مشاعره با حروف انتخابی

moh@mad · 26/10/20

Goli Pakseresht گفت:
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گنـ*ـاه بخت پريشان و دست كوته ماست

ب

به آتش ميیكشم آخر زبان سربه‌زيرم را
به توفان ميیسپارم اسمان‌های اسيرم را
منم من، گردبادی خسته‌ام، زندانی خويشم
بگيريد آی مردم دست‌‌های ناگزيرم را

ه

parädox · 26/10/20

Goli Pakseresht گفت:
صبر بر درد، نه از همت مردانه ی ماست
درد از او، صبر از او، همت مردانه از اوست

ص

صبح روزی پشت در می آید و من نیستم قصه ی دنیا به سر می آید و من نیستم

و

ronak.a · 26/10/20

مهتا گفت:
صبح روزی پشت در می آید و من نیستم قصه ی دنیا به سر می آید و من نیستم

و

ورت شیخ گوید مرو سوی دیر

جوابش چه گویی بگو شب به خیر

د

moh@mad · 26/10/20

Goli Pakseresht گفت:
صبر بر درد، نه از همت مردانه ی ماست
درد از او، صبر از او، همت مردانه از اوست

ص

صنما به دلنوازی نفسی بگیر دستم
که ز دیدن تو بی‌هوش و ز گفتن تو مستم
دل تنگ خویشتن را به تو می‌دهم، نگارا
بپذیر تحفهٔ من که عظیم تنگ دستم
م

~BAHAR.SH~ · 26/10/20

مهتا گفت:
صبح روزی پشت در می آید و من نیستم قصه ی دنیا به سر می آید و من نیستم

و

وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
غ

Goli Pakseresht · 26/10/20

moh@mad گفت:
به آتش ميیكشم آخر زبان سربه‌زيرم را
به توفان ميیسپارم اسمان‌های اسيرم را
منم من، گردبادی خسته‌ام، زندانی خويشم
بگيريد آی مردم دست‌‌های ناگزيرم را

ه

هر چيز که بشکند ز بها افتد و ليک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است

چ

moh@mad · 26/10/20

baharsh20209 گفت:
وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
غ

غافل مشو ای دل، که نیازم با تست
پوشیده هزارگونه رازم با تست
حرمان شبی دراز و جایی خالی
زانم که حکایت درازم با تست

ع

parädox · 26/10/20

moh@mad گفت:
غافل مشو ای دل، که نیازم با تست
پوشیده هزارگونه رازم با تست
حرمان شبی دراز و جایی خالی
زانم که حکایت درازم با تست

ع

عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیده ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود

ش

moh@mad · 26/10/20

Goli Pakseresht گفت:
هر چيز که بشکند ز بها افتد و ليک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است

چ

چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوشست چون دوست دروست
از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست

ق

Goli Pakseresht · 26/10/20

مهتا گفت:
صبح روزی پشت در می آید و من نیستم قصه ی دنیا به سر می آید و من نیستم

و

وقت غنیمت شمار ار نه چو فرصت نماند
ناله که راداشت سود آه کی آمد به کار

ش

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

اخراج شده

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

اخراج شده

کاربر ممتاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین