خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…

وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته‌های «
هِگِل» بود و ما دو تا…

روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا

افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت
فنجان و فال و
بی‌بی و دِل بود و ما دو تا

کم‌کم زمانه داشت به هم می‌رساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…

تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،

از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا…


اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M و Ghazaleh.A

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

قلبت که می‌زند، سر من درد می‌کند
این روزها سراسر من درد می‌کند

قلبت که ... نیمه‌ی چپ من تیر می‌کشد
تب کرده، نیم دیگر من درد می‌کند

علاقه‌مند می‌کند عصب چشم‌هام را
چشمی که در برابر من درد می‌کند

شاید تو وصله‌ی تن من نیستی، چه قدر
جای تو روی پیکر من درد می‌کند

هی سعی می‌کنم که تو را کیمیا کنم
هی دست‌های مس‌گر من درد می‌کند

دیر است پس چرا متولد نمی‌شوی؟!
شعر تو روی دفتر من درد می‌کند





اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M و Ghazaleh.A

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که
پیشِ چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟

چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...

رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آنکه
دوست‌ترش داشته ... به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که ... نه! نفرین نمی‌کنم که مباد
به او که عاشق او بوده‌ام زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد




اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، Ghazaleh.A و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

بی تو اندیشیده‌ام کم‌تر به خیلی چیزها
می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

تا چه پیش آید برای من نمی‌دانم هنوز
دوری از تو می‌شود منجر به خیلی
چیزها

غیر معمولی است رفتار من و شک کرده است
ـچند روزی می‌شودـ مادر به خیلی چیزها

عکس‌هایت، نامه‌هایت، خاطرات
کهنه‌ات
می‌زنند این جا به روحم ضربه خیلی چیزها

هیچ حرفی نیست دارم کم‌کم عادت می‌کنم
من به این افکار ضجرآور، به خیلی چیزها

می‌روم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز ...
بعد من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها



اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، Ghazaleh.A و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

نروید آی! به چشمانِ شما محتاجم
تک و تنها نگذارید مرا محتاجم

اگر از چشمِ شما دور شوم می‌میرم
مثلِ هر آدمِ
خاکی، به هوا محتاجم

دل به دریا نزنید این همه، یادم بدهید
به فراگیری
قانونِ شنا محتاجم

عابرانی که گذشتید ز غم! مرحمتی
به منِ عاجز مسکین که به پا محتاجم

دل حیرانِ من، انبوه خدایان زمین
چند روزی است به یک قبله‌نما محتاجم

قصه‌ها یک‌سره تکراری و مانند هم‌اند
من به لالایی زیبایِ شما محتاجم

گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر
آه! شرمنده که من ـخودـ به دعا محتاجم

باز هم آخر هفته است دلِ شاعر من
یک غزل گفت ولی من به سه تا محتاجم


اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، Ghazaleh.A و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی
داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی

هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی
با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی

این عابران که می‌گذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی

تو زنده‌ای هنوز
برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی

باید به شهرِ عشقِ تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی



اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، Ghazaleh.A و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

بده بـــه دست من این بار بیستون‌ها را
که این چنین به تو ثابت کنم جنون‌ها را

بگـــو بـــه دفتـــر تاریــــخ تا سیاه کند
به نام ما همه‌ی
سطرها، ستون‌ها را

عبور کم کن از این کوچه‌ها که می‌ترسم
بسـازی از دل مـــردم کلکسیون‌هـــا را

منم کـــه گاه به ترکِ تـو سخت مجبورم
تویی که دوری تو شیشه کرده خون‌ها را

میان جاده بدون تو خوب می‌فهمم
نوشته‌های غــــم انگیز کامیون‌ها را!



اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، Ghazaleh.A و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید


وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که
عاقل نمی‌شود

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود

خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه تو
حاصل نمی‌شود

تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود


اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، Ghazaleh.A و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

پشت دیوار همین کوچــه به دارم بزنید
من که رفتم بنشینید و ... هوارم بزنید

باد هم آگهـــیِ مرگِ مرا خواهد برد
بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید

من از آیینِ شما سیر شدم ... سیر شدم

پنجـــه در هر چه کـه من واهمه دارم بزنید

دست‌هایم چه قدر بود و به دریا نرسید؟!
خبـــرِ مرگِ مرا طعنــــه به یــــارم بزنید

آی! آن‌ها! که به بی برگی من می‌خندید!
مرد باشید و ... بیایید ... و ... کنارم بزنید



اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، Ghazaleh.A و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید


ساعت دو شب است كه با چشم بی‌رمق
چیـزی
نشسته‌ام بنویسم بر این ورق

چیزی كـه سال‌هاست تو آن را نگفته‌ای
جـز با زبانِ شاخه گل و جلد
زرورق

هر وقت حرف می‌زدی و سرخ می‌شدی
هر وقت می‌نشست به پیشانی‌ات عرق

من بــا زبـان شـاعــری‌ام حــرف مــی‌زنــم
بـــا ایـن ردیف و قافیه‌های اجـق وجـق

ایــن بـار از زبـان غــزل كــاش بشنـــوی
دیگر دلـم به این همه غم نیست مستحق

من رفتنـی شــدم، تــو زبــان باز كرده‌ای!‌
آن هــم فقط همین‌كــه: "بــــرو، در پناه حق "
....


اشعار نجمه زارع

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M و Ghazaleh.A
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا