خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
در دوردست، آن سرِ شهرِ بنا شده در دوران استعماری، ناقوس‌های کلیسای جامع شنیده شدند که مومنان را به مراسم نیایش شامگاهی فرامی‌خواندند. دکتر اوربینو عینک هلالی‌اش با قاب طلایی را به چشم زد، و نیم نگاهی به ساعت جیبی بسته شده به زنجیر انداخت، که چهارگوش و ظریف بود و دریجه‌اش با فشردن یک تکمه باز می‌شد: نزدیک بود از مراسم عید گلریزان جا بماند.
***
هنگامی به دانایی می‌رسیم که دیگر به هیچ دردی نمی‌خورد.



عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، khlkjhlhgulhluli و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
از هفتِ صبح تک و تنها روی یکی از نیمکت‌های پارک کوچک که کم‌تر از همه به چشم می‌آمد می‌نشست، وانمود می‌کرد در سایه بادام‌بُن‌ها کتاب شعر می‌خواند، و منتظر می‌ماند تا چشمش به جمال دوشیزه دست‌نیافتنی روشن می‌شد، که با روپوش راه‌راه آبی، جوراب‌های زیر زانو، نیم‌چکمه‌های بندی مردانه و یک گیس کلفت مزین به روبان که پشت سرش تاب می‌خورد و تا کمرش می‌رسید، در مسیر مدرسه از آنجا می‌گذشت.



عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، khlkjhlhgulhluli و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دکتر خوبنال اوربینو در بیست و هشت سالگی، بین مردهای مجرد، مقبول‌ترین و پرهواخواه‌ترینشان به شمار می‌آمد. پس از اقامتی طولانی در پاریس، که آنجا تحصیلات عالی پزشکی و جراحی را به پایان رسانده بود، به زادگاهش برگشته بود، و از همان لحظه‌ای که پای بر خشکی گذاشت به شکلی خیره‌کننده نشان داد که حتی یک دقیقه هم وقتش را در غربت تلف نکرده.



عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، khlkjhlhgulhluli و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
زن، به تنگ آمده از اینکه شوهر درکش نمی‌کند، برای جشن تولد ازش هدیه‌ای نامتعارف خواست: یک روز عوض او اداره خانه را بر عهده بگیرد. این درخواست به نظر مرد بامزه آمد و آن را پذیرفت، و عملا منزل را از اول صبح در اختیار گرفت. ناشتایی محشری تدارک دید، اما یادش رفت تخم‌مرغ نیمرو با مزاج زن سازگار نیست و شیرقهوه نمی‌نوشد.



عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، khlkjhlhgulhluli و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
عوض شده بود. در سیمایش از بیماری مهلک باب روز، یا هیچ بیماری دیگر، نشانی به چشم نمی‌خورد و مثل قدیم باریک انـ*ـدام و ترکه‌ای بود، اما به نظر می‌رسید دو سالِ اخیر به قدرِ ده سالِ مشقت‌بار بهش سخت گذشته. موی کوتاه بهش می‌آمد، با چرخشی مانند بال کلاغ که بر گونه‌اش سایه می‌انداخت، اما دیگر رنگ آلومینیوم بود نه عسل، و برقِ چشمانِ قشنگِ گیرایش پشتِ عینکِ پیرزنی نیمه جان می‌نمود.



عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، khlkjhlhgulhluli و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
نخستین بار بود که، پس از نیم قرن، آن قدر نزدیک، روبه‌روی هم نشسته بودند و در آرامش و سرفرصت یکدیگر را آن طور که بودند می‌دیدند: دو آدم سالخورده که مرگ به کمینشان نشسته و هیچ نقطه مشترکی با هم ندارند مگر گذشته‌ای ناپایدار و کوتاه که دیگر به خودشان تعلق نداشت بلکه مال دو جوانِ گمشده در گذر زمان بود که می‌توانستند جای نوه‌شان باشند.



عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، khlkjhlhgulhluli و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع


اگر ما بیوه‌ها یک امتیاز داشته باشیم این است که دیگر کسی نمانده بهمان امر و نهی کند و به جایمان تصمیم بگیرد.
***
در بلای سخت، عظمت و اصالت عشق بیشتر می‌شود.



عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، khlkjhlhgulhluli و ~ZaHrA~

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,189
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
اگر به موقع ملتفت شده بودند که حذر کردن از فجایع مهم زندگی زناشویی خیلی آسانتر از آزارهای کوچک زندگی روزانه است، ممکن بود زندگی برای هر دوی آن‌ها آسانتر شود ولی تنها چیزی که یاد گرفته بودند این بود که عقل موقعی به سراغ آدم می‌آید که دیگر خیلی دیر شده است.


عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,189
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
ترس او، ترس از مرگ نبود. نه، ترس از مرگ سال‌های سال بود که در قلبش وجود داشت و همراهش زندگی می‌کرد. سایه‌ای بود که به سایه خود او اضافه شده بود.


عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,189
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
در هشتاد و یک سالگی هنوز عقلش می‌رسید که فقط با چند نخ نازک و پوسیده با این جهان پیوند دارد، نخ‌هایی که ممکن بود بدون هیچ گونه احساس درد پاره شوند. خیلی ساده، با یک غلت زدن عوضی در هنگام خواب. تمام سعی و کوشش خود را به کار می‌برد تا آن نخ‌ها پاره نشوند چون می‌ترسید که در ظلمت مرگ، خدا را جلوی چشم خود نبیند.


عشق در روزگار وبا | گابریل گارسیا مارکز

 
  • تشکر
Reactions: SelmA
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا