خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

والی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/6/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
436
امتیاز
118
زمان حضور
3 روز 16 ساعت 57 دقیقه
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست

شاملو

درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین
بی تو بودن درد دارد
می زند من را زمین
می زند بی تو مرا
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است
صعب العلاج یعنی همین

فریدون مشیری

دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری


مشاعره با حرف د

 

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
دل هرچه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه آفقا نیافت
هنگام نهادن قدم برسر خاک
دیوار حرم به احترام تو شکافت
براتی پور

دریای زندگی گوهری اینچنین نداشت
برساحل کرمت دریا خوش امدی
براتی پور


دل اگر خدا شناسي، همه در رخ علي بين
به علي شناختم من، به خدا قسم خدا را
شهریار

دردمندان را سر كويش نه گر دار الشفاست
حيرتم آن درد را پس با چه درمانش كنند
پيكري باريك گردد در عبادت گر چو مو
بي ولايش هيزم نيران سوزانش كنند۱
صامت بروجردی

در میخانه که باز است چرا حافظ گفت
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ؟
( مرشد چلویی . دیوان سوخته )


مشاعره با حرف د

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,517
امتیاز واکنش
23,054
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 12 ساعت 25 دقیقه
دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم
خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم
بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم
چون سر دل ندانم کاندر میان جانم

مولانا


دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست
بـــــــه زبــــــان اورم ان را کـــــــــه تــمــنـــا دارم
چــیســـــتم؟! خــــاطــره زخـــم فرامــوش شده
لـــب اگــــر بــاز کـــنم بـا تــو ســخن هـــــا دارم

فاضل



دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا
ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا
از هوای دل گل بستان خوبی یافت رنگ
وزگل بستان خوبی بوی می‌یابد هوا

ساوجی


مشاعره با حرف د

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

niloofar.H

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,076
امتیاز واکنش
13,976
امتیاز
323
زمان حضور
37 روز 21 ساعت 9 دقیقه
در خطاب آدمی ناطق بودی
در نوای طوطیان حاذق بودی
مولوی

دگر ره چنان شد هنر آشکار
کزان آن خیره شد دیده ی روزگیر
محمود شاهرخی

در باره بگشاد گرد آفرید
تن خسته و بسته بر دژ کشید
در دژ ببستند و غمگین شدند
پر از غم دل و دیده خونین شدند
فردوسی


مشاعره با حرف د

 

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
دیدار شد میسر و بـ*ـو*س و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم

دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

دلبر از ما به صد امّید ستد اول دل
ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کریم

در گوشه‌ی امید چو نظارگان ماه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ایم

دلبر از ما به صد امّید ستد اول دل
ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کریم

دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث


مشاعره با حرف د

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,841
امتیاز واکنش
43,507
امتیاز
483
زمان حضور
54 روز 1 ساعت 44 دقیقه
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

«حافظ»

در نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود

«مولانا»



دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بر بستم
«مولانا»
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
«مولانا»
دوســـت دارد یار این آشفتگــــی
کوشـــش بیهوده به از خفتگــــی
«مولانا»

دفتر صـــوفی سواد حرف نیســــت
جز دل اســـپید همچون برف نیســــت
«مولانا»

درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
«نظیری نیشابوری»


مشاعره با حرف د

 

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
24
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 59 دقیقه
دل بـه هـجـران تـو عمریست شکیباست ولی
بــار پــیــری شــکــنــد پـشـت شـکـیـبـائـی را
***
در خــزان هــجــر گــل ای بــلــبــل طــبــع حـزیـن
خـــامـــشـــی شـــرط وفــاداری بــود غــوغــا چــرا
***
دیـرجـوشـی تو در بوته هجرانم سوخت
سـاخـتـم ایـن هـمـه تـا وارهم از خامیها
***
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مـخـمـل ایـنـگـونـه بـه کـاشـانـه کـاشـانـیـهـا

استاد شهریار

دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
بر آتش عشقت آب تدبیر
چندان که زدیم بازننشست

سعدی

دیگرم، از پی دویدن بهر چیست
وین همه، رختم دریدن بهر چیست

شیخ بهایی

دل میل گنه دارد از آن روز که دید
کو را رسن از زلف و درخت از بالاست

اوحدی


مشاعره با حرف د

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

niloofar.H

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,076
امتیاز واکنش
13,976
امتیاز
323
زمان حضور
37 روز 21 ساعت 9 دقیقه
در چمن چون غنچه تا کی می توان دلتنگ زیست؟
خویش را چون لاله بر دامان صحرا می کشم

در بدن جان می فزاید تو زآن دهان
وز شکر در می فشاند لعلت ای جان در سخن

درد نوشی توبه خود را شکست
راهب دیرش بسی اعزاز کرد

در سرای سروری امروز تو خوشتر ز دی
بر سریر خسروی امسال تو بهتر ز پار


دست بر زن به زنخدان بت غالیه موی
که بود چاه زنخدانش ترا غالیه دان


مشاعره با حرف د

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,517
امتیاز واکنش
23,054
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 12 ساعت 25 دقیقه
دل را نگاه گرم تو دیوانه میکند
آیینه را رخ تو پریخانه میکند
دل میخورد غم من و من میخورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه میکند

صائب تبریزی


دیگری از نظرم گر برود باکی نیست
تو که معشوقی و محبوبی و منظور مرو

اوحدی مراغه ای

دردا که درین بادیه بسیار دویدیم
در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم
بسیار درین بادیه شوریده برفتیم
بسیار درین واقعه مردانه چرخیدیم

عطار


مشاعره با حرف د

 
  • تشکر
Reactions: niloofar.H

niloofar.H

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,076
امتیاز واکنش
13,976
امتیاز
323
زمان حضور
37 روز 21 ساعت 9 دقیقه
دلم به خانه خرابی خویش می گرید
چو بهر زلف تو مشّاطه شانه می طلبد

شاطر عباس صبوحی

دلم با عارض ساده دل تست
که طرّاری چو زلف بروی افتاد

کمال الدین اسماعیل

دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است
و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است

خیام


مشاعره با حرف د

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا