خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
نامه‌هایت در صندوق پستی من
کبوترانی خانگی‌اند
بی‌تاب خفتن در دست‌هایم
یاس‌هایی سفیدند
به خاطر سفیدی یاس‌ها از تو ممنونم
می‌پرسی در غیابت چه کرده‌ام؟
غیبتت!؟
تو در من بودی!
با چمدانت در پیاده‌روهای ذهنم راه رفته‌‏ای!
ویزای تو پیش من استُ
بلیط سفرت!
ممنوع الخروجی
از مرزهای قلب من
ممنوع الخروجی
از سرزمین احساسم
نامه‌هایت کوهی از یاقوت است
در صندوق پستی من
از بیروت پرسیده بودی
میدان‌ها و قهوه‌خانه‌های بیروت،
بندرها وُ هتل‌ها وُ کشتی‌هایش
همه وُ همه در چشم‌های تو جا دارند!
چشم که ببندی
بیروت گم می‌شود



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Melika Kakou و 6 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق تو
پرنده‌ای سبز است
پرنده‌ای سبز و غریب
بزرگ می‌شود
همچون دیگر پرندگان
انگشتان و پلک‌هایم
را نوک می‌زند
چگونه آمد؟
پرنده‌ سبز
کدامین وقت آمد؟
هرگز این سؤال را
نمی‌اندیشم محبوب من!
که عاشق هرگز اندیشه نمی‌کند


عشق تو کودکی‌ست با موی طلایی
که هر آن‌چه شکستنی را می‌شکند،
باران که گرفت به دیدار من می‌آید،
بر رشته‌های اعصاب‌ام
راه می‌رود و بازی می‌کند



و من تنها صبر در پیش می‌گیرم
عشق تو کودکی بازیگوش است
همه در خواب فرو می‌روند
و او بیدار می‌ماند
کودکی که بر اشک‌هایش ناتوانم
عشق تو یکه و تنها قد می‌کشد
آن‌سان که باغ‌ها گل می‌دهند
آن‌سان که شقایق‌های سرخ
بر درگاه خانه‌ها می‌رویند
آن‌گونه که بادام و
صنوبر بر دامنه‌ کوه سبز می‌شوند
آن‌گونه که حلاوت در هلو جریان می‌یابد

عشق‌ات، محبوب من!
همچون هوا مرا در بر می‌گیرد
بی آن‌که دریابم
جزیره‌ای‌ست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابی‌ست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی

به‌راستی عشق تو چیست؟
گل است یا خنجر؟
یا شمع روشنگر؟
یا توفان ویران‌گر؟
یا اراده‌ شکست‌ناپذیر خداوند؟


تمام آن‌چه دانسته‌ام
همین است:
تو عشق منی
و آن‌که عاشق است
به هیچ چیز نمی‌اندیشد



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو را زن می‌خواهم، آن گونه که هستی
تو را چون زنانی می‌خواهم
در تابلوی های جاودانه
چون دوشیزگان نقش شده بر سقف کلیساها
که تن در مهتاب می‌شویند

تو را زنانه می‌خواهم
تا درختان سبز شوند،
ابرهای پر باران به هم آیند،
باران فرو ریزد

تو را زنانه می‌خواهم
زیرا تمدن زنانه است
شعر زنانه است
ساقه‌ی گندم،
شیشه‌ی عطر،
حتی پاریس زنانه است
و بیروت – با تمامی زخم‌هایش – زنانه است

تو را سوگند به آنان که می‌خواهند شعر بسرایند
زن باش
تو را سوگند به آنان که می‌خواهند خدا را بشناسند
زن باش



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
پیش از آنکه عشق ام شوی
هندیان و پارسیان و چینیان و مصریان
هر کدام
تقویم‌هایی داشتند
برای حساب روزها و شبان
و آنگاه که عشقم شدی
مردمان
زمان را چنین می‌خوانند :
هزاره ی پیش از چشم های تو
یا
هزاره ی بعد از آن



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو با کدام زبان صدایم می‌زنی
سکوت تو را لمس می‌کنم
به من که نگاه می‌کنی
به لکنت می‌افتم

زبان عشق سکوت می‌خواهد
زبان عشق واژه‌ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست

از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه‌ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می‌کنی
می‌خواهم زبان تو را بیاموزم



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمی توانم نامت را در دهانم
و تو را
در درونم
پنهان کنم

گل با بوی خود چه می کند؟
گندمزار با خوشه اش؟
طاووس با دمش؟
چراغ با روغنش؟

با تو سر به کجا بگذارم؟
کجا پنهانت کنم؟
وقتی مردم، تو را در حرکات دست هایم
موسیقی صدایم
و توازن گام هایم
می بینند



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوستت دارم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگی ام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی

دوستت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند،
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخن‌ات شعر است
خاموشی ات شعر
و عشقت
آذرخشی میان رگ هایم
چونان سرنوشت



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
چرا تو؟
چرا تنها تو
از میان تمام زنان
هندسه زندگی مرا عوض می‌کنی
ضرباهنگ آن را دگرگون می‌کنی
پا برهنه و بی خبر
وارد دنیای روزانه ام می شوی
و در پشت سر خود می‌بندی
و من اعتراضی نمی‌کنم؟

چرا تنها و تنها
تو را دوست دارم
تو را می‌گزینم
و می گذارم تو مرا
دور انگشت خود بپیچی
ترانه خوان
با سیگاری بر دهان
و من اعتراضی نمی‌کنم؟

چرا؟
چرا تمامی دوران ها را در هم می ریزی
تمامی قرن‌ ها را از حرکت باز می‌ داری
تمامی زنان قبیله را
یک یک
در درون من می‌کشی
و من اعتراضی نمی‌کنم؟

چرا؟
از میان همه زنان
در دستان تو می‌نهم
کلید شهرهایم را
که دروازه شان را
هرگز بر روی هیچ خودکامه ای نگشودند
و بیرق سفید شان را
در برابر زنی نیافراشتند
و از سربازانم می‌خواهم
با سرودی از تو استقبال کنند،
دستمال تکان دهند
و تاج‌ های پیروزی بلند کنند
و در میان نوای موسیقی و آوای زنگ‌ها
در مقابل شهروندانم
تو را شاهزاده تا آخر عمر بنامم؟



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
بانوی من !
رسوایی زیبایم !
که با تو خوشبو می‌شوم
تو شعری شکوهمندی
که آرزو می‌کنم
امضای من در پای تو باشد
و سحر بیانی
که طلا و لاجوردش می‌چکد

مگر می‌توانم
در میدان‌های شعر فریاد نزنم :
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم

مگر می‌توانم
خورشید را در کشوهایم نگه دارم
مگر می شود
با تو در پارکی قدم بزنم
و ماهواره‌ ها
کشف نکنند که تو دلدار منی



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع

بگو دوستم‌ داری‌ تا زیباتر شوم
بگو دوستم‌ داری‌ تا انگشتانم از طلا شوند
و ماه‌ از پیشانی‌ام بتابد

بگو دوستم‌ داری‌ تا زیر و رو شوم
تبدیل‌ شوم به‌ خوشه ای‌ گندم‌ یا یک نخل

بگو! دل دل نکن
بگو دوستم‌ داری‌ تا به‌ قدیسی‌ بدل شوم
بگو دوستم‌ داری‌ تا از کتاب شعرم‌ کتاب مقدس بسازی‌
تقویم‌ را واژگون‌ می کنم‌
و فصل ها را جا به جا می‌کنم‌ اگر تو بخواهی‌

بگو دوستم‌ داری‌ تا شعرهایم‌ بجوشند
و واژگانم‌ الهی‌ شوند
عاشقم‌ باش‌ تا با اسب‌ به‌ فتح‌ خورشید بروم‌

دل دل نکن‌
این‌ تنها فرصت من‌ است‌ تا بیاموزم‌
و بیافرینم!



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا