خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

همرنگ گونه هاي تو مهتابم آرزوست
چون باده ي لـ*ـب تو مي نابم آرزوست

اي پرده پرده ي چشم توام باغ هاي سبز
در زير سايه ي مژه ات خوابم آرزوست

دور از نگاه گرم تو ، بي تاب گشته ام
بر من نگاه کن ، که شب و تابم آرزوست

تا گردن سپيد تو گرداب رازهاست
سر گشتگي به سينه ي گردابم آرزوست

تا وارهم ز وحشت شب هاي انتظار
چون خنده ي تو مهر جهانتابم آرزوست


اشعار فریدون مشیری

 

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه‌های شسته باران خورده پاک

آسمان آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید

عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای سرخوش

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش به حال غنچه‌های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از نوشیدنی
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌نوشی ز جام

نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تهی است

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکویی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ


اشعار فریدون مشیری

 

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

راست مي گفتند
هميشه زودتر از آن که بينديشي اتفاق مي افتد
من به همه چيز اين دنيا دير رسيدم
زماني که از دست مي رفت
و پاهاي خسته ام توان دويدن نداشت
چشم مي گشودم همه رفته بودند
مثل ” بامدادي ” که گذشت
و دير فهميدم که ديگر شب است
” بامداد ” رفت
رفت تا تنهايي ماه را حس کني
شکيبايي درخت را
و استواري کوه را
من به همه چيز اين دنيا دير رسيدم
به حس لهجه ” بامداد ”
و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زيبا مي گفت
من درد مشترکم ”
مرا فرياد کن


اشعار فریدون مشیری

 

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

مي گذرم از ميان رهگذران مات
مي نگرم در نگاه رهگذران کور
اين همه اندوه در وجودم و من لال
اين همه غوغاست در کنارم و من دور

ديگر در قلب من نه عشق نه احساس
ديگر در جان من نه شور نه فرياد
دشتم اما در او نه ناله مجنون
کوهم اما در او نه تيشه فرهاد

هيچ نه انگيزه اي که هيچ پوچم
هيچ نه انديشه اي که سنگ چوبم
همسفر قصه هاي تلخ غريبم
رهگذر کوچه هاي تنگ غروبم

آن همه خورشيدها که در من مي سوخت
چشمه اندوه شد ز چشم ترم ريخت
کاخ اميدي که برده بودم تا ماه
آه که آوار غم شد و به سرم ريخت

زورق سرگشته ام که در دل امواج
هيچ نبيند نه ناخدا نه خدا را
موج ملالم که در سکوت و سياهي
مي کشم اين جان از اميد جدا را

مي گذرم از ميان رهگذران مات
مي شمرم ميله هاي پنجره ها را
مي نگرم در نگاه رهگذران کور
مي شنوم قيل و قال زنجره ها را


اشعار فریدون مشیری

 

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

تو نیستی که ببینی

چگونه عطر تو در عمق لحظه هاست

چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در زندگی سبز است

هنوز پنجره باز است

تو از بلندی ایوان به باغ می نگری

درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها

به آن تبسم شیرین

به آن تبسم مهر

به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند

تمام گنجشکان

که در نبودن تو

مرا به باد ملامت گرفته اند

ترا به نام صدا می کنند

هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج

کنار باغچه

زیر درخت ها

لـ*ـب حوض

درون آینه پاک آب می نگرند

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است

طنین شعر تو در ترانه من

تو نیستی که ببینی چگونه می گردد

نسیم روح تو در باغ بی جوانه من

چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید

به روی لوح سپهر

ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام

چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر

هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر

به چشم همزدنی

میان آن همه صورت ترا شناخته ام

به خواب می ماند

تنها به خواب می ماند

چراغ آینه دیوار بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست از تو می گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار

جواب می شنوم

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

به روی هرچه در این خانه است

غبار سربی اندوه بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده من

بجز یاد تو همه چیز را رها کرده است

غروب های غریب

در این رواق نیاز

پرنده ساکت و غمگین

ستاره بیمارست

دو چشم خسته من

در این امید عبث

دو شمع سوخته جان همیشه بیدارست ….

تو نیستی که ببینی


اشعار فریدون مشیری

 

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

همه می‌پرسند:
چیست در زمزمه مبهم آب؟
چیست در همهمه دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که تو را می‌برد این گونه به ژرفای خیال
چیست که در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده جام؟
که تو چندین ساعت
مات ومبهوت به آن می‌نگری؟
نه به ابر، نه به آب، نه به برگ
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوترها
من به این جمله نمی‌اندیشم!

به تو می‌اندیشم!
ای سراپا همه خوبی
تک وتنها به تو می‌اندیشم


همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم

تو بدان این را
تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من، تنها تو بمان!

جای مهتاب به تاریکی شب‌ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گل‌ها تو بخند
تو بمان با من، تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!


اشعار فریدون مشیری

 

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوش تر از اینت ندانم.

وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم.

تو زهری ، زهر گرم سـ*ـینه سوزی
تو شیرینی ، که شور هستی از تست.

نوشیدنی جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو ، غم از تو، سرخوشی از تست

به آسانی، مرا از من ربودی
درون کوره ی غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانیم سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند: دل از عشق برگیر !
که نیرنگ است و افسون است و جادوست !

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که این زهر است ، اما ! …نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود ،
تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد؛
غمی شیرین دلم را می نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد؛
مرا مهرِ تو در دل جاودانی است.

وگر عمرم به ناکامی سرآید؛
تو را دارم که مرگم زندگانی است


اشعار فریدون مشیری

 

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد

وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ

به من هدیه کند
شرط وارد گشتن

شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن

یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم

روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار

خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
“خانه دوست کجاست؟ “


اشعار فریدون مشیری

 

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,605
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید

تو تنها دری هستی، ای همزبان قدیمی

که در زندگی بر رخم باز بوده ست.

تو بودی و لبخند مهر تو، گر روشنایی

به رویم نگاهی گشوده ست.

مرا با درخت و پرنده، نسیم و ستاره،

تو پیوند دادی.

تو شوق رهایی، به این جان افتاده در بند، دادی.

تو آ*غو*ش همواره بازی

بر این دست همواره بسته

تو نیروی پرواز و آواز من، بر فرازی

ز من نا گسسته.

تو دروازه ی مهر و ماهی!

تو مانند چشمی، که دارد به راهی نگاهی.

تو همچون دهانی، که گاهی

رساند به من مژده ی دلبخواهی.

تو افسانه گو، با دل تنگ من، از جهانی

من از باده ی صبح و شام تو مستم

من اینک، کنار تو، در انتظارم

چراغ امیدی فرا راه دارم.

گر آن مژده ای همزبان قدیمی

به من در رسانی

به جان تو، جان می دهم، مژدگانی


اشعار فریدون مشیری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا