■○|یه برش از رمان مورد علاقه‌ات|○■

SheRviN DoKhT · 10/11/18

هبوط | فاطمه حیدری

SheRviN DoKhT · 10/11/18

کآریزمآ | سنآتور

SheRviN DoKhT · 10/11/18

هبوط | فاطمه حیدری

SheRviN DoKhT · 22/12/18

کبــریا | سنـاتور

SheRviN DoKhT · 22/12/18

هبوط | فاطمه حیدری

Sooshiant · 27/12/18

من به طرز وحشتناکی از مرگ نمی‌ترسیدم؛ حتی از آن استقبال می‌کردم،زیرا هرگز زندگی نکرده بودم. پیوسته در کوشش برای اندیشیدن به چیزهایی بودم که غیرقابل گفتن هستند. چیزهایی که تنها در من -در مغز استخوانم- احساس‌شان کرده و با استخوان‌هایم تجربه‌شان می‌کردم. چیزهایی که هرگز کسی آن‌ها را درک نخواهد کرد. بدترین بلاتکلیفی‌ام از زمانی آغاز شد که در بودن یا نبودن خود نیز دچار تردید گشتم. باورش برایم سخت و غیرمنتظره بود که بپذیرم، هستم.

مسلخ روح
#بهمن_انصاری

SheRviN DoKhT · 25/1/19

هبوط | فاطمه حیدری

SheRviN DoKhT · 22/4/19

هبوط | فاطمه حیــــــدری

SheRviN DoKhT · 22/4/19

هبوط | فاطمه حیـــــــدری

زهرا قریب · 23/11/19

تصویر من دختری با سر تراشیده، روپوش طوسی، دستانی سرد و دماغی قندیل بسته بود که در گوشه ای زیر پنجره ی قفس سردو نمور می نشست و فارغ از دنیای اطراف، محو خیالات خود بر گلبرگ های نیلوفر و زنبق سوزن می زد...
من زنده‌ام
نوشته ی معصومه آباد ( بر اساس واقعیت دوران اسارت)

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

عضو جدید انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

اخراج شده

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین