خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
الآن کرونا بهم پیام داد:
همیشه که نمی تونی توی خونه باشی !!!!
بلآخره که میایی بیرون
▧▨▧▨
وضعیت سختیه
یه لحظه غافل بشی مادرت گوشیت رو هم برمیداره میندازه تو وایتکس
▧▨▧▨
در مورد قهر کردن دخترا هم یه قانون هست
اونم اینکه، این که خودشون نمیدونن چرا قهرن دلیل نمیشه شمام ندونین چرا قهرن وگرنه بیشتر قهرن
▧▨▧▨
خدا بگم چیکارت کنه آقای ساسی
بابام اومد تو اتاق میگه
سلام مفت خورِ تو خونه
پسر خل و دیوونه
قول بده حرفای بابات تو یادت بمونه
همیشه قبل خواب قرص بخور راحت بخواب
همیشه یادت باشه اول آشغال بعد لالا
▧▨▧▨
بزرگی میگفت:
"الی" مخفف ۹۸.۴ درصد اسم هاست
من خودم هوشنگم ولی الی صدام میکنن


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
‏طرف رفته عصر جدید میخونه مامانش شرشر براش اشک میریزه
من یبار جلومامانم خوندم گفتم چطور بود؟
گفت اون قسمتی که نمیخونی رو بیشتر تمرین کن خوش بحال کسی تو زندگیش صداتو واسه سلام علیکم نشنیده
بهشت زیر پای مادر
▧▨▧▨
دستکش که دستم میکنم کرونا میاد
میزنه رو شونه‌‌هام میگه "بالاخره که درشون میاری قناری
▧▨▧▨
کاش نارنگی که انقد میوه‌ی خوب و راحتیه
پا هم داشت که دیگه صداش میکردیم خودش میومد میخوردیمش
▧▨▧▨
یه نصیحت دوستانه از طرف من به شما…
سال داره تموم میشه و سال جدید داره میاد
بیاید کارهای زشت قدیم رو ترک کنیم و
کارهای زشت جدید یاد بگیریم
آدم باید آپدیت باشه
▧▨▧▨
رفتم کلاس دفاع شخصی مربی گفت کی میدونه بدترین وضعیتی که میشه باهاش مواجه شد چیه؟
گفتم دوست داشتن کسی که دوست نداره!!!
با نانچیکو گذاشت دنبالم
▧▨▧▨
‏علت شکست حافظ تو روابط سختگیریش بوده.
طرف تا موهاشو باز میکرده میگفته زلف بر باد مده
دوباره میومده ببنده زلف را حلقه مکن..
و این قصه سر دراز دارد:))


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
پدری به علت کرونا توی بيمارستان نفسهای آخرشو ميكشيد و سه تا پسرهاش بالاي سرش بودند
رو كرد به پسر اولی و گفت: رستورانها مال تو .
رو کرد به پسر دومی گفت : ۴ تا هتل هم مال تو.
‎به پسر آخرى هم گفت : عزیزم سوپرماركتها هم مال تو. و از دنيا رفت
سه تا پسر شروع كردن به گريه و زارى
دكتر كه شاهد ماجرا بود گفت:
صبر داشته باشيد. فردا پس فردا سرتون به املاكتون گرم میشه و داغتون یادتون میره ، ولي هیچوقت پدرتون رو فراموش نکنین؛ و براش فاتحه و خيرات کنین.
‎سه تا پسر گفتن : کدوم ملک؟کدوم هتل؟ آقاي دکتر
‎پدرمون با نیسان آب معدنی ميفروخت ، کاراشو تقسیم
کرد
▧▨▧▨
‏یبار به رفیقم پیشنهاد مدلینگ دادن ،
اونم از سر تواضع گفتم بابا من قیافم خوب نیست که..
گفتن میدونیم
میخواییم لباس شرکت رقیب رو تنت کنیم تا سهامشون افت کنه
▧▨▧▨
خواستم به یه دختر خانومی پیشنهاد بدم
دستشو اورد جلو
گفتم لابد میخواد امتحانم کنه
گفتم شرمنده بانو ولی تا محرم نشدیم من لمستون نخواهم کرد
گفت یوزارسیف دارم حلقه م رو نشونت میدم من نامزد دارم
▧▨▧▨
روز مهندس رو از قصد انداختن تو اسفند
که تو خونه تکونی ها بیشتر صداشون کنن مهندس بیا، اینا بیشتر ذوق کنن
▧▨▧▨
‏هیچوقت فکر نمیکرد
یه خفاش بتونه دانشگامو تعطیل کنه
▧▨▧▨
میگن هرکی درددل کنه خالی میشه...:/
این کیف پول من با کدومتون دردل میکنه که همش خالیه؟
راستشو بگین کاریتون ندارم!


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
‏موقع آتيش سوزى آتش نشانا قهرمانن موقع بيمارى دكترا موقع فرود اضطرارى هم خلبانا قهرمانن؛
ما مهندسا پس چی !!!.خوب مام وقتی اسنپ درخواست میدید سریع خودمون میرسونیم
▧▨▧▨
سال ۹۹ هم نامگذاری شد: دوری و دوستی ^__^
▧▨▧▨
یارو نوشته:
ایرانی نیستی اگه کلاس زبان رو از وسطاش ول نکرده باشی.
داش من کلاس زبان رو از جلسه تعیین سطح ول کردم.
کجای کاری؟
▧▨▧▨
کرونا به زلزله:
تو بیارشون بیرون
من میگیرمشون
میدم سیل ببردشون
▧▨▧▨
من براش آنفولانزا بودم
ولی اون کرونا دوس داش
▧▨▧▨
من براش V.BEHDASHT بودم
ولی اون B.PASARGAD رو دوست داشت


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
+ برای رسیدن به رویاهات چیکار میکنی؟
_ می‌خوابم ...
▧▨▧▨
امروز یه پیرزنو سوار کردم آخرش پول در اورد بده گفتم بفرمایین، برای پول اینکارو نکردم
گفت ای شیطون پس واسه چی اینکارو کردی؟
سریع پولو گرفتم =/
▧▨▧▨
‏سر‌کلاس معلم ازم پرسید فرعون که بود ؟
جواب دادم پیامبر بود اقا معلم
گفت پسرم جواب رو بلد نیستی حداقل کفر نکن ، زشته فرعون کجا پیامبر بود!
گفتم اقا معلم من خیلی هم تخفیف دادم گفتم پیامبره
خودش میگفت من خُدام:)))
▧▨▧▨
یارو میگفت بعضی وقتا خودتونو آروم صدا بزنید حس خوبی داره.
منم یه بار شب تو خونه تنها بودم اسم خودمو صدا زدم یهو یکی جوابمو داد!!
هیچی دیگه تا صبح قرآنو ختم کردم به خدا هم قول دادم بچه ی خوبی باشم


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~kiana_stay~

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
همین الان از تهران بهم زنگ زدن پرسیدن وسیله نقلیه دارین منم گفتم اره
بعد در مورد دستگاه کم کردن بنزین یه ساعت توضیح داده
بعد پرسید وسیلتون چیه منم گفتم دوچرخه....
یارو گوشی رو طوری قطع کرد که صدای شکستن گوشی، گوشامو کر کرد
به نظر شما دوچرخه وسیله نیست؟
▧▨▧▨
طرف میره داروخانه میگه ببخشید دکتر شربت شهادت دارید
دکتر میگه نه عزیزم اون مال اوایل جنگ بود
الان به خاطر شروع تحریما فقط شیاف مقاومت داریم ببر استفاده کن
▧▨▧▨
الان بچه ها کله شون رو از سان روف میبرن بیرون حال میکنن
ما انگشتمونو از پنجره میبردیم بیرون بابامون میگفت ماشین میزنه دستتو قطع میکنه برگ هامون میریخت ://
▧▨▧▨
رفتم سرم بزنم پرستار میگه یه جا بخواب نورش خوب باشه
منم فکر کردم واسه پیداکردن رگ میگه
بعدخودش با خنده ادامه داد آخه هر کی میاد کلی سلفی و عکس میگیره زیر سرم
گفتم بهتون بگم حداقل نور عکساتون خوب باشه


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~kiana_stay~

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
تو رستوران نشسته بودم،
دختره با دوستش با یه کلاسی اومد تو،
با کلی عشوه menu رو برداشت …
بعد با کلی مکث سرشو آورد بالا و با یه حالت خاصی گفت:
۲ تا بام دریت جعفری واسه منو عشقم لدفن بعد از اینکه گارسونه کل میز رو گاز گرفت گفت:
اون بام دریت جعفری نیست!!!
با مدیریت جعفریه!!!?
سه نفر در جا سکته زدن?
آقای جعفری استعفا کرد?
عشقش از طبقه سوم خودشو پرت کرد پایین?
گارسونه از بس خندید مرد


■مطالب طنز ■

 
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
امروز یه لیوان شکستم
در عین ناباوری مامانم گفت :
عیبی نداره حتما حواست نبوده !
رفتم تحقیق کردم فهمیدم این لیوان رو عمم قبلا هدیه آورده بود
▧▨▧▨
فقط یه خانم ایرونی میتونه زیباترین ملکه ی جهان رو ببینه و بگه این کجاش خوشگله؟؟
▧▨▧▨
فقط یه ایرونی میتونه گوشی آیفون 4s بخره 1 میلیون و نیم بعد سیمکارت ایرانسل اونم اعتباری توش بذاره!
▧▨▧▨
فقط یه مرد ایرونی میتونه با بوق زدن هم سلام کنه هم خدافظی کنه هم فحش بده هم تشکر کنه!!
▧▨▧▨
سه تا موش داشتند برای هم لاف میزننداولی میگه:من با فنر تله موش ورزش میکنم دومی میگه:مرگ موش مزه عرق منه سومی موبایلش زنگ میخوره ازش میپورسند کیه؟؟میگه هیچی بچه ها بودن گربه آوردن بخوریم!!!!


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~kiana_stay~

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
پسر خالم آیپدشو گذاشته بود رو زمین
منم فک کردم از این ترازو دیجیتالاس رفتم روش وایسادم
هیچی دیگه بیچاره کور شد از بس گریه کرد
▧▨▧▨
‏‏‏مورچه بالدارا خونسردترین حیونان یکیشونو تو هوا گرفتم بالشو کندم برگشت یه نگاهی بهم کرد گفت:بجهنم ، پیاده میرم و رفت. :|!
▧▨▧▨
فقط اینجاست که هر کی می میره، فردا شبش کل فامیل خوابشو می بینن که تو یه باغ پر گل با یه لباس سفید بوده و گفته من جام خوبه!
▧▨▧▨
عکس العمل مردم بعد از تاخیر مترو!
ژاپن 10 ثانیه تاخیر:شکایت از واحد حمل و نقل
ایتالیا یک دقیقه تاخیر:مسئولین بی کفایت
اوکراین 3 دقیقه:تعجب
ایران بعد 20 دقیقه:ایول یه قطار اومد!


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~kiana_stay~

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﮕﻢ :ﺳﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ !
ﻣﯿﮕﻪ :ﭼﺮﺍ ؟
ﻣﯿﮕﻢ :ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻮﻣﻮﺭ ﻣﻐﺰﯼ ﺩﺍﺭم
ﻣﯿﮕﻪ :ﺧﻔﻪ ﺷﻮ ﺫﻟﯿﻞ ﻣﺮﺩﻩ ، ﺍﻟﻬﯽ ﺯﺑﻮﻧﺖ ﻻﻝ ﺷﻪ ،سر تخته بشورنت ، بﻤﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺖ
ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﮑﻨﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ
▧▨▧▨
به بابام می گم بهترین پسر دنیا رو داشن چه حسیه؟
می گه نمیدونم برو از مادر بزرگت بپرس!
یعنی تا حالا همچین جوابدندون شکنی نگرفته بودما
▧▨▧▨
يه آبادانیه ميره تو مغازه به یارو ميگه: کا، بلوز داری؟ مغازه داره ميگه: نه. آبادانیه ميگه: کا، شلوار داری؟ مغازه داره ميگه: نه. آبادانیه با تعجب ميگه: کا، پس چرا رو شيشه نوشتی: كا لباس داریم؟!
▧▨▧▨
یبار واسه ثبت نام تو بسیج رفتم مسجد، خواستم واسه امام جماعت خود شیرینی کنم که سریع کارمو راه بندازه، بعد نماز اومدم بگم تکبیر، هول شدم با صدای بلند گفتم الله اکبر تکتیر...
یهو کل مسجد خالی شد منم به عنوان عامل انتحاری گرفتن


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~kiana_stay~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا