مشاعره با حرف ص

moh@mad · 21/5/23

~MOBÍNA~ گفت:
صف ها همه را قطار کردند همه

هی فحش به ما نثار کردند همه

شرمنده ی بی دانگی مورچه هام
از خانه ی ما فرار کردند همه

صبح است و دلم در تپش لحظه ی دیدار
باز این دل من گشته به امید تو بیدار
سعدی

SelmA · 27/6/23

صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا بکجا

Mahii · 27/6/23

SelmA گفت:
صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا بکجا

صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو
يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو
خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد
تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو

moh@mad · 30/6/23

Mahii گفت:
صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو
يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو
خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد
تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو

ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ

ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ

~NIKA~ · 22/7/23

moh@mad گفت:
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ

ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ

صد نامه فرستادم
صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی
یا نامه نمی‌خوانی . . .

YeGaNeH · 22/7/23

صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی، یا نامه نمیخوانی

- مولانا

moh@mad · 25/7/23

YeGaNeH گفت:
صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی، یا نامه نمیخوانی

- مولانا

صوفیان بردند از ره چشمِ جادوی ترا
در کمندِ وحدت آوردند آهوی ترا

آستین‌ افشانی بی جای این تردامنان
کرد محتاج شراری شعلهٔ روی ترا

صائب

*NiLOOFaR* · 26/7/23

صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟
غبارِ خاطره بودم، مرا زِ شاخه تکاندی

نفیسه سادات موسوی

moh@mad · 26/7/23

*NiLOOFaR* گفت:
صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟
غبارِ خاطره بودم، مرا زِ شاخه تکاندی

نفیسه سادات موسوی

صید مجنون طینتان بی دام الفت مشکل است
هر که بیمار محبت گشت سر تا پا دل است
بیدل

(SINA) · 3/8/23

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل‌فام را

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی