مشاعره با اشعار وحشی بافقی

. faRiBa . · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
از چه با من نشوی یار، چه می پرهیزی؟ … یار شو با من بیمار، چه می پرهیزی؟

چیست مانع ز من زار، چه می پرهیزی؟

بگشا لعل شکربار، چه می پرهیزی؟

حرف زن ای بت خونخوار، چه می پرهیزی؟ … نه حدیثی کنی اظهار، چه می پرهیزی؟

که تورا گفت به ارباب وفا حرف مزن؟ . . . چین بر ابرو زن و یکبار به ما حرف مزن؟

درد من کشته ی شمشیر بلا می داند

در کوی توام پای تمنا نرود

من سعی بسی کنم ولی پا نرود

خواهم که ز کویت روم اما چه کنم

کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود

Alone.wolf · 24/8/20

13f82 گفت:
در کوی توام پای تمنا نرود

من سعی بسی کنم ولی پا نرود

خواهم که ز کویت روم اما چه کنم

کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود

دور دور از تو من تیره سر انجام روم

نبود زهره که همراه تو یک گام روم

کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد؟ . . . جان من، این روشی نیست که نیکو باشد

از چه با من نشوی یار، چه می پرهیزی؟ … یار شو با من بیمار، چه می پرهیزی؟

. faRiBa . · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
دور دور از تو من تیره سر انجام روم

نبود زهره که همراه تو یک گام روم

کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد؟ . . . جان من، این روشی نیست که نیکو باشد

از چه با من نشوی یار، چه می پرهیزی؟ … یار شو با من بیمار، چه می پرهیزی؟

کي آنجا که بيند عاشق از دور
ز شمع خويش بزم غير پر نور

Alone.wolf · 24/8/20

13f82 گفت:
کي آنجا که بيند عاشق از دور
ز شمع خويش بزم غير پر نور

روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

Arnosh · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

در آن سـ*ـینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان، سـ*ـینه پردود
زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرورد
دلی در وی درون درد و برون درد

. faRiBa . · 25/8/20

Arnosh گفت:
در آن سـ*ـینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان، سـ*ـینه پردود
زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرورد
دلی در وی درون درد و برون درد

دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد … جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد … هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد

این ستمها دگری با من بیمار نکرد

هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد

moh@mad · 31/8/20

دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند
قصد آزردن یاران موافق نکند
مدتی شد که در آزارم و میدانی تو
به کمند تو گرفتارم و میدانی تو

* رهــــــا * · 5/9/20

وحشی از جرم همين كز سر آن كو رفتی

گرچه مستوجب صد گونه جفايی بازآ

moh@mad · 6/9/20

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می‌توان یافت که بر دل ز منش یاری هست

. faRiBa . · 6/9/20

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این برود چون نرود

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدير بازنشسته

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین