مشاعره با حرف ش

moh@mad · 25/1/23

Moubina گفت:
شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل سرخوش

صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست

شادی بطلب که حاصلِ عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است

احوال جهان و اصلِ این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است

matieh · 27/1/23

شباهنگام کاین عنقای فرتوت
شکم پر کرد ازین یک دانه یاقوت
به دشت انجرک آرام کردند
بنوشانوش می‌در جام کردند

moh@mad · 27/1/23

matieh گفت:
شباهنگام کاین عنقای فرتوت
شکم پر کرد ازین یک دانه یاقوت
به دشت انجرک آرام کردند
بنوشانوش می‌در جام کردند

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند

هر جا که دری بود به شب بربندند
الا در عاشقان که شب باز کنند

matieh · 31/1/23

شد یار به اغیار دل آزار مصاحب
دیدی که چه شد با چه کسان یار مصاحب

رنگین شدن بزم من از یار محال است
زین گونه که گردیده به اغیار مصاحب

moh@mad · 2/2/23

matieh گفت:
شد یار به اغیار دل آزار مصاحب
دیدی که چه شد با چه کسان یار مصاحب

رنگین شدن بزم من از یار محال است
زین گونه که گردیده به اغیار مصاحب

شوق می‌گوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر می‌گوید که باکی نیست گو دشوار باش
وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست
گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش

moh@mad · 3/2/23

matieh گفت:
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند از او تاج و فرّ
چو طهمورث آگه شد از کارشان
بر آشفت و بشکست بازارشان

شرح حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

(SINA) · 4/2/23

شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

moh@mad · 4/2/23

(SINA) گفت:
شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

شبانه های مرا میشود سحر باشی
و میشود که از این نیز خوبتر باشی؟

تداوم من و دریا و آسمان با تو
همیشگیست اگر هم تو رهگذر باشی

matieh · 4/2/23

شبی و شمعی و جمعی چه خوش بود تا روز

نظر به روی تو کوری چشم اعدا را

matieh · 4/2/23

شحنه شهری تو دست یاز به شمشیر

باری اگر شیر می‌کشی به شهامت

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی