- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
در دوردست، آن سرِ شهرِ بنا شده در دوران استعماری، ناقوسهای کلیسای جامع شنیده شدند که مومنان را به مراسم نیایش شامگاهی فرامیخواندند. دکتر اوربینو عینک هلالیاش با قاب طلایی را به چشم زد، و نیم نگاهی به ساعت جیبی بسته شده به زنجیر انداخت، که چهارگوش و ظریف بود و دریجهاش با فشردن یک تکمه باز میشد: نزدیک بود از مراسم عید گلریزان جا بماند.
***
هنگامی به دانایی میرسیم که دیگر به هیچ دردی نمیخورد.
***
هنگامی به دانایی میرسیم که دیگر به هیچ دردی نمیخورد.
عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com