•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

amir.h.f · 5/9/20

⊱ گاهی اوقات احساس می‌کنم که ذهنم مثل کامپیوتری که برنامه‌های زیادی در آن باز مانده، در حال انفجار است. صفحۀ نمایشگرش بیش‌ازحد برفک دارد. دنیا مثل چرخ رنگین‌کمان دواری، دور سرم می‌چرخد، آخ که اگر می‌توانستم راهی برای بستن این برنامه‌ها پیدا کنم و اگر‌ می‌توانستم مقداری از این برفک‌ها را ازبین‌ببرم،‌ می‌توانستم روبه‌راه شوم. اما نمی‌دانم کدام برنامه را انتخاب کنم؟ چرا که همۀ‌‌ آن‌ها خیلی مهم به‌نظر‌می‌رسند. چگونه‌ می‌توانم بارگیری بیش‌ازحد ذهنم را متوقف کنم؟

☆آرام_باش_بی_اعصاب

#مت_هیگ

amir.h.f · 5/9/20

⊱ وقتی مادربزرگ داری، انگار یک ارتش پشت سرت داری. این بزرگ ترین امتیاز یک نوه است: اینکه بدانی یک نفر همیشه طرف تو است، هرچه پیش بیاید. حتی وقتی اشتباه می کنی. در واقع، مخصوصا وقتی اشتباه می کنی.

☆مادربزرگ_سلام_رساند_و_گفت_متاسف_است

#فردریک_بکمن

amir.h.f · 5/9/20

⊱ به زنان واقعی ای می اندیشید که قرنها پیش ساکن این خانه بودند، چطور زندگی می کردند، چه فرازونشیبهایی داشتند، چه رازهایی را پنهان یا افشا کرده بودند، رؤیاهای نگفته و اعترافهای زیرلبی آنها، هرچه بود، حالا دیگر دستشان از دنیا کوتاه و فراموش شده بودند، دیگر وجود نداشتند و مانند کلمات نانوشته در غبار زمان محو شده بودند. دیگر قدرت آسیب زدن، راضی کردن، سر دواندن، ترساندن یا نابود کردن نداشتند. ویژگی زمان همین است. درنهایت کاری می کند تا هرچیزی قدرت خود را از دست بدهد.

☆لحظه_ای_که_او_ترکم_کرد

#سوزان_لوئیس

amir.h.f · 5/9/20

⊱ من یه پرنده نیستم؛ و هیچ قفسی من رو به دام نمیندازه؛ من یه انسان آزاد با یه آینده مستقل هستم.

☆جین_ایر

#شارلوت_برونته

amir.h.f · 5/9/20

⊱ وقتى از ته دل بخندی

وقتی هر چیزی را به خودت نگیری

وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی

وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی؛

آن زمان است که واقعا زندگی می کنی.

☆چهار_اثر
#فلورانس_اسکاول_شین

amir.h.f · 5/9/20

⊱ «ایزی؟ »

«ها؟ »

«تابه حال بچه ها مسخرت کردن؟ به خاطر حرف زدنت؟»

حس می کنم زیر لایه های لباساش سفت میشینه. «بعضی وقتا.»

میگم: «پس چرا یه کاری در موردش انجام نمیدی؟ میدونی؟ می تونی یاد بگیری جور دیگه ای حرف بزنی.»

آروم اما با لحنی مصر میگه: «اما این صدای منه. اگه تغییرش بدم، وقتی حرف بزنم از کجا می فهمی که منم؟»

☆پیش_از_آن_که_بمیرم
#لورن_اولیور

amir.h.f · 5/9/20

⊱ «این مثل خواب می مونه. مردم اغلب میگن خواب نمیبینن، درحالی که بهتره بگن خواب هاشون رو به یاد نمیارن. کای، این چیزها در ذهن ما نفوذ می کنن. همه اش میره تو ذهنمون. کاری که ما می کنیم اینه که این حوادث رو میندازیمشون توی قفس تا خود ما رو نبلعن.»

☆پس_از_خاموشی

#پاتریشیا_کورن_ول

amir.h.f · 5/9/20

⊱ ما برای قبول اینکه باید با بعضی آدم‌ها، موقعیت‌ها و شرایط خداحافظی کنیم، به زمان احتیاج داریم. زمان باید بگذرد. ذهن ما باید هزاران داستان متقاعدکننده بسازد تا آرام‌آرام به لحظۀ خداحافظی نزدیک شویم. به‌هرحال چه تصمیم بگیریم چه همچنان خودمان را معلق نگه داریم، لحظه‌های خداحافظی فرا می‌رسند. امروز اگر نه، چند سال دیگر. حقیقت این است که فرار کردن به ما کمکی نمی‌کند. در خداحافظی‌ها، دردی وجود دارد، دردی پنهان، اصلاً مگر می‌شود خداحافظی دردناک نباشد؟ اگر خیلی وقت است که متوجه شده‌ایم به خداحافظی خاصی نزدیک شده‌ایم بهتر است خودمان را گول نزنیم. بهتر است درد را به رنج تبدیل نکنیم.

☆تکه_هایی_از_یک_کل_منسجم

#پونه_مقیمی

amir.h.f · 5/9/20

⊱ اما این انسان چیست؟ ارزش هر انسان چقدر است؟ آیا ما غباری بیش نیستیم؟ غباری که به هوا بلند می شود و هر بادی آن را پراکنده می کند؟

☆دختر_پرتقالی

#یوستاین_گاردر

amir.h.f · 5/9/20

⊱ نمیدانم آیا مادرش هم او را به اندازه ی من دوست داشت؟! آیا کسی می تواند بفهمد که دوست داشتنِ او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می کند؟

آدم پر می شود، جوری که نخواهد به چیز دیگری فکر کند. نخواهد دلش برای آدمِ دیگری بلرزد و هیچ گاه دچارِ تردید نشود!

☆سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین