خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,751
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان: بانوی طبیعت
نام نویسنده:بیتا صادقی
نام ناظر:f.zare
ژانر: فانتزی، عاشقانه
خلاصه: و آن زمان که ظلمت از سیاهی شب برمیخیزد، او از دل نور خویش، کسی رامی‌سازد که از تاریکی برتر است!
کسی از دیار سختی‌ها که ایمانش کوه را خرد، کویر را دریا و بیابان را جنگل می‌کند!
بانوی طبیعت با یاری خدا و همراهی عزیزانش به دنبال راهی برای نجات سرزمینش است.
لینک رمان:در حال تایپ - رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان 98


نقد و بررسی رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: khas، Ghazaleh.A، Mounes Hasanpour و 3 نفر دیگر

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,869
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
به نام آنکه من و تو هر دو می‌پرستیم، آنکه به جسم روح و جان و به ذهن اندیشه و خیال بخشید؛ خدا
نقد و بررسی رمان بانوی طبیعت
"ژانری است داستانی، کاملا تخیلی، کاملا بی قانون! بدون هیچ اصل و یا قاعده‌ای که در آن هر اتفاقی ممکن است بیفتد و هر چیزی مقبول است!"
به باور اکثریت، این تعریف درست ژانر فانتزی است. به گمانم نویسنده نیز چنین عقیده‌ای دارد؛ بنابراین می‌خواهم پیش از شروع نقد و بررسی اثر، پاسخ صحیح‌تری به این پرسش بدهم:
فانتزی چیست؟
"فانتزی ابدا بی قانون نیست! اصول و قواعد خود را دارد و با اینکه در دسته‌بندی ژانرها آن را در راسته‌ی تخیلی قرار می‌دهند، هر اتفاقی ممکن نیست!"
قوانین و قواعد بسیارند و وقت برای نام بردن همه نیست، پس آن‌هایی را خواهم شمرد که ارتباط نزدیکی با این رمان دارند:
۱. زیرمجموعه‌ها: این ژانر پرطرفدار، اما نه چندان درست شناخته شده‌ی حیطه‌ی ادبیات، زیرمجموعه‌های بسیاری دارد. از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان اسطوره-افسانه (اساطیری)، جادو و شمشیرزنی ودارک را نام برد.
بانوی طبیعت به صورت میکس نوشته شده و آن را می‌توان در تمامی این گروه‌ها طبقه‌بندی کرد، اما این میکس خیلی حرفه‌ای نیست.
کاملا مشخص است که این یک سبک خاص نیست، بلکه ناشی از بی اطلاعی نویسنده است.
بگذارید کمی بحث را بازتر کنیم:
*در بخش‌هایی، حرف از خدایان یونان، آپولو، زئوس و هلیوس زده می‌شود. زنگی به صدا در می‌آید "فانتزی اساطیری"
*خونآشام‌ها به دخترها حمله می‌کنند. بحث از خونآشام و گرگینه که وسط بیاید، یک نام، با اطمینان و بدون هر گونه شک و ابهامی، می‌درخشد "دارک فانتزی"
*قدرت‌های شخصیت‌ها و وجود جادوگران در داستان، یک بار دیگر باعث بولد شدن سبکی می‌شوند "جادو و شمشیرزنی"
خدایان یونان و خونآشام و گرگینه اصلا نمی‌توانند کنار هم بیایند!
۲. اساطیر حرمت دارند: شما از موجودات و شخصیت‌های اساطیری استفاده کرده‌اید؛ اما به صورت تحریف شده. زمانی که موجود یا شخصیتی را خودتان می‌سازید، اختیار تام دارید تا به هر شیوه‌ای که می‌خواهید آن را خلق کنید؛ اما زمانی که پای اساطیر یه میان می‌آید شما میراث هزاران ساله‌ای را وارد بازی کرده‌اید. این میراث حرمت دارد، ارزش دارد، دست بردن در اساطیر ابدا صحیح نیست. اساطیر فرهنگ یک مردمند. یک تمدن عظیم با آن‌ها شکل گرفته. اینکه آن‌ها را به هر نحوی که می‌خواهید تغییر دهید و استفاده کنید توهین به فرهنگ یک ملت است.
۳. هر اتفاقی ممکن نیست: مردم فکر می‌کنند وقتی در مقابل ژانر نوشتند "فانتزی" دیگر مجازندهر کاری بکنند، هر چیزی را وارد داستان بکنند و هر مهارتی دلشان خواست به هر موجودی که دم دستشان بود بدهند!
"فانتزی را نمی‌توان دلیل محکمی برای نابود کردن باورپذیری دانست."
دیدیم که بتی و کتی به چندین زبان تسلط دارند؛ مثلا بتی هم فارسی بلد است، هم انگلیسی، هم فرانسوی، هم ایتالیایی، هم اسپانیایی! فاجعه‌ی کار اینجاست که همه‌ی آن‌ها را در دوران کودکی یاد گرفته‌اند! هر چقدر هم قدرت‌مند باشد، بانوی طبیعت هم که باشد، این یکی توی کت من نمی‌رود!
حداقل اگر حرف از قدرتی می‌شد که پدر و مادرش از آن برای فرو کردن این همه اطلاعات در مغزش استفاده کرده‌اند می‌شد آن را تا حدودی پذیرفت، اما در آن صورت هم استانداردهای حرفه‌ای را زیر پا می‌گذاشت.
هنوز از این شوک غیر قابل باور در ابتدای داستان خارج نشدیم که با توصیف چهره‌ها مواجه می‌شویم. هر دو دختر بلوند هستند، اما اصالتا ایرانی!
علاوه بر آن اکثر شخصیت‌ها از لحاظ ظاهری شباهت‌های بسیاری به یکدیگر دارند و همه هم به شدت زیبا هستند.
قرمه سبزی! اصالتا ایرانی و هرگز قرمه سبزی مزه نکرده‌اند!
نام‌هایشان هم که همه انگلیسی است، چه دخترها، چه خانواده‌شان.
پدر و مادرها همه شغل‌های رده بالایی دارند و همه تحصیل‌کرده و ثروت‌مند هستند. این یکی دیگر خط بطلان می‌کشد بر باورپذیری داستان.
به اندازه‌ی کافی از استانداردهای فانتزی گفته‌ام، هر چند به نظر هنوز هم جای سخن بسیار است؛ اما بهتر است برویم سراغ استانداردهای رمان‌نویسی‌.
می‌دانیم که خلاصه یعنی چکیده‌ی کل یک مطلب، بخش‌های مهمش؛ اما این در رمان‌نویسی صدق نمی‌کند. خلاصه در رمان نویسی یعنی متنی که نه کوتاه باشد و نه بلند و به توازن اطلاعات بدهد و سوال ایجاد کند. در خلاصه‌ی بانوی طبیعت ما اطلاعات بسیار زیادی را دریافت کردیم. بعد از خواندن خلاصه، ما می‌دانیم دختری در داستان هست که از تاریکی برتر است، هدفش نجات سرزمینش است و همراه با عزیزانش و یاری خدا می‌خواهد به آن برسد.
حال که اطلاعات را کنار هم میذاریم به جمله‌ای می‌رسیم که کل داستان را مشخص می‌کند:
"دختری قدرتمند با یاری خدا و همراه عزیزانش برای نجات سرزمینش تلاش می‌کند و موفق هم می‌شود."
چه چیزی می‌ماند؟ کدام ابهام؟ کدام سوال؟ چه دلیلی برای خواندن داستان داریم؟ هیچ، مگر علاقه‌ی شخصی.
اینکه اشاره‌ای به نام رمان داشتید خوب بود، نامی که گرچه از کلماتی چون "بانو" و "طبیعت" که تکراری هستند تشکیل شده اما ژانرها را ساپورت می‌کند و با جلد، خلاصه و محتوا هماهنگی دارد.
بخش‌هایی از خلاصه جای صحبت بیشتردارند:
"برتر از تاریکی"
قهرمان داستان از شخصیت منفی قوی‌تر است. اصول حکم می‌کنند که چنین چیزی نباشد، اما همه جا نباید از آن‌ها پیروی کرد. می‌شود اصول را زیر پا گذاشت؛ اما چگونه زیر پا گذاشتن آن‌ها بسیار مهم است. در ادامه مشخص خواهد شد که آیا این اصل خلاقانه و آگاهانه زیر پا گذاشته شده یا ناشی از بی اطلاعی بوده.
"کسی از دیار سختی که ایمانش کوه را خرد، کویر را دریا و بیابان را جنگل می‌کند" "یاری خدا" بهتر است اثری از دین، خدا و مذهب در کار نباشد، اللخصوص در ژانر فانتزی. در جای جای داستان پای مذهب و خدا را پیش کشیده‌اید و حرف از خدایان و اساطیر زده‌اید! در این میان خدای یکتا را جایی درگیر کرده‌اید که خدایان چندگانه حضور دارند. این یک تناقض غریب است؛ علاوه بر این گرایش مذهبی ممکن است باعث جبهه‌گیری خواننده شود.
جلد هماهنگی خوبی با ژانر فانتزی، نام رمانتان و محتوا داشت؛ اما تا حدودی بی مفهوم بود.
حالتی که دختر خودش را در آ*غو*ش کشیده با متن روی جلدتان هماهنگ است؛ اما هر دوی این‌ها با ژانر عاشقانه تناقض دارند‌.
انتخاب زاویه دید بخشی است جنجالی از فرآیند نوشتن اثر. نویسندگان بسیاری در این انتخاب شکست می‌خورند. متاسفانه نویسنده‌ی بانوی طبیعت هم از آن دسته نویسنده‌هایی است که در انتخاب زاویه دید مناسب شکست خورده. رمان‌های ژانر سنگین بهتر است از دید سوم شخص روایت شوند. این انتخاب تا حدود زیادی سلیقه‌ای است و نمی‌توان خرده‌ی زیادی به نویسنده گرفت، اما او بهتر است بتواند ضعف‌های زاویه دید خود را کنترل کند.
ضعف زاویه دید اول شخص، توصیفات، کمبود پتانسیل فضاسازی و سیطره‌ی محدود است.
توصیفات بسیار ناگهانی، نازیبا و کلیشه‌ای بودند. مثلا کلیشه‌ی ایستادن شخصیت جلوی آینه و توصیف چهره‌ی او. این یک فن زیباست، استفاده از محیط؛ اما نخ‌نما شده. اولین کسی که این خلاقیت را به خرج داد تحسین شد و تمام؛ حالا نوبت نوآوری دیگری است. به شیوه‌ی دیگری از محیط استفاده کنید.
شروع داستان خوب نبود. چنان توصیفات عظیم و سیل‌واری را در شروع و همچنین بخش‌های دیگر قرار داده بودید که گاهی دلم می‌خواست آن‌ها را چشمی رد کنم. مثلا خیلی ناگهانی و پشت سر هم چندین و چند زبان نام بردید که فلانی و فلانی بلد هستند. اگر یادداشتشان نمی‌کردم حالا یکی دو تا را بیشتر به یاد نداشتم. بگذریم که این همه زبان بلد بودن شخصیت‌ها از بیخ و بن مشکل دارد؛ می‌شد آن را خیلی زیباتر بیان کرد. مثلا در مصاحبه‌ای شغلی! مصاحبه کننده سوال‌هایی بپرسد و شخصیت از زبان‌هایی که می‌داند بگوید. توجه کنید که این ام نمی‌تواند خیلی ناگهانی باشد. یک زبان را نام ببرید، توضیحاتی بدهید و به مدارک و متون گریزی بزنید؛ بعد سراغ زبان بعدی بروید تا ماندگار شود.
توصیف ناگهانی بعدی که توی ذوقم زد توصیف لباس بتی بود. خیلی بهتر از این می‌توانست باشد. شربت آلبالو که روی لباس ریخت پتانسیل مانور بالایی روی توصیفات داشت. به یک مثال توجه کنید:
"تاپ روشن کرم رنگم کاملا سرخ شده بود و قطراتی نیز روی شلوارکم لکه انداخته بودند. خوشبختانه لباسی که از رو پوشیده بودم سیاه بود و اثر چندانی از شربت رویش نبود. هرچند برایم مهم هم نبود، این لباس‌ها را خیلی دوست نداشتم."
این می‌شود استفاده از محیط. زیبا و تمیز و مطئمن باشید خواننده‌ها آن را چشمی رد نمی‌کنند.
بعد می‌رسیم به اصالت ایرانی شخصیت‌ها. به نظر اگر حرفی از ایران نمی‌آوردید کار تمیزتری از آب درمی‌آمد اما این سلیقه‌ی شماست. بهتر بود نحوه‌ی بیانتان فرق داشته باشد. مثلا می‌توانستید آهنگ را پخش کنید و بهش از متن را بتی و کتی همخوانی کنند. با یک اشاره ی ریز، مثلا نام خانوادگی ایرانیشان می‌شد به زیبایی این اصالت را نشان داد. هر چند قرمه سبزی خود یک روش خوب بود. شناسنامه و مدارک نیز می‌توانند گزینه ی خوبی باشند.
فضاسازی خوب نبود. در بخش‌هایی خوب عمل کردید اما در اکثر داستان نه. خواننده نمی‌داند شخصیت کجا ایستاده و در چه فضایی است، البته این به سیر نامتعادل نیز برمی‌گردد. شما روی بخش‌های مهم آنقدر زمان نمی‌گذارید و به فضاسازی نمی‌پردازید اما روزمرگی‌ها را بولد می‌کنید.
سیطره‌ی زاویه دید اول شخص محدود است. شما برای روایت داستان مجبور به تغییر کاراکتر شدید. این عمل توصیه نمی‌شود، مگر چاره‌ی دیگری نداشته باشید. در صورت استفاده نیز باید نحوه‌ی بیان تغییر کند. اگر یک نفر موی روشن کسی را طلایی توصیف می‌کند، از دید دیگری می‌شود "کاه‌مانند" را استفاده کرد. شما تغییر کاراکتر داشتید و برای ایجاد سوال هم لازم بود، اما دید آن فرد با بتی اصلا فرقی نمی‌کرد.
تنها مشکل شروع هجوم توصیفات نبود:
"با خستگی کلیدم رو توی قفل انداختم و در رو باز کردم..."
رمان‌های زیادی با دیر رسیدن شخصیت به خانه یا کلاس شروع می‌شوند. گزینه‌های بهتری برای شروع داشتید؛ برای مثال زلزله، یا اینکه دخترها نشسته باشند و بتی کتی را صدا زده و بگوید میسکالی برایم نیفتاده، تو که زنگ نزدی!
هر چند همین قسمت تماس و میسکال شروع را تا حدودی نجات داده بود، اما نمی‌توان تنها به آن اکتفا کرد. شروع می‌توانست خیلی بهتر از این حرف‌ها باشد.
جلوتر که می‌رویم با کلیشه‌های بیشتری مواجه می‌شویم:
"ملکه فرزندش را به علت خطر میان انسان‌های عادی می‌فرستد تا جانش در امان باشد"
"بتی سقوط می‌کند و رایان او را پیش از افتادن می‌گیرد"
هر چند به نظر می‌رسد ایده‌ی اصلی نو باشد، اما این کلیشه‌های جانبی و مشکلات نگارشی، به همراه توصیفات ضعیف باعث می‌شوند این امتیاز چندان به چشم نیاید. لذا برای به هدر نرفتن ایده بهتر است ویرایش و بازبینی دقیقی کنید.
یکی از بخش‌هایی که نیاز به بازنویسی از بیخ و بن دارد، زمانی است که کاراکتر روایت کننده را تغییر داده‌اید. ناگهان شخصیت‌های بسیاری، قدرت‌های بسیاری، موجودات بسیاری روی دایره ریختید. انگار به خواننده دستور می‌دادید آن‌ها را از بر کند چون در ادامه‌ی داستان به آن‌ها نیاز خواهد داشت.
گیج کننده بود، و بیش از آن کسل کننده. شدیدا دلم می‌خواست آن بخش را چشمی رد کنم.
و مسئله‌ی دیگر، تکرار کلمات. بتی به هر چیز سبزی می‌رسید می‌گفت به سبزی چشم‌های من! از کلمات مترادف استفاده نکرده بودید و تکرار بیش از حد یک واژه‌ی واحد چشم را می‌زد.
قلم هنوز خام است اما دلنشین. در صورت تحقیق، یادگیری، تمرین و تکرار آینده‌ی درخشانی خواهد داشت.
با احترام فراوان و علاقه‌ی بی‌پایان
نرگس علی اوغلی
کادر نقد انجمن رمان ۹۸
۱۳۹۹/۴/۲۷
حنانه سادات میرباقری
ZHR--MHY


نقد و بررسی رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، Arnosh، raha.j.m و 13 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,485
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
به نام ایزد یکتا

نقد و برسی رمان بانوی طبیعت

اعتقاد دارم ژانر فانتزی یکی از سخت‌ترین ژانرهای نویسندگی است. نیاز به خلاقیت زیاد و قلمی قوی و فضا سازی حرفه‌ای دارد.
این ژانر را برای نویسنده‌های تازه‌کار توصیه نمی‌کنم زیرا بسی سنگین و پیچیده می‌باشد. بیشتر مختص نویسندگان باتجربه‌تر و خلاق‌تر است، برای یک نویسنده شجاعت نیاز است تا سمت همچین ژانری برود بنابراین نویسنده را بابت جسارتش تحسین می‌کنم!
بانوی طبیعت از نامش هم نصف داستان را لو می‌دهد! من احتمال دادم درباره دختریست با قدرت عناصر چهارگانه "خاک، آب، باد و آتش" و در این باره هم بود هم نبود.
مناسب هم نبود چون رمان، سبک خاصی را دنبال نمی‌کرد. یک ترکیب از اساطیر یونانی + گرگینه‌ها + خون‌آشام‌ها بود.
من ضد ترکیب سبک‌ها نیستم اما طرافدار این کار هم نیستم!
ضد این سبک نیستم چون بسیاری از نویسندگان این شیوه را دنبال کردند و موفق گشتند، اما این کار بسیار بسیار سخت است و نیاز به توماری از تجربه دارد! طوری که این شیوه یا صفر یا صد است، یا حرفه‌ای از آب در می‌آید یا آماتور!
چند نکته را باید ذکر کنم که بشدت سطح رمان را پایین کشیده.
اولاً تا جایی که اطلاعات دارم در یونان باستان اسمی از خون آشام‌ها برده نشده.
دوماً اگر سمت اساطیر پیش می‌روید باید دانه به دانه جزئیات واقعی باشد و نویسنده حق به کار بردن تخیل خویش را ندارد! گایا مادر زمین و طبیعت است و فرزندان وی مسائل جداگانه‌ای دارد. وقتی در حال خلق شخصیتی هستید که غیر واقعی و ساخته تخیل است نباید اساطیر و تمدن کشوری را وسط بکشید! می‌شود از آن‌ها الهام برد نه نام!
سوماً پسری که از سوی ملکه برای آوردن فردی فرستاده می‌شود و دختری که نمی‌داند هویت وی مربوط به دنیایی دیگر است + به کار بردن عناصر چهارگانه و مابقی عناصر تکراری شده...
چهارم اگر گرگینه‌ها در شب قدرتمند هستند چطوری در صبح به خون آشام‌ها حمله‌ور شدند و به آن‌ها خسارت زیادی وارد کردند؟
حال برویم جزئیات ریزتری را برسی کنیم.
برخلاف ژانرهای دیگر در فانتزی موردی نمی‌بینم چهره‌های شخصیت‌ها اغراق شود اما تنها در صورتی که فضاسازی رمان لوکیشنی تخیلی باشد.
لوکیشن اثر شما تخیلی نبود و همه چیز باید طبق واقعیت باشد! چهره‌ها بسیار اغراق آمیز بود و توصیفات رگباری، نویسنده جان خواننده خسته می‌شود و بدون این‌که توصیفات را نگاه کند رد می‌شود. مخصوصا توصیفات لباس که شامل یک دوم مونولوگ‌ها می‌شد. توصیفات باید آرام آرام در رمان پخش شود، کلمات نو در آن به کار برده شود و خواننده با خواندن آن‌ها تجسم کافی را داشته باشد.
نه باید زیاده روی شود نه کم کاری! در حد تعادل.
موضوع دیگری که برایم غیر قابل قبول بود اتفاق زلزله در رمان بود، آن هم به چند دلیل:
در زلزله 7 ریشتری امکان ندارد هیچگونه تخریب و آواری به وجود نیاید مگر این که ساختمان استحکام لازم را داشته باشد!
حتی اگر ساختمان تخریب نشود هم لرزش شدیدی احساس می‌شود و باید انسان نگران شود و هول کند! منتها من هیچ احساس نگرانی نکردم و حتی تجسم کردم با آرامش تمام لباس پوشیدند وسایل خویش را جمع کردند و رفتند.
این بر می‌گردد به توصیفات ضعیف احساس، فکر کنم شما بیشتر روی توصیف ظاهر و چهره متمرکز شدید و از احساسات-حالت دریغ گشتید! بله درست است برای تجسم بهتر باید روی چهره و ظاهر کار کرد اما مهم‌تر از آن احساسات اگر قوی نباشد شخصیت‌ها غیر قابل درک می‌شود!
در نویسندگی همه چیز مانند یک زنجیر است و حتی اگر یکی از آن‌ها جدا شود تمام زنجیر بهم می‌خورد!
من هیچ تفاوتی بین شخصیت‌ها احساس نمی‌کردم. نه در دیالوگ‌ها نه در واکنش‌ها و رفتارها... هر شخصیت باید یک ویژگی منحصر به فرد خود را داشته باشد تا در ذهن مخاطب حک شود.
یا تحمیل کلمات و نظر مانند: او دختری خجالتی است، فلان کس آدم عصبی‌ای هست، آن پسر بسیار لجباز بود و...
شخصیت‌ها از هم جدا نمی‌شود بلکه تشابه به هم پیدا می‌کنند!
احساس می‌کنم رمان بانوی طبیعت نیاز به زاویه دید دانای کل داشت، زیرا اطلاعات بسیاری در رمان وجود دارد و زاویه دید اول از این نظر نامناسبترین و محدودترین دیدگاه می‌باشد.
علاوه بر این در پستی این جمله را مشاهده کردم "سعی داشتم با این حرفا خودم رو آروم کنم اما واقعیت چیز دیگه‌ای بود" شخصیت اصلی از کجا می‌داند واقعیت فرق دارد؟ در حالی که از هیچ چیزی خبر ندارد! بله درست است این جمله کارکتر بر خودش تلقین می‌کند اما این نوع نوشتار مختص دانای کل است که به همه نقاط و اطلاعات رمان دسترسی دارد.
رمان دارای غلط‌های تایپی و املایی متعددی بود که به نویسنده توصیه می‌کنم یک دور آن را برسی کند.
جدا از نکات چیزی که در رمان شما پسندیدم؛ حفظ و احترام به فرهنگ و تمدن ایرانی بود، موردی که تقریبا در تعداد کمی از رمان‌ها یافته می‌شود.
قلم نویسندهء بانوی طبیعت زیباست اما هنوز به سطح مطلوب از تجربه نرسیده و این باعث اثری با چاشنی آماتورانه شده. قبل از شروع به نویسندگی الزامی است تا بخوانید اما هنگام نوشتن این تبدیل به یک نیاز می‌شود. پیشنهادم به نویسنده این است بیشتر از نوشتن بسیار بخواند!


سپاس بابت انتقاد پذیری نویسنده
Hades
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زینب نامداری، MĀŘÝM، Arnosh و 11 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,004
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 9 ساعت 47 دقیقه
به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم

معرفی و نقد رمان بانوی طبیعت

بانوی طبیعت نامی‌ است که من را به محض شنیدن در دنیای فانتزی پرتاب کرد! این نام به خوبی رسالتش را در بیان ژانر انجام می‌دهد و از طرفی تا حدودی داستان را به دست خواننده می‌دهد. حدس من از بانوی طبیعت، با توجه به اتفاقات تا اینجای کار، بتی است که بانوی طبیعت است و یحتمل نیرو های ویژه ای را هم داراست. این داستان کمی مرا به یاد انیمه معروف آواتار می‌اندازد که البته نمی‌شود منکر ان شد که این مجموعه تاثیر زیادی روی فانتزی نویسی، ( اکثرا در مجازی) گذاشت به طوریکه از هر ده رمان فانتزی، هفت تای ان از باد افزاری، اتش افزاری، گیاه افزاری و... بهره برده اند. البته مطمئنا شما با هنر نویسندگیتان می‌توانید از این مسئله نهایت استفاده را ببرید و با نگاهی نو به این ماجرا و اضافه کردن جزییات و داستان ها، شباهت جزیی را به طور کامل از ذهن خواننده پاک کنید.

نویسنده جان، عنوان بانوی طبیعت در کنار مرتبط بودنش به داستان نقصی هم داشت. متاسفانه واژگان بکار رفته، هم بانو و هم طبیعت، واژگان بکری نبودند و چه در رمان های هم ژانرتان و چه در ژانر های دیگر به وفور از این دو واژه استفاده شده است. برای مثال می‌توانم به بانوی سرخ، بانوی قصه، بانوی کوچک و... اشاره کنم. من به شما پیشنهاد می‌کنم به منظور ماندگاری در ذهن خواننده از ترکیب و عنوان دیگری استفاده کنید که ضمن مرتبط بودن، زیبایی اوایی و بکر بودن را در خود حفظ کند.
تاریکی و روشنایی دو واژه متضاد است که یکی از پرکاربردترین واژگانیست که در دنیای فانتزی ان را مشاهده کرده ام و بسیاری از رمان های فانتزی و حتی ژانر های دیگر از این دو واژه در خلاصه یاد می‌کنند. این دو واژه پایه و اساس جهان و کائنات هستند، همواره بدی و خوبی با هم در تقابل بوده و این باعث ایجاد جذابیت و هیجان می‌شود اما به دلیل تکرار و استفاده مستقیم احتمال دارد باعث شود خواننده بدون مطالعه رمانتان بر چسب کلیشه رویش بچسباند! شما باید داده های مفید را همراه با چالش هایی برای خواننده در خلاصه جا دهید.
برای اینکار پیشنهاد می‌کنم به جای وسط کشیدن تاریکی و روشنایی، به طور غیر مستقیم از انها استفاده کنید، یا گره دیگری در خلاصه بیندازید که خواننده تشنه خواندن رمان شما شود و برای باز کردن گره ها خود دست به کار شود. کما اینکه رمان بانوی طبیعت رمان کم گره ای نبود! از همان ابتدا تلفنی که زنگ نخورده بود، زلزله سنگینی که رخ داد، مادر و خانواده کتی و بتی، نیروی بتی و... همه از گره های داستان بودند که خواننده را به خود جذب می‌کند. اما نویسنده باید دقت کند حتما سر نخ هایی را در مسیر قرار دهد تا خواننده دلزده نشود واز طرفی همه گره های داستان را یک جا باز نکند!
نقطه شروع برایم جذاب بود! تلفن همراهی که زنگ نخورد اما تماس برقرار شد. این قسمت حتی می‌تواند علاقمندان به ژانر ترسناک را هم به خود جذب کند و یک پوئن مثبت برایتان به ثبت برساند اما چند بند بعد ناگهان ریتم عوض شد! بتی شروع به تعریف سرگذشت خانواده اش در یک مونولوگ بسیار طو.لانی کرد، که در گذشته یکی از حرکتهای رایج نویسندگان برای شناساندن کرکتر هاست در حالی که اکنون اکیدا توصیه اش نمی‌کنم!!! چرا که خواننده ای که به دنبال هیجان و یا حتی لـ*ـذت، رمان شما را انتخاب کرده است مطمئنن کاغذ و قلم کنارش نمیگذارد تا همه اطلاعاتی که به طور ناگهانی به ذهنش سر ریز کردید را بخواند، کما اینکه احتمال نخواندن و رد کردن صفحه بسیار بالاست و شما شانس همراه کردن مخاطب را به همین اسانی از دست می‌‍دهید!
شما باید توضیحات و معرفی کرکتر ها را به صورت تدریجی و اهسته در رمان بگنجانید و هر لحظه داده ای جدید رو کنید تا خواننده سوپرایز و مشتاق شود.
جدای از این، در توضیحات طویل بتی نکته ای بود که ابرو هایم را به طاق سرم چسباند! کتی و بتی هر کدام مسلط به چندین زبان بودند!!! ان هم زبان هایی که یاد گیری هرکدام به عمری زمان نیازمند است تا بتوان ان ها را فرا گرفت؛ اینکه به چندین زبان کاملا متفاوت، ان هم در سنین خردسالی مسلط بودن، ان هم در شرایطی که از نخبه بودن ان ها حرفی به میان نیامد که اگر هم می‌امد کمی غیر عادی بود، به باور پذیری رمان لطمه بزرگی می‌زد. پیشنهاد میکنم این بخش را ویرایش کنید.
دیالوگها و مونولوگها در رمان کمی تناسب خود را از دست داده بودند؛ برای مثال من دائما دلم میخواست از بخش مونولوگ بگذرم تا ببینم در دیالوگ ها چه خبر است! شما باید با داده های سودمند این نقص را برطرف کنید. برای مثال به جزییاتی بیش از حد بها دادید. در پست چهارم به صورت کامل بتی میز را چید و نمک را هم به سالاد اضافه کرد! این جزییات بیهوده باعث خستگی خواننده می‌شود.
برق قطع می‌شود؛ ان هم درست وسط فیلم ترسناک. این یکی از کلیشه های رمان های ترسناک است و رد پای ان به ژانر های دیگر هم سرایت کرده است. کاش به جای این قسمت جور دیگری قدرت های بتی را به رخ می‌کشیدید که باعث بی حوصلگی و القای حس کلیشه در خواننده هم نشود.
زاویه دید عوض می‌شود! پسری مجهول که از قرار پسر خاله بتیست روایت را در دست میگیرد و کمی ماجرا را شفاف می‌کند. در اینجا هم شاهد دیالوگی طولانی بودیم که بیان شد. این جور دیالوگ ها حوصله را حسابی سر میبرند و خوواننده از هر سه خط یک را می‌خواند! بهتر است این دیالوگ طولانی را تقسیم کنید و بین ان اکت و توصیف حالات و... را جا دهید.
از طرفی در این بخش توضیحاتی در رابـ*ـطه با گرگینه ها و خون اشام و خدایان یونانی.و.. داده شد! بگذارید کمی راحت بگویم! از نظرخودتان شما کمی قیمه ها و ماست ها را قاطی نکردید؟
ترکیب این موضوعات می‌تواند جذاب و حرفه ای باشد اما نیازمند دقت و مهارت زیادیست تا حسابی خوب از کار دراید.
از طرفی شما توضیحات را به جای اوردن در متن به صورت () بیان کردید که این میتواند باعث رد شدن خواننده بی خواندن ان ها شود و به متن اثر لطمه بزند. پیشنهاد من این است این داده ها را به صورت تدریجی و یا در بین دیالوگها بیاورید
توصیفات ناگهانی! توصیفات ظاهری و مکان شما در رمان انجام شده بود اما نه به شیوه ارام و قطره ای. شما در چندین خط از چهره کاراکتر هایتان سخن گفتید و توصیفات مکان هم به همین شیوه بود. بانو جان این شیوه از توصیفات باعث می‌شود ویژگی افراد و مکان ها در ذهن خواننده نماند و حتی وقت نگذارد ان ها را بخواند و بی حوصله صفحه را پایین بکشد! شما باید
به ارامی ویژگی ها را به خورد خواننده بدهید طوری که بدون انکه بفهمد یک توصیف جامع در رابـ*ـطه با چهره شخصیت ها، مکان ها و.. داشته باشد
دقت شود که توصیف یک جا خواننده را خسته می‌کند و ممکن است از بند های توصیف نخوانده بگذرد. شما باید با توصیفات حاشیه ای اما اساسی خواننده را وادار به خواندن کنید. برای مثال:
دستی به مو های قهوه ای رنگم کشیدم، پوزخندی روی لـ*ـب های باریکم نشست. خیره به چشمای عسلیش گفتم:
مشتی زیر چانه مربعی شکلش کوبید و فریاد
توصیف احساسات و حالات شما نیز جای کار داشت. شما از تحمیل واژه استفاده کردید و به جای بیان احساسات با استفاده از حالات از واژگانی ای مثل عصبانی شدم، با هیجان گفتم، ترسیدم و... است. شما باید به جای بیان این ویژگی ها انها را در حالات کاراکتر بیان می کردید تا قابل لمس تر شود برای مثال:
حدقه چشمانش گشاد تر شد، لـ*ـبش را گاز گرفت و با ابرو های بالا رفته گفت:
-واقعا؟
طرفی توصیفات لباس شما به شدت توی ذوق می‌زد! خواننده باید از لباس و پوشش اگاهی داشته باشد اما فهمیدن رنگ حاشیه گل سوم ریز صندل کرکتر فرعی (جهت باز کردن مسئله، این مثال را زدم) نیازی نیست! شما گاها حتی یک پست را به توصیفات ارائه می‌دادید که متاسفانه به دلیل هجوم یکباره چیز زیادی هم از ان به ذهن نمی‌ماند.
نویسنده عزیز من پیشنهاد می‌کنم به منظور کمک در شخصیت پردازی برای هر کرکتر یک پرونده تشکیل دهید و اطلاعات شخصی مثل سن و شغل و.. ، چهره، روحیات اخلاقی، انگیزه و اهداف، تیکه کلام ها، پیشینه زندگی و... را یادداشت کنید و با مقایسه با دیگر کرکتر ها از تمایز ان شخصیت یقین پیدا کنید و یک شخصیت ماندگار و متفاوت خلق خلق کنید. کما اینکه تا کنون توانسته اید بین برخی شخصیت ها این تفاوت را ایجاد کنید اما برخی هنوز جای کار داشتند که مطمئنا با توجه به قلم خوبتان می‌توانید این نواقص را بر طرف و فانتزی خوبی به مجموعه رمان های این ژانر بیفزایید.

با عرض خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی
MAHAFLAKI
کادر نقد انجمن رمان98
1399/4/27


نقد و بررسی رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Arnosh، bita sadeghi و 9 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
سلام عزیزدلم

با خستگی کلیدم رو توی قفل انداختم و در رو باز کردم؛ وارد خونه شدم. اولین صدایی که به گوشم رسید، صدای کتی بود:
- اوه بتی تو برگشتی! کم کم داشتم نگرانت می‌شدم.
با کلافگی کوله‌ی سرمه‌ای رنگم رو روی مبل پرت کردم و گفتم:
این قسمت چون خط اول با عبارت "با خستگی" شروع کردی نباید دوباره بیای بنویسی با کلافگی، از زیبایی متن کم میکنه
از شدت کلافگی کوله ی سرمه ای رنگم رو روی مبل پرت کردم، در همان حین گفتم:
این بهتره

- جواب!؟ ولی تلفن من که اصلا زنگ نخورد!

خب اینجا باید قبل از دیالوگی که نوشتی یه حس کوچیک به خواننده رمان بدی، درواقع بنویسی:
ابرو هامو بالا انداختم و با تعجب گفتم:
- جواب!؟ ولی تلفن من که اصلا زنگ نخورد!


حق با اون بود شاید سایلنتش کردم یادم رفته چون از ویبره‌های مبایل بدم میاد هیچ وقط روی اون حالت تنظیمش نمی‌کنم.
با تعجب گوشی مبایلم رو دراوردم و دیدم هشتاد و هشت درصد هم شارژ داشت ولی سایلنتم نبود. این چه معنی داشت!؟ سریع وارد لیست تماس های مبایلم شدم اما میسکالی هم برام نیوفتاده بود!
جمله اول، درست نوشته نشده، علائم نگارشی هم نداره. غلط املایی هم مشاهده میشه.
شاید حق با اون بود. احتمال دادم گوشی رو سایلنت کرده باشم؛ چون از ویبره های موبایل بدم میاد، هیچ وقت روی حالت ویبره گوشیمو تنظیم نمیکنم.
باید تعجب رو بعد از در آوردن گوشی موبایل از کیف نشون بده نه قبلش پس جمله دومت هم به همین شکل غلط میشه.
گوشی موبایلم رو درآوردم و صفحه اش رو چک کردم. عجیب بود! گوشی هشتاد درصد شارژ داشت و حتی روی حالت سایلنت هم قرار نداشت. لیست تماس ها رو هم چک کردم، اما خبری از تماس های کتی نبود.


- اما کتی؛ حتی میسکالم برام نیوفتاده!
اونم متعجب بهم نگاه کرد بعد سریع گوشیش رو دراورد و تماساش رو نشون داد. پنج بار با من تماس گرفته بود ولی میسکالی برای من نیوفتاده بود! چطور همچین چیزی ممکن بود؟
بی اختیار سوالم رو بلند گفتم:
- چطور همچین چیزی ممکنه؟
آروم زمزمه کرد:
- من نمی‌دونم.
خب اینجا، درست ننوشتی، درواقع این امکان هم وجود داشته که گوشی بتی خراب شده باشه، باید این اشاره رو داشتی و گوشیش رو به یک تعمیرکار نشون میداد، ممکنه حتی خطش آنتن نداده باشه یا خراب شده باشه، البته که خط های بعد بهش اشاره کردی ولی نباید به موضوع کوچیکی انقدر پر و بال بدی باید برای نشون دادن تخیلی بودن رمانت به سوژه جذاب تری دقت کنی و بهش پر و بال بدی تا بتونی رمانتو جذاب بنویسی، دقت کردن روی این موضوع فقط خسته میکنه خواننده رو از رمان. باید موقع نوشتن رمان به تمام نکات و جوانب توجه کنی تا شک و شبهه و همچین مشکلاتی پیش نیاد، درضمن اینکه براش میسکال نیوفته چیز عجیبی نیست که انقدر تعجبشو کش بدی.
غلط املایی خیلی توی رمانت دیده میشه
لهجه، وقت، موبایل
چرخش فعل دیده میشه توی رمانت، علائم نگارشی رو خیلی کم استفاده کردی و توصیفات مکانی چندانی نداری، غلط هایی که بالا گفتم توی ادامه رمانت هم دیده میشه پس دیگه تکرارشون نمیکنم.
این از نقد پست اولت، امیدوارم به نکات خوب دقت کنی عزیزم
خسته نباشی:)


نقد و بررسی رمان بانوی طبیعت | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: LIDA_M، MĀŘÝM، bita sadeghi و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا