خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
سهم من و تو
سهم من از بودن با تو
نگاه مهربان توست
که وجودم را لبریز از طراوت می کند
و سهم تو از بودن با من
قلب من است
که جز برای تو نمی تپد


یک عمر با تو بودن
من اگر کوتاه می سرایم
دلیل عشق کوتاه من نیست
من تو را یک دم میهمان می کنم
به امید آنکه یک عمر
تشنه احساسم باشی
بدان که لحظه لحظه اش برایت خواهم سرود


سیرابم کن
سیرابم کن
که تشنه ی با تو بودنم
سیرابم کن
که روایت های پر از احساس من
فقط فریاد بی صدای نبودن توست
شهر ه ی عالم شده ام
از صدای خروش تشنگی ام
علاجی نیست عطش با تو بودن را
جز با آمدنت
آرام کن التهاب مرا
تشنه ی جرعه ای با تو بودنم


لحظه ی جدایی
وقت جدایی از تو می رسد
در ذهن پراکنده ام
جستجو می کنم
آیا کلامی می تواند لحظه ای بیشتر
این شیرین ترین رویا
و حسی که از با تو بودن دارم را ادامه دهد ؟
پاسخی نیست
جسته ایم یافت می نشد
پس فقط لبخندی می ماند
که نثار دوست کنم
و آرزویی
و طعمی شیرین
از لحظه های نابی که با تو تجربه کرده ام
و سرگشتگی درون چشمانت
و سپردن خوبترینم به خدای خوبترین خوبی ها
تا باز دوباره خوب من
خوبتر از همیشه با من باشد


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
قبیله ی عشق
وقتی می خواهم شروع کنم تا از تو بگویم
طلوع نمی کند خورشید قلبم
در سیاهی چشمانت گم می شود
تو از کدامین قبیله ای که قبله ی عشق من شده ای
محبوب من از من مگیر نگاهت را
که می خواهم در آرامش سیاهش گم شوم


رنگ احساس
چه رنگی از احساس می گیرد
لحظه هایم وقتی تو هستی
و من این دلنشین ترین لحظه ها را در قاب کلماتی برایت می سرایم
تا از خاطرمان نرود معجزه عشق و احساس


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
چشمان تو
کوچه ی دلم را برای عبور نگاهت آب و جارو کرده ام
دیگران با عبور لحظه ها می آیند و می روند
و این چشمان توست که عبورش جاودانه است


دستان تو
در میهمانی لحظه های با تو
دستانت خالی بود
اما نگاهت پر از شوق
و قلبت پر از احساس
از تو هیچ نمی خوام
جز نیم نگاهی پر از شوق و احساس


قصه ی عشق
تو گفتی خداحافظ من شنیدم به امید دیدار
تو دل کندی از من و من دل بستم به تو
تو از کنارم رفتی اما خاطرت در قلبم حک شد
چه قصه ی عجیبی است قصه ی عشق
افسوس که زندگی فقط اندیشه های زیبا نیست


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
جشن با تو بودن
میهمانی با تو بودن جشن لحظه های ناب بود و من سرشار از طراوت گشتم
به امید طلوع دوباره ی دیدار تو
تا با نگاهت تن خسته ی مرا سرشار از طراوت و امید کند


نوش دارو
چه دیر آمدی و شکست بغض انتظار
وقت رفتن شد
نوش دارویت بعد از مرگ سهراب است
اما دم تو مسیحایی
پس زنده کن مرا که به امید دیدار تو زنده ام


رویای با تو بودن
رویایست با تو بودن
نمی توانم باور کنم که در بیداری همدم لجظه هایم هستی


چرا که زیبایی لحظه های با تو بودن آن را برای من چون یک رویا کرده است


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
انتظار دیدار
چه ساده عزم رفتن کردی
اما من نمی توانم باور کنم رفتنت را
این چه آمدنی بود و چه رفتنی؟
تو می روی اما من
با دلم که پیش تو ماند چه کنم ؟
طولانی نکن انتظار را
چشم به راه آمدنت هستم


بی انتها ترین عشق من
نازنینم سال هاست راه را برای آمدنت پر از عطر یاس کرده ام
می دانستم می آیی و من چشم به راه آمدنت بودم
با فرشی از مخمل گل ها و قلبی سرشار از شوق
آمدی و چه حوش بود آمدنت
و چه بی رنگ شد انتظار در نگاه زیبای تو
و من
سرشار از بهانه ی با تو بودن شدم
کاش می شد بهانه ها را پاسخی شایسته داد
کاش نگاه دل فریب تو ماندگار و همیشگی بود
و من
سال ها از تپش قبلم برای تو پر توان می شدم
با این همه قدر دان تک تک لحظه های با تو بودنم
حتی اگر شایستگی ماندن در کنارت را نداشته باشم
به خود می بالم که با تو بودن را هر چند اندک تجربه می کنم
و سال ها خاطرم از حضور روشن تو پر نور خواهد بود
و همچنان جاده از عطر حضور تو تا بی انتها معطر
بی انتها ترین عشق من دوستت دارم


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
لحظه های با تو
لحظه های با تو بودن زیبا و فراموش ناشدنیست
قشنگ ترین خاطره ی من تو را به خدای زیبایی ها می سپارم
تا باز زیباترین لحظه ها رو با تو تجربه کنم


قصه دلدادگی
قصه من قصه دلدادگیست
قصه از عقل گذشتن و به دل رسیدن
قصه قصر آرزوهایی که در دل ها می شکفد و آسمانی می شود
و در دل ها ماندنی
قصه ی از تو گفتن
با امید به تو رسیدن
قصه ی فرداهای با تو بودن
از تو گفتن ، نوشتن ،خواندن
و برای تو بودن
و بی تو نبودن


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
آغاز آتش عشق
هر آغازی را پایانیست
اما بعضی آغاز ها هستن که پایانی ندارن


مثل آغاز آتش عشق من و تو که هیچ گاه پایان نمی پذیرید


و روز به روز شعله ورتر و برافروخته می شود…


چی بی صدا عشق در می زند
و عشق چه بی صدا در می زند و بی باز شدن در وارد می شود
و من چه بی خبر میزبان این بهترین میهمان می شوم و با هیجانی وصف ناشدنی


شورانگیزترین لحظه ها را با او می گذرانم.


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
تا وقتی قلبم می تپد
با تو تپش قلب آرامم آغاز شد
و می دانی تپیدن قلب یعنی زندگی یعنی حیات


بهانه ی حیات و زندگی ام تو را برای همیشه


تا وقتی قلبم می تپد دوست خواهم داشت


و عشق آغاز شد
از یک نگاه ساده شروع شد چشم در چشم هم دوختیم
زبان ها خاموش شد


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
دل شروع به سخن گفتن کرد


زبان خود را عاجز خواند تا پیام دل را به دل برساند و زبان ها همچنان خاموش ماندند


و این فریاد بی صدای عشق بود که در تلاقی دو نگاه عاشقانه شوری به پا کرده بود


و عشق آغاز شد


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 29 دقیقه
حضور تو قلبم در میان گرمای حضورت پر از حرارت می شود

و نفسم در آتشکده ی احساست به شماره می افتد

حرف های پر از مهرت هدیه ایست پر از ارامش

تا مرا توانی دهد در میان این همه شور

تا با تو بودن را تاب آورم

شروع شورش شور و شادیم دوستت دارم

لحظه ها در میان شور حضورت

بی درنگ از پی هم می گذرند

و خط پایان

نزدیک و نزدیک تر میشود

فرصت ها اندکند و مهر تو بسیار

در چنین ظرف اندکی سیراب نمی شود عطش تشنگیم

و سخت است

از دریای تو نوشیدن و بی تاب نگشتن

و چشم فرو بستن از این همه آرامش

اما تقدیر مان چنین مقدر است و لحظه ی وداع آمده

تنها امید وصل توست که مرا تسکین می دهد

با خیالم لطافت واژه واژه هایت را لمس کردم

و میان مهر نگاهت شناور گشتم

نوای خوش و عطر آلود کلامت

دلیل شکفتن و اوج گرفتن پروازم شد،

به سوی آسمانی ترین لحظه های خوشبختی

حضورت در کنارم نهایت آرزویم

و بهانه ی برپایی شوری وصف ناشدنی

وقتی من و تو خوشبختی ما بودن را فریاد می زنیم


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا