خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

YaSnA_NHT๛

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
میکسر انجمن
  
  
عضویت
21/2/22
ارسال ها
2,782
امتیاز واکنش
13,960
امتیاز
373
محل سکونت
کنار موتورم!
زمان حضور
135 روز 7 ساعت 1 دقیقه
دختره توی دانشگاه استادشو به جا دانشجو اشتباه میگیره و کل کل میکنن و در آخر دختره میفهمه پسره استادشه، اونم یه پسر جوون خوشتیپ که یا چشم ابرو مشکیه یا چشماش آبیه و وقتی خیره در چشمانش میشوی گویی در عالمی دیگر هستی، از این استادا پیدا کردین ک وسط کلاس بیاد باهات بحث کنه و بشه در چشمانش غرق شد تا ندانی در این عالم و آن عالم چه میگذرد ب منم بگین تورو خدا در جریانم بذارین:laughting:
و فقط اونجایی ک دختره به طرف میگه داداش، پسره آخر میاد میگه من عاشقتم میمیرم برات دیوونتم:tearsofjoy: نمیدونم چرا ما ب هرکی میگیم داداش میگه من اصلا داداش توی گودزیلا حتی توی رویا هم نمیخوام باشم:straight_face::laughting:
و جالب اینجاس ک یکی عاشق دختره اس ولی دختره عاشق یکی دیگه اس، و برای اینکه سر موضوعاتی بلایی سر عشقش نیاد میره پیش اونیکی و عشق خودش میگه:
- ما به درد هم نمیخوریم، من بازیت دادم و هیچ وقت عاشقت نبودم تو فقط یک سرگرمی بودی برای من
خو مرض، درد، کوفت، چی چی به درد هم نمیخوریم مزخرف خو بهش بگو مجبوری لامصب:straight_face:
یکی بیاد همینجوری عاشق ما بشه بخاطر اینکه بلایی سر بقیه نیاد بقیه رو ترک کنیم بریم پیشش، بس ک ازم متنفرن و این خیلی فشار روم گذاشته :laughting:
وای خوب شد یادم اومد، فقط و فقط ازدواج اجباری:smug:
اون قسمت ک دختره و پسره حتی همو ندیدن و ازدواج میکنن و دوتاشون از هم متنفرن و پسره خودش اکس داره و میره پیش اکسش و اجازه نمیده دختره حتی از خونه بره بیرون:straight_face:
فازا مازا:angryb:
بعد جالب اینجاس، حتمااااااا، ببین حتماااااا باید یه دعوایی تهش بشه دختره بره خونه باباش پسره آخرش عاشقش میشه میره دنبالش میگه من عاشقتم دیوونتم میمیرم برات بیا برگرد زنم شو بیا عروس ننه ام شو:straight_face::laughting:
خداااااا:laughting: خودت نجاتم بده:laughting:


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
آخرین ویرایش:
  • قهقهه
  • تشکر
  • خنده
Reactions: MēLįKąღ، -FãTéMęH-، حــاٰمـی و 4 نفر دیگر

YaSnA_NHT๛

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
میکسر انجمن
  
  
عضویت
21/2/22
ارسال ها
2,782
امتیاز واکنش
13,960
امتیاز
373
محل سکونت
کنار موتورم!
زمان حضور
135 روز 7 ساعت 1 دقیقه
دختره توی دانشگاه استادشو به جا دانشجو اشتباه میگیره و کل کل میکنن و در آخر دختره میفهمه پسره استادشه، اونم یه پسر جوون خوشتیپ که یا چشم ابرو مشکیه یا چشماش آبیه و وقتی خیره در چشمانش میشوی گویی در عالمی دیگر هستی، از این استادا پیدا کردین ک وسط کلاس بیاد باهات بحث کنه و بشه در چشمانش غرق شد تا ندادی در این عالم و آن عالم چه میگذرد ب منم بگین تورو خدا در جریانم بذارین:laughting:
و فقط اونجایی ک دختره به طرف میگه داداش، پسره آخر میاد میگه من عاشقتم میمیرم برات دیوونتم:tearsofjoy: نمیدونم چرا ما ب هرکی میگیم داداش میگه من اصلا داداش توی گودزیلا حتی توی رویا هم نمیخوام باشم:straight_face::laughting:
و جالب اینجاس ک یکی عاشق دختره اس ولی دختره عاشق یکی دیگه اس، و برای اینکه سر موضوعاتی بلایی سر عشقش نیاد میره پیش اونیکی و عشق خودش میگه:
- ما به درد هم نمیخوریم، من بازیت دادم و هیچ وقت عاشقت نبودم تو فقط یک سرگرمی بودی برای من
خو مرض، درد، کوفت، چی چی به درد هم نمیخوریم مزخرف خو بهش بگو مجبوری لامصب:straight_face:
یکی بیاد همینجوری عاشق ما بشه بخاطر اینکه بلایی سر بقیه نیاد بقیه رو ترک کنیم بریم پیشش، بس ک ازم متنفرن و این خیلی فشار روم گذاشته :laughting:
وای خوب شد یادم اومد، فقط و فقط ازدواج اجباری:smug:
اون قسمت ک دختره و پسره حتی همو ندیدن و ازدواج میکنن و دوتاشون از هم متنفرن و پسره خودش اکس داره و میره پیش اکسش و اجازه نمیده دختره حتی از خونه بره بیرون:straight_face:
فازا مازا:angryb:
بعد جالب اینجاس، حتمااااااا، ببین حتماااااا باید یه دعوایی تهش بشه دختره بره خونه باباش پسره آخرش عاشقش میشه میره دنبالش میگه من عاشقتم دیوونتم میمیرم برات بیا برگرد زنم شو بیا عروس ننه ام شو:straight_face::laughting:
خداااااا:laughting: خودت نجاتم بده:laughting:

لامصب این یادم رفت
برای مسافرت دختر و پسر مختلط می‌رن فقط شمال، ببین فقط و فقط شمال و دختره یا پسره هم ساعتای سه چهار صبح میره لـ*ـب دریا میشینه و جنس مخالفش هم برعکس بعدش میاد کنارش میشینه، یکی نیست بگه شما کله سحر لـ*ـب ساحل چه غلطی
میکنید ملعون ها؟؟:laughting:
چرا من هر وقت میرم شمال شب مثل خرس میخوابم؟؟؟ چون میدونم هیچ خری نیست که کله سحر برم لـ*ـب دریا بیاد باهام درد و دل کنه از بدبختی‌هاش بگه منم از بدبختیام بگم دوتامون عر بزنیم:laughting:


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
  • قهقهه
  • تشکر
Reactions: MēLįKąღ، -FãTéMęH-، لاله ی واژگون و 4 نفر دیگر

حــاٰمـی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/23
ارسال ها
3
امتیاز واکنش
24
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 37 دقیقه
دختره همه چی تموم
پسره جذاب جیگر دختره لوس!
پسره پولدار همه چی تموم اصلا بکی از ثروتمند تربن‌های تهران.
دختر فقیر و هیچی نداره اما جذاب و چشم آبی:blinkb::neutral::nomouth::boredb:


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: MēLįKąღ، Delvin22 و Tiralin

Delvin22

مدیر آزمایشی تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
1,259
امتیاز واکنش
2,745
امتیاز
223
سن
23
محل سکونت
مشهد
زمان حضور
14 روز 18 ساعت 50 دقیقه
استاد دانشجو که اکثرا استاده شیطونه و شیفته ی دختره و همیشه ی خدا هم پولدار:/

اکثر رمانا یک مشکل با مادر دختره دارن که همیشه باید مریض باشن و تهش با کمک پسر مقابلشون بازم مامانه میمیره:/

اغراق زیاد درمورد زندگی وتیپ دختره

ازدواج اجباری ندیدم که تهش جدا شن و واقعی تر باشه

اکثرا دختره یک نامزد پلید داشته که باعث اشنایی دختره با یک پسری میشه که اکثرا گذشته ی بدی داشته و شکست خورده

همیشه ی خدا این کلیشه هست که پسره سگه چون تو گذشته یکیو میخواسته که خیـ*ـانت کرده و اینم افسرده شده و از دخترا بدش میاد://


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MēLįKąღ و Tiralin

Sotøødeh

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
هنرمند انجمن
  
عضویت
17/9/22
ارسال ها
302
امتیاز واکنش
963
امتیاز
203
زمان حضور
13 روز 12 ساعت 46 دقیقه
دختر و پسری که تو دانشگاه باهم دیگه دعوا دارن ولی ب مرور زمان عاشق هم میشن:blinkb:
یا طرف نمیدونه یه پسر عمو داره (فقط فقط هم پسر عمو!!!) بعد یه جایی بهم برخورد میکنن و دعوا راه میفته و تویه ی مهمونی میبینه عههه اینکه همونه و بعد پرس و جو میفهمه پسرعموشه که تو سن ۷ سالگی رفته آلمان فوق تخصص مغزواعصاب بگیره و دوباره عاشق هم میشن:blinkb::l1b:
یااا دختره دانشجویه روانپزشکیه و با ی بیماره روانی برخورد میکنه که بهترین روانپزشک جهانم درمانش نکرده و واسه اینکه مدرکشو بگیره مجبوره رو ی بیمار کار کنه و عهد دست میزاره رو همین بیمار که به همه ثابت کنه اون میتونهه و در نهایت بعد ی هفته اون پسر روانیه عاشق این میشه و بخاطرش خوب میشه:blinkb:
یاا دختره واسه معرفی خودش به خواننده ی رمان تو آینه ب خودش خیره میشه که چشماش یا آبی یخیه یا سبز جنگلی و کشیده است ابروهای کمونی دماغ عملی که خدادادیه و لبای فوووق العاده برجسته ک اونم خدادادیه و گونه هایی که اونم دوباره خدادادی پروتزه و موهاشم بلوند خدادادی و در آخر هم یه مـ*ـاچ واسه خودش تو آینه میفرسته (البته معتقده که چهرش فوق العاده معمولیه):blinkb::blinkb:


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MēLįKąღ، -FãTéMęH-، fatemeh_khanoom و 2 نفر دیگر

آتوسا عینی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/23
ارسال ها
2
امتیاز واکنش
30
امتیاز
13
سن
20
محل سکونت
تهران
زمان حضور
1 روز 11 دقیقه
همیشه یه دختری هست و و مرد متاهل هم رحم نمیکنه و واسه خودش ارزش قائل نیست و نقش یه آویزون جانی رو داره که هر کاری ازش برمیاد


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
  • تشکر
Reactions: Tiralin

آتوسا عینی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/23
ارسال ها
2
امتیاز واکنش
30
امتیاز
13
سن
20
محل سکونت
تهران
زمان حضور
1 روز 11 دقیقه
همیشه یه گردان عاشق دختره هستن که یکیشوننقشه میکشه دختره و خیـ*ـانت کار جلوه بده پسره هم میگیره در حد مرگ کتکش میزنه لباس خدمتکار بهش میده که تو از الان به کلفتی و شروع میکنه دوست دختراشو می اره خونه بعد دختره با کمک به پسره دیگه که عاشقشه از خونه قرار میکنه می ره به شمال پیش پیرزنی که اصلا نسبتی باهاش نداره و قبلن همسایه عمه ی دختر خاله ی دختره اس


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MēLįKąღ و Tiralin

آتوسا عینی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/23
ارسال ها
2
امتیاز واکنش
30
امتیاز
13
سن
20
محل سکونت
تهران
زمان حضور
1 روز 11 دقیقه
بعد پسره یهو وقتی دوستش داره با تلفن درباره بی گناهی دختره صحبت میکنه همه چی رو میشنوه و باور میکنه و صورتی که التماس ها و قسم های دختره که زنش بوده رو باور نکرده بعدم که می ره دنبالش دختره به طوری می ره تو کما و هوشیاری اش میاد رو یک بعد وقتی میخوان دستگاه ها رو ازش جدا کنن با عربده پسره هوشیاریش نرمال میشه و میاد رو سیزده چهارده و یهو بهوش میاد


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MēLįKąღ، مسافر و Tiralin

آتوسا عینی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/23
ارسال ها
2
امتیاز واکنش
30
امتیاز
13
سن
20
محل سکونت
تهران
زمان حضور
1 روز 11 دقیقه
آهوها تازه الان زدن تو فاز کلبه هایی با امکانات و حد pent hous وسط جنگل و ناکجا آباد


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MēLįKąღ، مسافر و Tiralin

آتوسا عینی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/23
ارسال ها
2
امتیاز واکنش
30
امتیاز
13
سن
20
محل سکونت
تهران
زمان حضور
1 روز 11 دقیقه
اینا هیچی مثلا بابای بالای یه آدم خیلی خفن که و دنیا میخوان بکشنش بعد یه پسر خییلی خوشتیپ بد اخلاق ورزشکار با نفوذ مغرور مولتی میلیاردر قاتل خلافکار واسه خاطر به فلش میاد دختره رو میدزده اول با گلوله سوراخ سوراخش میکنه بعد از یک هفته که خوب میشه ارتقاش میده به خدمتکار شخصی خودش بعدشم عاشقش میشه و دربرابر همه ازش مراقبت میکنه بعد یکی از دشمن های پسره به عنوان نقطه ضعف اون میان دختره رو میدزدن و پسره می ره نجات بده یهو یکی از غیب تیراندازی میکنه دختره هم خودش رو سپر بلای پسره میکنه ولی دوباره زنده میمونه آخرش هم معلوم میشه پسره یا پلیس بوده یا رییس بخش امنیت کشور


تکراری ترین صحنه در رمان ها

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MēLįKąღ و Tiralin
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا