تو ویلای ساحلیت،
داری به یه ترانه ی من گوش می کنی
کی باورش می شد که با یه چشم به هم زدن،
من رو تو این جزیره فراموش می کنی؟
بعد از کدوم بهانه اتاقم، جزیره شد؟
این دریا کی میون من و عشق تو نشست؟
دستای کی تو رو از لحظه هام گرفت؟
کی چشاتو روی این بی ستاره بست؟
دریا هنوز دراز کشیده میونمون،
ما بین بی خیالی تو و دلتنگیای من
یه قایق از تو خط افق سر نمی رسه،
تا دست تکون بدی روی عرشه ش برای من
این قصه آخرش به رسیدن نمی رسه،
تنهایی سرنوشتِ رابینسون کروزوئه!
یه مردِ خسته توی جزیره س که تا ابد
باور نداره رفتی و تو حسرتِ توئه


اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاعری اگر زنده بود..
یک روز،
بل‌که پنجاه سالِ دیگر
موهای نوه‌ات را نوازش می‌کنی
در ایوانِ پاییز
و به شعرهای شاعری می‌اندیشی
که در جوانی‌ات
عاشقِ تو بود.
شاعری که اگر زنده بود
هنوز هم می‌توانست
موهای سپیدت را
به نخستین برفِ زمستان تشبیه کند
و در چینِ دور چشمانت
حروفِ مقدسِ نقر شده بر کتیبه‌های کهن را بیابد...
یک روز
بل‌که پنجاه سالِ دیگر
ترانه‌ی من را از رادیو خواهی شنید
در برنامه‌ی مروری بر ترانه‌های کهن شاید
و بار دیگر به یادخواهی آورد
سطرهایی را
که به صله‌ی یک لـ*ـب‌خند تو نوشته شدند.
تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک
و این شعر در آن روز
تازه‌ترین شعرم برای تو خواهد بود ...


اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پایانِ پندآمیز
بالای کوه
منتظرِ یکی از ما بودی!
من لاک‌پشت بودم،
رقیبم خرگوش
و قصه این‌بار
به آن پایانِ پندآمیز ختم نمی‌شد...



اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو جوونیم کسی رو دوست داشتم...
تو جوونیم کسی رو دوست داشتم، دختری که چشاش آبی بود
پدرش تو اورکت آمریکایی، پشتِ ته ریشِ انقلابی بود
مادرش مرز کفر و ایمان بود، شب دعای کمیل گوش می داد
روزا که مردِ خونه بیرون بود، دل به آهنگای گوگوش می داد
کوچه مون زخم جیره بندی داشت، بخشی از روزمون توی صف بود
گاهی موشک به خوابمون می خورد، حال و روز همه مزخرف بود
فکر و ذکرم چشای اون بودن، علت رویاهای قبل از خواب
شوق دررفتن از دبیرستان، میل جادو شدن به سحرِ کتاب
من پر از شعر شاملو بودم، تا مبادا شریعتی خون شم
تا مبادا تکاملم کم شه، تا مبادا دوباره میمون شم
و جلال اسم یه اتوبان بود، یه اتوبان به سمتِ بدبختی
پس مصدق، ولی عصر شد و قلعه شد پارکِ پهلوان تختی
غرق بودم تو فیلمای بتاماکس، تو هالیوود دروغ راوی بود
وقتی دلتنگ اون چشا بودم، بهترین فیلم ماوی ماوی بود
پدرش سایه مو با تیر می زد، جای اسمم صدا می زد: کمونیست
می گفت هر کس زنت شه تا دینِ زنده گیشو یه لحظه راحت نیست
شرطش این بود برم به سربازی، بلکه یه آدم حسابی شم
بلکه نور خدا بتابه بهم، بی خیال چشای آبی شم
سر من بوی قرمه سبزی داشت، بوی ممنوع ساز و فیلم و کتاب
مملکت بوی دیگه ای می داد، میکسِ بوی جوراب و عطر گلاب
آخرش کار من به حبس کشید، آخرش فکرم از سرش افتاد
زبون سُرخِ من تو اون روزا، سر سبزو به بادِ محبس داد
تو جوونیم کسی رو دوست داشتم، دختری که چشاش آبی بود
اون که یک هفته قبل از آزادیم، زن یه آدم حسابی بود

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی


اشعار یغما گلروئی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا