خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

به نظرتون این رمان بیشتر مناسب چه رنج سنی هستش؟


  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
جیمی در حالی که با چشم‌های کاملا باز به خورشید زل زده بود، سرش را به نشانه‌ی منفی تکان داد.
آقای ریچارد مثل زن‌ها صورتش را چنگ زد و با دست دیگرش قلبش را فشرد.
جرمی که تا همان‌جا هم به سختی جلوی خود را گرفته بود، با صدایی که به خاطر جلوگیری از خنده‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: goli.e، * رهــــــا *، PARIA-M و 5 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اون فرار کرد! بگیرینش! جلوی اون دیوونه رو بگیرین!
صدای فریاد آقای ریچارد در تمام راهرو می‌پیچید و جیمی فلتون که از دست او گریخته و پا به فرار گذاشته بود، بی توجه به نعره‌هایش، کرکر کنان می‌دوید و به سرعت از مدرسه خارج می‌شد....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، PARIA-M، حبیب.آ و 4 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلاس‌های درس آن روز به علت فرار جیمی از مدرسه برگزار نشد، و معلم‌ها اجازه دادند تا دانش‌آموزان‌شان با این فکر که جیمی فلتون برای همیشه آنجا را ترک کرده است، هلهله و شادی کنند.
هنگامی که زنگ مدرسه در ساعت یک بعد از ظهر به صدا در آمد، جرمی و دوستانش از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، PARIA-M، حبیب.آ و 4 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از رفتن دوستانش، به سمت پله‌های مرمری که از شدت تمیزی برق می‌زدند حرکت کرده و از آن‌ها بالا رفت.
آنگاه در عظیم نقره‌ای رنگ، به صورت خودکار برایش باز شد و لحظه‌ای بعد جرمی با دیدن آن همه مغازه ی لوکس و مجلل متعجب شد.
برای وارد شدن به سالن اصلی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، PARIA-M، حبیب.آ و 4 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
با توجه به آن‌که تا آن روز تنها تعریف آن فروشگاه‌های زنجیره‌ای را شنیده بود، هیچ نمی‌دانست که در سه طبقه‌ی دیگر نیز چیزهای فراوانی برای خریدن است و هنوز شانس زیادی دارد تا بتواند کادوی مناسبی برای کایلی پیدا کند.
جرمی که نگاهش هم‌چنان بین مردم در نوسان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، PARIA-M، حبیب.آ و 4 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
جرمی که اطمینان داشت آسانسور از کار افتاده و در حال سقوط است، نرده‌های آهنی را محکم گرفت و فریاد زنان تقاضای کمک کرد:
- کمک! یکی کمک کنه! این آسانسور لعنتی خراب شده! کسی صدام رو می‌شنوه؟!
جرمی تنها یک لحظه‌ نرده را رها کرد و با درماندگی به در آهنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، PARIA-M، حبیب.آ و 4 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
جرمی با تعجب نگاهش را از تابلو برداشت و به در شیشه‌ای که تازه صدای همهمه و شلوغی را از پشت آن شنیده بود، دوخت.
آن‌گاه بی‌هیچ فکری جلو رفت، در را به سمت جلو هل داد و وارد فضایی بسیار شلوغ و پر ازدحام شد.
یک آن با برخورد بوی ماهی گندیده و دود سیاهی به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، PARIA-M، حبیب.آ و 2 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
جرمی این‌بار با خیال آسوده‌تری جمعیت را کنار زد و ابتدا به طرف فروش‌گاهی که عده ای دختر جوان در مقابلش تجمع کرده بودند، حرکت کرد، زیرا به نظرش رسید در جایی که ده یا دوازده دختر حضور دارند، بتوان کادوی مناسبی پیدا کرد.
در حالی که از فضای خفقان آور و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، PARIA-M، حبیب.آ و 2 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
جرمی نگاه لبریز از انزجار و نفرت‌اش را به پسر دوخت، او نیز با خونسردی شانه‌ای بالا انداخت و تکرار کرد:
- مخصوص دخترهای غرغرو و خل و چل!
جرمی که دیگر از کوره در رفته بود، بر سرش فریاد زد:
- تو چطور جرئت می‌کنی راجع به خواهر من این‌طوری حرف بزنی؟ اصلا مدیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، PARIA-M، حبیب.آ و 2 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
340
امتیاز واکنش
4,866
امتیاز
228
سن
26
محل سکونت
ساری
زمان حضور
6 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
جرمی با قلبی آکنده از ترس وهیجان، سرک کشید تا بل‌که جانی را در گوشه و کنار پیشخوان داخل مغازه بیابد؛ اما متأسفانه جانی از آن‌جا رفته بود بی آن‌که حتی در مغازه اش را ببندد، و یا قفلی به آن بزند؛ هرچند که دری هم برای چفت و بست شدن وجود نداشت. جرمی مشت محکمی به پیشخوان پیش رویش زده و با صدای بلندی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه کارت قرمز( آسانسور) | zahra bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، PARIA-M، !Shîma! و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا