خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

**sahar**

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/12/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
0
امتیاز
0
سن
34
زمان حضور
1 ساعت 56 دقیقه
سلام دنبال اسم یک رمان هستم که خیلی وقت پیش خوندم و دختر داستان تیپ خاص محجبه داره و برای مراسم و اینا کترینگ میکنه و پسر داستان رستوران یا کافه داره و اصالتش ترک


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 

nilizd

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/11/19
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
0
امتیاز
70
سن
26
زمان حضور
56 دقیقه
سلام کسی اسم این رمان رو میدونه
شب خواستگاری دختره خواستگارش که چند سال عاشق هم بودن و همسایه بودن با دمپایی و لباس راحتی اومد خواستگاری و همه چیز رو به هم زد گفت دختره رو نمیخواد
اونم افسردگی گرفت یه شب از مهمونی برمی‌گشت با یکی از آشناهاشون کنار خیابون یه نوزاد رو پیدا کردن و تصمیم گرفت نوزاد رو بزرگ کنه بعدم مهدکودک زد
اون آشناش هم از دختره خوشش میومد فکر کنم دکتر بود
بعد آخر رمان فهمیدن خواستگار دختره که تو هلال احمر بوده ایدز گرفته برای همین خواستگاری رو به هم زد بعدم خودکشی کرد
دختره هم با همون مرده ازدواج کرد


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 

Shin81

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/10/22
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
5
امتیاز
71
سن
22
زمان حضور
10 ساعت 14 دقیقه
سلام وقتتون بخیر
رمان درباره دختریه که همسرش که پسرخالش هم بود(مسعود)بهش میگه که ازت خسته شدم و به بهانه بچه دار نشدن درخواست طلاق میده اما در واقعیت با یه خانوم دیگه ای قرار ازدواج گذاشته
بعد از جدایی نامزدی برادر دختر داستان(سیاوش)و خواهر شوهر دختره (سارا)هم بهم میخوره درحالیکه همو خیلی دوست دارن و سیاوش هم با دختر دیگه ای(ژیلا) نامزد میکنه از لج خانواده ی خالش. اما بعد از مدتی از ژیلا جدا میشه و با سارا عروسی میکنه
دختر مدتی افسردگی میگیره برای اینکه حال و هواش عوض بشه میره شمال خونه ی مادربزرگش اونجا با پسر یکی از دوست های مادربزرگش که اهل اصفهانن اشنا میشه
اون اقا قبلا یه بار به اجبار پدر خودش و پدر همسر سابقش ازدواج کرده بود یه پسر 8 یا 9 ساله و یه دختر 3 یا 4 ساله داشت بعد از فوت پدر هاشون همسر سابقش درخواست طلاق میده و از هم جدا میشن
بعد از مدتی اشنایی از هم خوششون میاد و باهم ازدواج میکنن و دختره هم که رشتش خیاطی بود یه مزون تو اصفهان میزنه (اونجا زندگی میکنن) و طبقه بالای مزون هم یه ارایشگاه میشه برای خواهرزاده همسرش این خواهرزاده پدر و مادرش رو از دست داده و بعدا با برادر دوم دختره بیشتر اشنا میشه و از همدیگه خوششون می اد
سعی کردم هرچی یادم میاد رو بنویسم ولی درمورد اسم ها مطمئن نیستم
ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام واقعا کسی یادش نیست؟ لطفا


~♦•پیدا کردن رمان‌های گمنام•♦~

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا