خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ من از این بیماریِ انسان که همیشه می‌خواهد چیزی پنهان کردنی و بروز ندادنی داشته باشد هیچ‌وقت سر در نیاوردم. البته یک دَلیل دارم، ما از هم پنهان می‌کنیم تا بِتوانیم در کنار هم بمانیم.

☆شب_یک_شب_دو

#بهمن_فرسی


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ تمام تابستان را راجع به شما فکر کردم بعد از این همه سال تنهایی از اینکه بلاخره یک نفر به من علاقه پیدا کرده,احساس میکنم خانواده ای پیدا کرده ام و الان بلاخره به کسی تعلق دارم و از این فکر واقعا احساس آرامش میکنم.

☆بابا_لنگ_دراز

#جین_وبستر


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ گفت: شرط میبندم اگر چیزی را که توی قلبت هست نقاشی می کردی، می شد آن را در موزه نصب کرد. میستی گفت: چیزی که توی قلبم است، فقط مشتی چرندیات شديدا احمقانه است. و پیتر اندکی به او نگاه کرد. گفت: پس نقاشی کردن چیزهایی که عاشقشان نیستی چه فایده ای دارد؟ میستی به او گفت چیزی که عاشقش است هیچ گاه فروش نمی رود. مردم آن را نمی خرند.

☆دفترچه_خاطرات

#چاک_پالانیک


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ دیگر قادر نبودم کسی را دوست بدارم و عشق بورزم. چون معنای دوست داشتن در نظر من چیزی جز ستم کردن، و از جنبهٔ ارزشی و اخلاقی برتر بودن نبود. در تمام زندگی ‌ام حتی نتوانسته‌ ام تصور نوع دیگری از عشق را به مخیله‌ ام راه دهم. هم‌اکنون هم معتقدم که «عشق» عبارت است از حقی که معشوق برای ستم کردن به عاشق می‌بخشد.

☆یادداشت‌های_زیرزمینی

#داستایوفسکی


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ من در زندگی به هزاران هزار تن برخورد می‌کنم؛ از این هزاران هزار، شاید مشتاق صدها تن شوم. اما از این صدها تن، تنها به یکی عشق می‌ورزم. آن دیگری که من عاشق اویم ویژگی اشتیاق مرا مشخص می‌سازد.

☆سخن_عاشق

#رولان_بارت


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ پدربزرگ من...چیز زیادی ازش یادم نمیاد جز اینکه شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد. هر بار که رمان ۹۸ تموم میشد و مهره ها رو توی جعبه ش میذاشتیم، یه چیز بهم می گفت، هنوز صدای آرومش تو گوشمه:" میبینی کرول! زندگی مثل شطرنجه، وقتی بازی تموم میشه همه مهره ها، پیاده ها، شاه ها و وزیرها‌ همه به یک جعبه برمیگردن."

☆دروغگویی_روی_مبل

#اروین_دی_یالوم


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ زندگی همینه که هست!

اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همه ی کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمه‌ی پر لیوان رو ببینیم. حالا اون تفنگ و طناب رو پس بده...

☆مغازه_خودکشی

#ژان_تولی


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ فصلی به نام «قلبهای خسته» در کتاب آوایی در ظلمت بود. در آن فصل دختری عاشق مرد جوانی می شود ولی بعدها مرد با صمیمی ترین دوست او فرار می کند. لیزل اطمینان داشت فصل یازدهم کتاب بود. دختر گفته بود: «قلبم به شدت خسته است.» در کلیسایی نشسته و این عبارت را در دفتر خاطراتش هم نوشته بود. ليزل، همان طور که راه می رفت، با خودش اندیشید: نه، این قلب منه که خسته است. قلبی سیزده ساله نباید چنان حسی داشته باشد.

☆کتاب_دزد
#مارکوس_زوساک


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ با خودش فکر کرد اگر می توانست ساعت های متمادی اینجا بنشیند و به جز گوش دادن به همهمههای گاه و بیگاه مردم، وزوز زنبورها، صدای چرخ گاری ها و غيزغيز دستگاه چمن زنی و قرچ قرچ بیلچه هیچ کاری نکند، زندگی واقعا شبیه بهشت می شد. پروانه های جذاب و رنگارنگ اطراف گلها میرقصیدند و پرنده ها روی درختها آواز می خواندند، همین و دیگر هیچ کسی نمی توانست او را پیدا کند و هروقت که آماده بود، خودش به سراغ آنها می رفت.

☆لحظه_ای_که_او_ترکم_کرد

#سوزان_لوئیس


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ بالاخره همه یک روزی می‌میرند و صد سال که بگذرد، دیگر هیچ‌کس دربارهٔ این که دیگران که بودند و چطور مردند سؤال نمی‌کند. پس بهتر است همان‌طور که دلت می‌خواهد زندگی کنی و همان‌طور که دوست داری بمیری.

☆گریه_آرام

#کنزابورواوئه


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا