خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
به دستورِ من
هر کسی
هر کسی را دوست می‌دارد،
باید چمدانِ مشترکشان را بردارند
بروند باران به باران...
از این بادیه بُگذرند!
کار،تمام‌ است،
عاشقی کن
مَهَراس!


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
همگان به جست‌ و جوي خانه مي‌ گردند
من کوچه‌ ي خلوتي را مي‌ خواهم
بي‌ انتها براي رفتن
بي‌ واژه براي سرودن
و آسماني براي پرواز کردن
عاشقانه اوج گرفتن
رها شدن...!


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
اول يک جمله بگويم
راستش
گاهي از شدت علاقه به زندگي
حتي سنگها را هم لمس میکنم
کلمه‌ها را
کتاب‌ها را
آدم‌ها را

دارم ديوانه مي‌شوم از حلول
از ميل حلول در هر چه هست در هر چه نيست
در هر چه که هر چه
چه
و هي فکر مي‌کنم
مخصوصا به تو فکر مي‌کنم
آنقدر فکر مي‌کنم
که يادم مي‌رود به چه فکر مي‌کنم

به تو فکر مي‌کنم
مثل مومني که به ايمانِ باد و به تکليف بيد
به تو فکر مي‌کنم
مثل مسافر به راه
مثل علف به ابر
مثل شکوفه به صبح و مثل واژه به شعر

به تو فکر مي‌کنم
مثل خسته به خواب و نرگس به ارديبهشت
به تو فکر مي‌کنم
مثل کوچه به روز
مثل نوشتن به ني
مثل خدا به کافر خويش و مثل زندان به زندگي

به تو فکر مي‌کنم
مثل برهنگي به لمس و تن به شست و شو
به تو فکر مي‌کنم
مثل کليد به قفل
مثل قصه به کودک
مثل پري به چشمه و پسين به پروانه
به تو فکر مي‌کنم
مثل آسمان به ستاره و ستاره به شب

به تو فکر مي‌کنم
مثل اَبونواس به مي
مثل نقطه به خط
مثل حروف الفباء به عين
مثل حروف الفباء به شين
مثل حروف الفباء به قاف
همين
هر چه گفتم
انگار انتظارِ آسان رسيدن به همين سه حرف آخر بود

حالا بايد بخوابم
فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد
مثل دريا به ادامه ي خويش


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
رفتــن هــم حــرف عجيبــي ‌اســت
شبيــه اشتبــاه آمــدن
گفــت بــر مــي گــردم
و رفــت
و همــه‌ پــل ‌هــاي پشــت ســرش را ويــران کــرد
همــه مــي ‌دانستنــد ديگــر بــاز نمــي ‌گــردد
امــا بــازگشــت
بــي هيــچ پلــي در راه
او مســير مخفــي يــادها را مــي ‌دانســت


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
از پشت اين پرده
خيابان
جور ديگري است
درها
پنجره ها
درخت ها
ديوارها
و حتي قمري تنبل شهري
همه مي دانند
من سال‌هاست چشم به راه کسي
سرم به کار کلمات خودم گرم است
تو را به اسم آب
تو را به روح روشن دريا
به ديدنم بيا
مقابلم بنشين
بگذار آفتاب از کنار چشم‌هاي کهن‌سال من
بگذرد
من به يک نفر از فهم اعتماد محتاجم
من از اينهمه نگفتن بي تو خسته‌ام
خرابم
ويرانم
واژه برايم بياور بي انصاف
چه تند مي‌زند اين نبض بي‌قرار
بايد براي عبور از اينهمه بيهودگي
بهانه بياورم
بحث ديگري هم هست
يک شب
يک نفر شبيه تو
از چشمه انار
برايم پياله آبي آورد
گفت
تشنگي‌هاي تو را
آسمان هزار ارديبهشت هم
تحمل نخواهد کرد
او به جاي تو امده بود
اما من از اتفاق آرام آب فهميدم
ماه
سفير کلمات سپيده دم است
دارد صبح مي شود
ديدار آسان کوچه
ديدار آسان آدمي
و درها
پنجره ها
درخت ها
ديوارها
هي تکرار چشم به راه کي
تا کي ؟


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
چقدر خوب است
که ما هم ياد گرفته‌ايم
گاه براي ناآشناترين اهل هر کجا حتي
خواب نور و سلام و لمسی مي‌بينيم
گاه به يک جاهايي مي‌رويم
يک دره‌هاي دوري از پسين و ستاره
از آواز نور و سايه‌روشن ريگ
و مي‌نشينيم کنار آب
کنار آب را لمس میکنیم
ريحان مي‌چينيم
ترانه مي‌خوانيم
و بي‌اعتنا به فهم فاصله
دهان به دهان دورترين روياها
بوي خوش روشناييِ روز را مي‌شنويم
بايد حرف بزنيم
گفت و گو کنيم
زندگي را دوست بداريم
و بي‌ترس و انتظار
اندکي عاشقي کنيم


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
کم نيستند شادي‌ها
حتي اگر بزرگ نباشند
آنقدر دست نيافتني نيستند
که تو عمري‌ست
کز کرده‌اي گوشه جهان
و بر آسمان چوب خط مي‌كشي به انتظار
حبس ابد هم حتي ، پايان دارد
پاياني بزرگ و طولاني
چه آسان تماشاگر سبقت ثانيه‌هاييم
و به عبورشان مي‌خنديم
چه آسان لحظه‌ها را به کام هم تلخ مي‌کنيم
و چه ارزان مي‌فروشيم خوشی با هم بودن را
چه زود دير مي‌شود
و نمي‌دانيم که ؛ فردا مي‌آيد
شايد ما نباشيم


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
اين صبح ، اين نسيم
اين سفره‌ي مهيا شده‌ي سبز
اين من و اين تو ، همه شاهدند
که چگونه دست و دل به هم گره خوردند
يکي شدند و يگانه
تو از آن سو آمدي و او از سوي ما آمد ، آمدي و آمديم
اول فقط يک دل بود
يک هواي نشستن و گفتن
يک بوي دلتنگ و سرشار از خواستن
يک هنوز با هم ساده
رفتيم و نشستيم ، خوانديم و گريستيم
بعد يکصدا شديم
هم‌ آواز و هم‌ بغض و هم‌ گريه
همنفس براي باز تا هميشه با هم بودن
براي يک قدم‌زدن رفيقانه
راي يک سلام نگفته ، براي يک خلوت دل‌خاص ، براي يک دلِ سير گريه کردن
براي همسفر هميشه‌ي عشق ، باران
باري اي عشق ، اکنون و اينجا ، هواي هميشه‌ات را نمي‌خواهم
نشاني خانه‌ات کجاست ؟


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
در ازدحام اين همه ظلمت بي عصا
چراغ را هم از من گرفته اند
اما من
ديوار به ديوار
از لمس معطر ماه
به سايه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد اميد

در تکلم کورباش کلمات
چشم هاي خسته مرا از من گرفته اند
اما من
اشاره به اشاره
از حيرت بي باور شب
به تشخيص روشن روز خواهم رسيد
پس زنده باد اميد

در تحمل بي تاب تشنگي
ميل به طعم باران را از من گرفته اند
اما من
شبنم به شبنم
از دعاي عجيب آب
به کشف بي پايان دريا رسيده ام
پس زنده باد اميد

در چه کنم هاي بي رفتن سفر
صبوري سندباد را از من گرفته اند
اما من
گرداب به گرداب
از شوق رسيدن به کرانه موعود
توفان هاي هزار هيولا را طي خواهم کرد
پس زنده باد اميد

چراغ ها ، چشم ها ، کلمات
باران و کرانه را از من گرفته اند
همه چيز
همه چيز را از من گرفته اند
حتي نوميدي را
پس زنده باد اميد


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام ري‌را
ميان راه فقط صداي تو نشانيِ ستاره بود
که راه را بي‌دليلِ راه جسته بوديم
بي‌راه و بي‌شمال
بي‌راه و بي‌جنوب
بي‌راه و بي‌رويا


من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام
اسامي آسان کسانم را
نامم را ، دريا و رنگ روسري ترا ، ري‌را
ديگر چيزي به ذهنم نمي‌رسد
حتي همان چند چراغ دور
که در خواب مسافرانْ مرده بودند
من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام آقايان
چرا مي‌پرسيد از پروانه و خيزران چه خبر
چه ربطي ميان پروانه و خيزران ديده‌ايد
شما کيستيد
از کجا آمده‌ايد
کي از راه رسيده‌ايد
چرا بي‌چراغ سخن مي‌گوئيد
اين همه علامت سوال براي چيست
مگر من آشناي شمايم
که به آن سوي کوچه دعوتم مي‌کنيد ؟
من که کاري نکرده‌ام
فقط از ميان تمام نامها
نمي‌دانم از چه " ري‌را " را فراموش نکرده‌ام


آيا قناعت به سهم ستاره از نشانيِ راه
چيزي از جُرم رفتن به سوي رويا را کم نخواهد کرد ؟


من راهِ خانه‌ام را گم کرده‌ام بانو
شما ، بانوْ که آشناي همه‌ي آوازهاي روزگار منيد
آيا آرزوهاي مرا در خواب ني‌لبکي شکسته نديديد
مي‌گويند در کوي شما
هر کودکي که در آن دميده ، از سنگ ،‌ ناله و
از ستاره ، هق‌هقِ گريه شنيده است
چه حوصله‌ئي ري‌را
بگو رهايم کنند ،‌ بگو راه خانه‌ام را به ياد خواهم آورد
مي‌خواهم به جايي دور خيره شوم
مي‌خواهم سيگاري بگيرانم
مي‌خواهم يک‌لحظه به اين لحظه بينديشم


آيا ميان آن همه اتفاق
من از سرِ اتفاق زنده‌ام هنوز !؟


عاشقانه‌های سید علی صالحی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Mohadeseh.f و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا