مشاعره با حرف ن

moh@mad · 4/2/24

-FãTéMęH- گفت:
نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست

سهراب سپهری

ناز چشمان تورا شعر کنم در دل شـب
تا که مهـتاب ننازد به جَالش هر شـب
چشم تو ایه نازل شده ار احساس است
سر به سجاده پر مهر تو دارم در شب

حمیدرضا یگانه

YeGaNeH · 20/2/24

نه تو می‌مانی،
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لـ*ـب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره‌ای خواهد ماند

- سهراب سپهری

YeGaNeH · 24/2/24

نذر کردم که اگر سهم من از عشق شدی؛
دو سه رکعت غزل شاد بخوانم هر روز...

- شهریار

moh@mad · 28/2/24

YeGaNeH گفت:
نذر کردم که اگر سهم من از عشق شدی؛
دو سه رکعت غزل شاد بخوانم هر روز...

- شهریار

نتوان عشق فرزانه به افسانه فریفت
من به هیچ آیه و افسون دل ازو برنکنم

نه چراغی ست دل من که به بادی میرد
دم به دم تازه شود آتش عشق گهنم

YeGaNeH · 15/3/24

نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس غیر از تو این یعنی
به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را

moh@mad · 25/3/24

YeGaNeH گفت:
نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس غیر از تو این یعنی
به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را

نیست پروا تلخ‌کامان را ز تلخی‌های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

کوه طاقت برنمی‌آید به موج حادثات
لنگر از رطل گران کردن در این دریا خوش است

MaRjAn · 27/3/24

moh@mad گفت:
نیست پروا تلخ‌کامان را ز تلخی‌های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

کوه طاقت برنمی‌آید به موج حادثات
لنگر از رطل گران کردن در این دریا خوش است

نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار
خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش

- عبید زاکانی

moh@mad · 9/4/24

MaRjAn گفت:
نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار
خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش

- عبید زاکانی

نفس بى وقفه مى كوبد لگد بر سينه ى شعرم
و دارى قطره قطره از نگاهم تلخ مى بارى

چنان بر قاب افكار و خيالم نقش بستى كه
براى لحظه اى دست از سر من برنمى دارى

Delvin22 · 10/4/24

moh@mad گفت:
نفس بى وقفه مى كوبد لگد بر سينه ى شعرم
و دارى قطره قطره از نگاهم تلخ مى بارى

چنان بر قاب افكار و خيالم نقش بستى كه
براى لحظه اى دست از سر من برنمى دارى

نالم و ترسم که او باور کند
وز کرم آن جور را کمتر کند

moh@mad · 11/4/24

Delvin22 گفت:
نالم و ترسم که او باور کند
وز کرم آن جور را کمتر کند

نمی‌دانم که نی چون من چرا بسیار می‌نالد
دمادم می‌زند یارش ز دست یار می‌نالد

نشسته بر ره بادست و بادش می‌زند هر دم
از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار می‌نالد

ساوجی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

معاونت کل سایت رمان ۹۸

معاونت کل سایت رمان ۹۸

کاربر ممتاز

معاونت کل سایت رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر برتر رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین