خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
حقيقت اين است که من
هرگز
در زندگي
سد راه کسي نبوده ، نيستم ، نخواهم بود
من مي دانم
دير يا زود به ري را خواهم پيوست

چشم به راه من نباشيد
با اين حال
يقين دارم که بعد از مرگ
دوباره باز خواهم گشت
وصيت واژه هاي خود را
براي شما باز خواهم خواند

من اين راه را هزاران بار
با باد رفته و با باران باز آمده ام
مسيري که به منزل سپيده دم مي رسد
و شسته تر از شبنم فروردين است

براي ملاقات با محرمانه ترين ترانه هاي من
نيازي به جست و جوي هيچ جانبي از اين جهان خسته نيست
کافي ست
فقط به خواب گل سرخ اشاره کنيد
به رد پاي پرنده
به بلوغ باد
به بوي باران
حتما به رگه هاي روشني از اردي بهشت خواهيد رسيد

تا ابد
تا ابد
هر شهابي که از دل آسمان مي گذرد
باردار شعري ست
که من يادم رفته است شکارش کنم


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
مي‌روي ، برمي‌گردي ، قدم مي‌زني
ما نشسته‌ايم
ما ساکت و خاموش نگاهت مي‌کنيم
انگار بوي کبريت و کبوتر سوخته مي‌آيد
مي‌گويي يک نفر اينجا
اين گل سرخ را بوييده است
يک نفر اينجا بوي مهر مي‌دهد
يکي از ميان شما خوابِ ستاره ديده است

ما مي‌ترسيم
خاموشيم
نگاهت مي‌کنيم
فقط يکي از ميان ما آهسته مي‌پرسد
سردت نيست ؟
بفرما کنارِ سنگچينِ روشن رويا
همه‌ي ما اهلِ همين حواليِ غمگينيم
نگرانِ آسمانِ اخم‌کرده‌ي بي‌کبوتر نباش
فردا حتما باران خواهد آمد

مي‌روي ، برمي‌گردي ، قدم مي‌زني
مي‌گويي آب در اجاقِ روشن بريزيم
آب در اجاقِ روشن مي‌ريزيم
مي‌گويي ديدنِ روشنايي خوب نيست
شنيدنِ رويا بد است
و باران به خاطر شماست که نمي‌بارد

ما مي‌ترسيم
خاموشيم
نگاهت مي‌کنيم
و ديگر کسي از ميانِ ما
به سنگچينِ روشنِ رويا نمي‌انديشد
به کبوتر و کبريت
به ارغوان و آينه نمي‌انديشد

برمي‌خيزيم ، مي‌رويم ، برمي‌گرديم
و باز بعد از هزار سالِ تمام
ترا و دريا را مي‌شناسيم

برايت مهر و باران آورده‌ايم
نترس عزيزم ، نترس


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
برهنه به میل بي کسي مردن
تو از يادم نمي روي
خاموش به رساترين شيون آدمي
تو از يادم نمي روي
گريباني براي دريدن اين بغض بي قرار
تو از يادم نمي روي
پي پستوي پنهاني براي بدگماني گريه ها
تو از يادم نمي روي
دفاتري سپيد
زمزمه اي نازا
سر انگشتي آشفته
تو با من چه کرده اي ؟
تو از يادم نمي روي
سفري ساده از تمام دوستت دارم تنهايي
تو از يادم نمي روي
سوزن ريز مکرر باران بر پيچک و ارغوان
تو از يادم نمي روي
بسياري اندوه من از شمارش دما دم دريا
تو از يادم نمي روي
پس به بهانه اي
مثلا انار خانه گل داده است يا نه
براي کودکي هاي کسي ... نامهء سر بسته اي بنويس
امروز مجلس ختم من از مرگ ساده اي ست
تو از يادم نمي روي
امروز سال ياد درگذشت عزلت من است
تو از يادم نمي روي
تو با من چه کرده اي که از يادم نمي روي


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من
تو را لمس کرده ام
من که متبرک ام کرده اند از ترانه هاي شيراز
من که تمامي اين سال ها
يکي لحظه حتي
خواب
به راهم نبرده است

من دست برداشته و
پا بريده توام
تو
ماه ابرينه پوش
من دست خط شفاي سروش

هي دختر خواب هاي بي رخصت
بي تاب هرچه برهنگي
خوشه خزاني انگور
در اين جهان
تنها يکي واژه کافي بود
تا آدمي از تماشاي تو تمام

تو از دعاي کدام حواي گندم پرست
به اين پرده از عطر ملائک رسيده اي ؟
که رسولان هزاره زن
پا به روياي تو شاعر شدند ؟

هي دختر برف هاي هرچه بسيار تشنگي
در اين دقيقه مکشوف
مسير ماه
پر از مويه هاي مکرر من است

هنوز هم بر اين باورم
که پسين يکي از روزهاي دي
من تو را از تخيل خداوند ربوده ام

حالا هرچه پيش تر مي آيم
باز تو دورتر
بر قوس مزار گاه ماه ايستاده اي
من در غياب تو
با سنگ سخن گفته ام
من در غياب تو
با صبح ، با ستاره ، با سليمان سخن گفته ام
من در غياب تو
زخم هاي بي شمار شب ايوب را شسته ام
من در غياب تو
کلمات سربريده بسياري را شفا داده ام
هنوز هم در غياب تو
نماز ملائک قضا مي شود
کبوتر از آرايش آسمان مي ترسد
پروانه از روشنايي گل سرخ هراسان است

بگو کجا رفته اي
که بعد از تو
ديگر هيچ پيامبري از بيعت ستاره با نور
سخن نگفت


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من با توام
مي خواهم آغشته عطر تو زندگي کنم
اين رد عطر توست
که از حيرت بادهاي شمالي
شب را به بوي بابونگي برده است
تو کيستي که تاک تشنه
از طعم تو
به تبريک مي ... آمده است


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
می ‌خواستم چشم ‌های تو را ببوسم
تو نبودی ، باران بود
رو به آسمان بلند پر گفت ‌و گو گفتم :
تو نديديش ؟!

و چيزی ، صدايی
صدايی شبيه صدای آدمی آمد
گفت : نامش را بگو تا جست‌ و جو کنيم

نفهميدم چه شد که باز
يک هو و بی ‌هوا ، هوای تو کردم
ديدم دارد ترانه ‌ای به يادم می ‌آيد

گفتم : شوخی کردم به خدا
می‌ خواستم صورتم از لمس لذيذ باران
فقط خيس گريه شود
ورنه کدام چشم
کدام مهر؟
کدام گفت ‌و گو ؟!
من هرگز هيچ ميلی
به پنهان کردن کلمات بی ‌رويا نداشته‌ ام !


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاري بايد کرد
دير مي‌شود
کاري بايد کرد
برف
راه را پوشانده است
باد مثل هميشه نيست
تا هوا روشن است
بايد از اين ظلمت بيهوده بگذريم
دارد دير مي‌شود
من خواب ديده‌ام
تعلل
سرآغاز تاريکي مطلق است


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرگ را حقير مي کنند ، عاشقان
زندگي را بي نهايت
بي آنکه سخني گفته باشند جز چشمهايشان

فراتر از حريم فصول مي ميرند
بي نشان
در فصلي بي نام
بي صدا ، ترانه مي شوند بر چهره ها

در اوج مي مانند
همپاي معراج فرشتگان
بي آنکه از پاي افتاده باشند از زخمهايشان
عاشقان ايستاده مي ميرند
عاشقان ايستاده مي مانند


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
اين صبح ، اين نسيم
اين سفره‌ي مهيا شده‌ي سبز
اين من و اين تو ، همه شاهدند
که چگونه دست و دل به هم گره خوردند
يکي شدند و يگانه
تو از آن سو آمدي و او از سوي ما آمد ، آمدي و آمديم
اول فقط يک دل بود
يک هواي نشستن و گفتن
يک بوي دلتنگ و سرشار از خواستن
يک هنوز با هم ساده
رفتيم و نشستيم ، خوانديم و گريستيم
بعد يکصدا شديم
هم‌ آواز و هم‌ بغض و هم‌ گريه
همنفس براي باز تا هميشه با هم بودن
براي يک قدم‌زدن رفيقانه
براي يک سلام نگفته ، براي يک خلوت دل‌خاص ، براي يک دلِ سير گريه کردن
براي همسفر هميشه‌ي عشق ، باران
باري اي عشق ، اکنون و اينجا ، هواي هميشه‌ات را نمي‌خواهم
نشاني خانه‌ات کجاست ؟


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
حالم خوب است
هنوز خواب مي بينم ابري مي آيد
و مرا تا سر آغاز روييدن بدرقه مي کند
تابستان که بيايد نمي دانم چند ساله مي شوم
اما صداي غريبي مرتب مي خوانَدم
تو کي خواهي مرد !؟
به کوري چشم کلاغ ؛ عقابها هرگز نمي ميرند
مهم نيست
تو که آن بيد کنار حوض را به خاطر داري
همين امروز غروب
برايش دو شعر از نيما خواندم
او هم خم شد بر آب و گفت :
گيسوانم را مثل «ري را» بباف


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا