مشاعره با حروف انتخابی

moh@mad · 26/10/20

مهتا گفت:
عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیده ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود

ش

شب چو در بستم و سرخوش از مینابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

ق

~BAHAR.SH~ · 26/10/20

moh@mad گفت:
غافل مشو ای دل، که نیازم با تست
پوشیده هزارگونه رازم با تست
حرمان شبی دراز و جایی خالی
زانم که حکایت درازم با تست

ع

عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد
ناز پرورده، تنعم نبرد راه به دوست

ل

Goli Pakseresht · 26/10/20

moh@mad گفت:
صنما به دلنوازی نفسی بگیر دستم
که ز دیدن تو بی‌هوش و ز گفتن تو مستم
دل تنگ خویشتن را به تو می‌دهم، نگارا
بپذیر تحفهٔ من که عظیم تنگ دستم
م

منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن

ع

parädox · 26/10/20

moh@mad گفت:
شب چو در بستم و سرخوش از مینابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

ق

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

گ

Goli Pakseresht · 26/10/20

مهتا گفت:
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

گ

گفتم از دل برود چون ز مقابل برود
غافل از اينکه چو رفت از پي او دل برود

ق

moh@mad · 26/10/20

مهتا گفت:
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

گ

گوهر اشکی که پروردم به چشم انتظار
در تماشای تو از دست نگه غلتید و رفت

ی

moh@mad · 26/10/20

مهتا گفت:
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت

ن

نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا
در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی
کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا

م

parädox · 26/10/20

moh@mad گفت:
نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا
در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی
کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا

م

مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود

پ

moh@mad · 26/10/20

مهتا گفت:
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود

پ

پیوستن دوستان به هم آسان است
دشوار بریدن است و آخر آن است
شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست
از غایت تلخیی که در هجران است

ج

parädox · 26/10/20

moh@mad گفت:
پیوستن دوستان به هم آسان است
دشوار بریدن است و آخر آن است
شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست
از غایت تلخیی که در هجران است

ج

جانم بگیر و صحبت جانانه ام بخش کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

چ

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

اخراج شده

دوستدار انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر ممتاز

اخراج شده

کاربر ممتاز

اخراج شده

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین