خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
ای کسانی که با خیال راحت ماسک اخطار دار استفاده میکنید
بدانید و آگاه باشید که کرونا در ایران مجهز به اخطار شکن است
▧▨▧▨
بابام میگه دو تا پیشنهاد برات دارم!
۱-.یا تو خونه تکونی کمک میکنی
۲-.یا زنگ میزنم وزارت بهداشت یه مورد مشکوک به کرونا رو اطلاع میدم
▧▨▧▨
توی فضای مجازی همه جا مرگ و میره
همه جارم قرنظینه کردن و شهرها تخلیه شده
اما توی فضای حقیقی ملت دارن میرن شمال جوج بزنن با نوشابه
▧▨▧▨
يه بارم گوشيم از دستم افتاد رو لبتاپم LCD هردو شكستن
براي اولين بار تو زندگيم با يه تير دو نشون زده بودم
▧▨▧▨
باباهه به مهمونا گفت پسرم زده تو كار فرش و تلويزيون.
گفتن عه به سلامتى، زده تو كار تجارت؟
گفت نه؛ رو فرش دراز ميكشه تلويزيون نگاه ميكنه


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: yeganeh yami و ~kiana_stay~

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
اقایون الان بهترین فرصت هست مشکلاتتون
رو به دست کرونا بسپارین
پول تزریق کنید به کارت خانومتون
دو سه بار بره خرید واسه همیشه از دست مشکلاتون تموم میشید
▧▨▧▨
هنوز سال موش شروع نشده آثارش هویدا شده مثل موش
رفتیم توسوراخ هرکس رومیبینیم فرارمیکنیم
هرچی رواحتیاج داشتیم انبار کردیم وهمش داریم میچوریم خداکنه زاد وولد هامون مثل موش نباشه
▧▨▧▨
یکی از خصوصیات خوبی که ازدواج داره اینه که هرکی ازدواج کنه پیر نمیشه
یا دق مرگ میشه یا سکته میکنه میمیره یا خودشو میکشه یا جون به لـ*ـب میشه
▧▨▧▨
وقتی یه اتفاق بد برامون میفته، دو دسته وجود دارن:
۱. خودمون و اطرافیانمون که اعتقاد داریم چشم خوردیم
۲. دشمنامون که اعتقاد دارن بالاخره خدا حقمونو گذاشت کف دستمون
▧▨▧▨
خونه مادر بزرگم بودیم برق رفت بابام گفت برو ببین شاید فیوز پریده
مادر بزرگم گفت نمیخواد بری بعد گوشیشو برداشت گفت نه برق محل رفته چون وای‌فای همسایه‌ هام خاموش شده
برگای کل خانواده با هم ریخت


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: yeganeh yami و ~kiana_stay~

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
یعنی شما بری عطاری بگی زن ندارم هم
یه گیاهی بهت میده میگه اینو دم کن بخور زن درمیاری
▧▨▧▨
یه مدت بابام گیر داده بود بیا از بیمه ماشین استفاده کنیم
گفتم چطوری آخه ؟
گفت میزنم بهت ، از بیمه پول میگیریم ، نصف نصف
منم قبول کردم
رفتیم تو خیابون اومد با ماشین زد بهم فرار کرد
زنگ زدم گفتم چرا در رفتی؟
گفت یادم رفته بود ، ماشین بیمه نداره
▧▨▧▨
‏بدی درس دادن تو تلویزیون اینه که...
اگه یکی حواسش نبود،
دیگه نمیتونی گچ رو پرت کنی طرفش و بگی گوساله الان من چی گفتم؟
▧▨▧▨
اون فامیلی که ساعت ۹صبح جمعه میاد مهمونی و با صدای بلند حرف میزنه حبیب خدا نیست حرمله س، یزیده، ابن مرجانه اس
▧▨▧▨
موفق ترین آدما کسایی هستن که با دوستان خود مشورت میکنند
و دقیقا برعکسش عمل میکنن :))
▧▨▧▨
‏می‌خوام رو در خونه بنویسم
«هستیم، عمداً درو بستیم»
شاید فامیلامون به خودشون بیان و‌ بشینن خونه‌شون :))


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • قهقهه
  • تشکر
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
‏طرف نمیتونه به گوگل ثابت کنه که ربات نیست اونوخت میره دایرکت دخترا میگه :
"ببین من بهت ثابت میکنم که با بقیه فرق دارم"
نکشیمون لعنتیه جنتلمن
▧▨▧▨
امروز بابام اومد خونه ديد من رو مبل نشستم
يكم نگاهم كرد بعد گفت زود باش بگو ببينم دخترم كو؟!
هرچقدر توضيح دادم كه بابا جان من دخترتم قبول نكرد و گفت از خونه ى من برو بيرون، دختر من سبيل نداشت .
خب تقصير من چيه كه آرايشگاها تعطيله آخه
▧▨▧▨
مرحله کیک ها رو یادتونه؟
قرص داخلشون بود ؟
قرصا پاد زهر این مرحله بود باید قرص ها رو بر میداشتیم
▧▨▧▨
دوستان تو آینه دقیق پوستتون رو بررسی کنید
اگر قسمت هایی‌از پوستتون به رنگ سبز یا آبی
تغییر رنگ داده قطعا شما مثل من آنقدر تو خونه
مونیدن دارین کپک میزنید ...


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
خوبيه دو قلو بودن اينه كه ميتوني اون يكي قلت رو بفرستي سر جلسه کنکور كه بهتر بلده درسو؛
من يكي از دوستام اينكارو كرد ولي سريع فهميدن،
البته اينكه خودش پسر بود و اون قلش دختر بود هم بي تاثير نبود
▧▨▧▨
نون که تو خونه میپزید
همینطوری پیش بره
روزا باید بریم غذا شکار کنیم
و شبا برگردیم تو غار
▧▨▧▨
الان ۳روزه به خاطر کرونا تو بیمارستان بسـ*ـتری هستم ولی خبری از رقص پرستارها نیست!!
فقط زرت زرت میان آمپول فرو میکنند به آدم و میرن!!!
مسؤولین رسیدگی کنند خواهشاً!!!!
مرسی، اَه!!!
▧▨▧▨
سفره هفت سین سال ۹۹ رو کرونا برامون چیده :
سرماخوردگی سردرد سرگیجه سرفه سوزش گلو سـ*ـینه پهلو و درنهایت سنگ قبر
رحم الله من یقرآ الفاتحه مع الصلوات


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
روز تولدم نوبت رسید به کادوی بابام بازش کردم دیدم توش یه سوییچه
گفتم وای بابا اصلا باورم نمیشه که برام‌ ماشین خریدی!
گفت ماشین چیه بابا،
این سوییچ ماشین خودمونه
گذاشتم برات بعد تولد ببریش کارواش
▧▨▧▨
خبرنگار صدا و سیما میره بیرون و از مردمی که بیرون هستن میخواد که به مردمی که تو خونه نشستن و تلویزیون نگاه میکنن توصیه کنن که بیرون نرن!
▧▨▧▨
عزیزان متاسفانه قضیه خیلی جدیه
تا وقت هست بیایید از هم حلالیت بطلبیم
پس هرکی آیلانده یه بله بزنه مثلا من فلانه فلانی ام من بدونم کیو حلال کردم
▧▨▧▨
‏باز خوبه ابوریحان بیرونی توی این دوره زندگی نمیکنه
وگرنه نمیتونست خونه بمونه حتما کرونا میگرفت
▧▨▧▨
داشتیم تو خونه بازی لـ*ـب‌خونی می‌کردیم نوبت بابام شد
هرچی بهش ‌گفتیم با ماسک نمی‌شه می‌گفت نه خطرناکه


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
موهایش سپید گشت؛کودکی ک دفترچه خاطراتم را خواند...
چون با سر،کردمش تو گونی آرد
ک بفهمه دفترچه خاطرات ی چیز شخصیه..کاملا شخصیه
▧▨▧▨
ﻳﺎﺭﻭ ﻋﻜﺲ ﭘﺴﺮ ﺧﺎﻟﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﺘﺎﻟﻴﺎ ،
ﺩﻛﺘﺮﺍ ﺑﻮﺭﺳﻴﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ .
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻠﺖ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﺍﻳﻲ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻦ.
ﻣﺎ ﺗﻮ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﻳﻜﻴﻮ ﺩﺍﺭﻳﻢ ؛ ﻛﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻱ :
"ﺍﺳﺐ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﻧﺠﻴﺒﻲ ﺍﺳﺖ" ﺭﻭ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﺎ ﺁﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻪ.
ﺍﻳﻨﺎ ﺍﺭﺯﺷﻪ
ﺍﻳﻨﺎ ﻫﻨﺮﻩ
▧▨▧▨
‏مردم از شوهر شانس نیاوردن حداقل از بچه شانس میارن، من از هیچ‌کدوم شانس نیاوردم.
(جمله‌ای که هر بچه‌ی ایرانی از مامانش شنیده)


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
امروز به معنای واقعی کمبود یک مرد رو توی زندگیم احساس کردم
کمبود دست های محکم و قوی و مردونه اش رو
لامصب در شیشه مربا باز نمیشد!
(این جوکه مثلا ولی تویی که داری اینو میخونی اصا برا باز کردن شیشه مربا هم به اون فکر نکن کارایی قاشق بیشره میزنی زیر سرش بادش ک خالی شد راحت باز میشه)
▧▨▧▨
‏یه سری با یکی دعوام شد گفت کجایی آدرس بده بیام
گفتم : بابلسرم
چند ساعت بعد گفت رسیدم، کجایی؟
گفتم : رشت
‏گفت مسخره کردی منو؟
گفتم نه حاجی در حال مسافرتم
‏دیگه جواب نداد، فکر کنم ترسید
▧▨▧▨
یسری دیدم یه عده دور مصدوم جمع شدن گفتم برین کنار من پزشکم
رفتم بالا سرش ملت گفتن چرا کاری نمیکنی
گفتم من فقط تا همین جاشو بلدم
آمبولانس اومد اول منو بخاطر شدت جراحت رسوند بیمارستان ://
▧▨▧▨
حاج آقایی صحبت میکرد که هرموقع اومدین خونه با روی خوش و با خنده وارد خونه بشید...
من یبار اومدم خونه با خنده وارد شدم بابام یه نیگا به من کرد
یه نگا به مادرم کرد گفت:اسکول معلوم نی باز چی کشیده ://


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
زن جوانی که شوهر میلیاردری داشت ، دچار سرطان کلیوی شد،
بعد از مدتی بسـ*ـتری از بیمارستان مرخص شد....
هنگامی که زنان همسایه و قوم خویش و دوستان جوانش برای عیادتش می امدند در جواب همه انها که بیماری اش را میپرسیدند میگفت ایدز دارد.
این امر توجه دخترش را به خود جلب کرد تا اینکه بعد از رفتن مهمانها از مادرش پرسید:
مادر جان چرا به آنها میگویی ایدز داری در حالی که بیماری ات چیز دیگریست؟
مادر گفت دیر یا زود مرگم فرا میرسد،
این را گفتم تا هیچ کدام از این زنها بعد از مرگم، بفکر ازدواج با پدرتان نیفتن
گویند شیطان بعد از شنیدن این حرف در گوشه ی مجلس به خودزنی، گریه و استغفار و در آخر، سر به بیابان همی نهاد..
▧▨▧▨
حالا سال تا ماه یه سرفه هم نمیکردیم
ولی تو همین مدت
که گفتن یکی از علائم کرونا سرفه‌س همه چی تو گلومون گیر میکنه
▧▨▧▨
به بابام گفتم ببخش تو این شرایط نتونستم برات کادو بگیرم
ولی بدون "آنکس که مرا مونس و جان بود.. پدر بود"
گفت: غلط کردی، ۲۰۰ بریز به حسابم
▧▨▧▨
به نظرم تقویم سال ۹۹ رو فعلا سه ماه اولشو بدن بیرون اگه زنده موندیم
بعدا بقیه‌شو بدن که الکی کاغذ حیف نشه


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
یه خانوم قبل از من داشت از عابر بانک پول میگرفت، بهم گفت شما حالتون خوبه؟
گفتم بله چطور؟ گفت داری همزمان با گوینده عابر بانک مراحلو توضیح میدی
▧▨▧▨
قبلا میگفتن
دست به دست هم دهیم
میهن خویش را کنیم آباد
الان اگر دست به دست هم دهیم فاتحه مملکت خوندست
▧▨▧▨
+مامان سرم درد میکنه
-گوشیو بزا کنار درست میشه
+مامان مچ دستم درد میکنه
-گوشیو بزا کنار درست میشه
+مامان دنده هام زده بیرون
-اون گوشیو بزاری کنار درست میشی
+مامان سرطان گرفتم
-گوشیو بزاری کنار خوب میشی
▧▨▧▨
‌‏(وقتى ريش ميذارم)
‎مامانم: مگه عمت مرده؟
(وقتی تیغ میزنم)
‎مامانم: مگه عروسى عمته؟
کلا بزرگوار با عمه م زیاد رابـ*ـطه خوبی نداره
▧▨▧▨
‏من میدونم کرونا اومده
‏میدونم باید بهداشت رو رعایت کنی
‏ولی من الان دلم لک زده یه بار دیگه یه ساندویچِ بندری کثیف بخورم


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: ~kiana_stay~ و yeganeh yami
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا