خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ‌گاه نتوانستم به آدم‌های اطرافم
حتی اندک اهمیتی هم بدهم.
تنها با خنده‌‌ای تصنعی،
از کنارشان رد می‌شوم و با لطیفه‌گویی
همه چیز را پایان می‌بخشم.
می‌دانی؟
هیچ‌گاه برایم مهم نبود؛
فکرها، رفتارها، حرف‌ها و...
هیچ‌گاه نخواستم کارهایشان دیده شود.
دیده شدن خودش حماقت بزرگی‌ست،
برای افراد نادانی که فکر می‌کنند
دانا هستند!
هیچ‌گاه خو نگرفتم با غریبه‌های رهگذری
که گرگ‌ صفتند.
عادت نشد برایم آدم بودن‌شان.
بها دادن به هر ناکسی،
معادله‌های زندگی‌ات را برهم می‌ریزد.
این چنین کن
تا تو در سپیدی بمانی
و آنها در جهل و نادانی.


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، ^moon shadow^ و 4 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز هم جمعه
باز هم دل‌تنگی!
دلگیر که شوم، نه چای‌
تسکین‌بخش است و نه قهوه!
ابتدا و انتهای خیابان‌ها،
بوی شلوغی می‌دهند.
بوی خستگی و بیزاری.
باز هم جمعه، باز هم دوری!
اگر تو بودی جمعه‌ها را با جان می‌خریدم.
جمعه‌ها را باید جرعه‌، جرعه بنوشیم!


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 5 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
سال‌ها پیش دفنم کردند؛
همان موقع که خاک سرد را روی
تنم ریختند.
از آن‌جا نفس می‌کشیدم.
چشم‌هایم باز بودند.
آنها گریه و زاری سر می‌دادند و من
قهقه می‌زدم.
باران گرفت.
همه تنهایم گذاشتند.
من ماندم و خاک سرد.
اما می‌دانی چه شد؟
امروز یکشنبه سال ۱۴۲۸ است و من
در لابه‌لایِ ر‌گه‌های مشکی رنگ چشمانت
غرق شده‌ام!


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، ^moon shadow^ و 4 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
با لجاجت پرسیدم:
- خوب از این به بعدمان قرار است چگونه پیش برود؟!
لبخندی زد و سرش را برایم تکان داد و
هیچ نگفت.
با حرص دوباره پرسیدم:
- انتهایی هم دارد؟
نزدیک آمد، گلویم سوخت.
طره‌‌ای از موهای بلندم را با دستانش شکار کرد.
خواستم باز هم چیزی بگویم که
اخمی کرد و گفت:
- شاید به ابدیت یکدیگر محکوم شویم.


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 4 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک‌روز می‌نشینم و یک‌جا، صفحه به صفحه می‌خوانمت.
مانند کتابی که خواندنش با تکرار دلچسب است!


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 4 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک کلبه‌ی کوچک با فضایی دنج،
شومینه‌‌‌ی کوچک و
صدای ترق‌، تروق سوختن چوب‌ها.
گرمای دلچسب و بوی خوش گل‌های بهاری آکنده در فضای کلبه!
نم باران،
هوای ابری،
اندک فاصله‌ی دریا،
آ*غو*ش یار همین است؛ همین‌قدر خوب و خوش!

«تکه‌ای از رمان کلاغ‌زاده»


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، * رهــــــا * و 3 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
از یاد برده می‌شوم در فاجعه‌ی نگاهت.
از تکرار تو لبریز می‌شوم و هرگز خالی نه!
در بند عطرت، آشیانه می‌سازم؛ تنگ و سخت تا نگریزد از مشامم عطر آکنده در هوایت.
مرا به خود گره‌ بزن؛
بگذار یادت، پر شود از مهر من.
مرا از بر باش به سان آن‌هایی که بودند و عاشقی کردند.
عشق تو، پژواک عشاق قدیم در جانم و خواستنت تضییق است بر روح من!
فریادت می‌زنم تا سرانجام بیایی و در جانم به آرامشی رسی!


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
غنچه‌های بسته‌ی دلِ غم زده‌ام، با لبخندت می‌شکفند و روح در قلب بیماری‌ام، با نگاه قابضت پروازش را بر فراز دوست داشتنت در اعماق خواستن‌هایم از تو، آغاز می‌کند!


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرگ، مردن نیست!
صدای شکستن قلبت،
خودش فاجعه‌ی آغاز یک مرگ است!


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، SAEEDEH.T و 4 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
عمری گذشت و نیامدی!
تو ندانی اما من هر شب سر که به بالین می‌نهم، اخگره‌های بودنت را مانند رویایی محال، با دل غمسارم محفلی می‌نگارم.


کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Elaheh_A، *KhatKhati*، SAEEDEH.T و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا