خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
شمام وقتی یه ادکلن گرون قیمت میخرین , هربار که استفاده میکنین
یه نگا بهش میندازین که یه وقت تموم نشه؟!
یا من فقط اینجوریم!؟
▧▨▧▨
با دختری که میگه “میسیییی” به جای “مرسی” باید درجا قطع رابـ*ـطه کرد
چون تا بیای براش توضیح بدی که نگو “میسییی”
بهت میگه “چلااااااا؟؟”
▧▨▧▨
یکی از اعصاب خورد کن ترین کارایی که یه پدر و مادر میتونن
بکنن اینه که وقتی پای کامپیوتر نشستی بیاد پشتت وایسه
و الکی دنبال یه چیزی بگرده !


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
یکی از شیرین ترین لحظه های دوران مدرسه این بود که
ناظم یا معلم پرورشی سر زنگ ریاضی میومد در کلاس
میگفت بچه های گروه سرود میتونن برن!
یادش گرامی باد
▧▨▧▨
یه ناشناس اس ام اس داده میگم “شما؟”
می‌گه “دوس داری کی باشم؟”
می‌گم ناتالی پورتمن!
ولی اگه به شانس منه که داداش حسین رضازاده‌ای !
▧▨▧▨
بزرگترین حالگیری تو امتحانا این بود که
پشت سوالی که جوابش یکی دو کلمه بود , یه چرا «یا توضیح دهید» اضافه میکردن !
▧▨▧▨
یکی مسیج داده ;
من عاشقتم !!
منم گفتم بزن قدش !!
گفت ; یعنی تو هم منو دوست داری ؟
گفتم ; نه دیگه,همین اکنون جفتمون منو دوست داریم


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
مژده مژده !
با ارسال یک پیامک خالی به شماره‌ی بنده
از مزاحمت تلفنی رایگان بهرمند شوید !
▧▨▧▨
سر سفره دیدم غذا خیلی شور شده به مامان گفتم چرا اینقد غذا بی نمکه ؟
گفت اتفاقا من کلی نمک خالی کردم تو غذا
گفتم هاااااا ! اگه همین اکنون میگفتم غذات شوره می‌گفتی ما اصلا یه ماهه نمک نداریم تو خونه !
خواستم خودت اعتراف کنی!
▧▨▧▨
پاتختی چیست؟
همان جشن نیکوکاری یا گلریزان برای عروس و داماد است
که برای حفظ آبروی زوج جوان نام پاتختی را برآن نهاده اند!
▧▨▧▨
هربار از بیرون میام بابام میپرسه کجا بودی
منم هربار میگم بیرون بودم
بعدش دیگه هیچی نمی پرسه
دوست داره فقط مطمئن شه خونه نبودم !


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
داره رعد و برق میزنه مامانم میخواد بره پشت بوم لباسارو جمع کنه
میگه وای چه رعد و برقی نکنه برق بگیرتم ؟!
پاشو تو برو
ینی دهنم وا موند از این حرف مامانم …
من سر راهیم , میدونم !
▧▨▧▨
میدونید چرا به آقایون میگن: “مذکر” ؟؟
چون همه ی چیزو باید مدام بهشون
تذکر بدی
تا اکتشافات بعدی، خدا یار و نگهدارتان باد
▧▨▧▨
امروز یه لیوان شکستم
در عین ناباوری مامانم گفت :
عیبی نداره حتما حواست نبوده !
رفتم تحقیق کردم فهمیدم این لیوان رو عمم قبلا هدیه آورده بود
▧▨▧▨
شوهرم میگه:
چرا تو همۀ وقت بهم میگی زندگیم
نمیگی عشقم؟؟؟
میگم چون شبیه زندگیمی
میگه زندگیت چه شکلیه؟
گفتم داغون
نمیدونم چرا زد تو گوشم


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
یه ایرانی و یه آمریکایی قرار گذاشتن
به تعداد روزهای تعطیل کشورشون به همدیگه پس گردنی بزنن!!
آمریکایی اول شروع کرد:
تولد عیسی , ژانویه , وفات عیسی , عید پاک
نوبت ایرانیه شد
تولد امام اول , دوم , سوم … دوازده ام
و شروع کرد به نام بردن تمام اماما و تولد و وفاتشون
آمریکایی داشت از درد میمرد و به عر عر افتاده بود
ایرانیه گفت داداش هنوز عید نوروز و 3 ماه تابستون مونده
شُل کن برادر من
▧▨▧▨
فوری
اسيد پاشی در شمال و در يك خانه مسكونی!
صبح امروز مقارن ساعت 8:30 پس از این که مرد خانه برای 8 ساعت خانه را ترک کرد زن 32 ساله اش به نام عذرا پس از این که از رفتن شوهرش مطمئن شد به اتاق بچه ها رفت و دید که هر دو کودک خردسالش در خواب میباشند بعد بدون این که آن ها را بیدار کند درب اتاق را بسته و به آشپزخانه رفته و یک ظرف اسید که همسرش برای باز کردن چاه خریداری کرده بود را برداشته و اقدام به پاشیدن آن در چاه توالت کرد که منجر به باز شدن گرفتگی چاه گردید!
عذرا خیلی زن تمیزی هست. آفرین عذرا
بچه ها عذرا رو تشویق کنید


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻪ آﺩﻡ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺗﺮین ها هستن :
ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ ﭼﺎﻕ ﻧﻤﯿﺸﻦ
ﻭ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﻟﺶ ﺧﻮﺍﺑﺸﻮﻥ ﻣﯿﺒﺮﻩ !
▧▨▧▨
اولين بارى که بابام ی چک خوابوند تو گوشم خنديدم, گفتم چكو بايد تو بانک بخوابونى
بزرگوار چک دوم رو طورى خوابوند که با مفهوم همراه‌بانک آشنا شدم
▧▨▧▨
قبلا به دخترا چشمک میزدی میرفتن داداششونو میاوردن آدمو بزنه ..
همین حالا کافیه فقط پلک بزنی ، خودش مقدمات عروسی میچینه
▧▨▧▨
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻃﺮﻑ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﺠﺮﺩﻯ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ
ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ.
ﺣﺎﻻ ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ؛
ﺟﺮﺃﺕ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ !!!..


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
آدم تو زندگی باید آدامس موزی رو سر لوحه ي خودش قرار بده،
قشنگ سه برابر خود موز بوی موز میده
▧▨▧▨
من فقط در يك صورت ميتونستم دختر شايسته شم.
اونم اينه كه اسم مامانم شايسته مي بود
▧▨▧▨
ما هم یه صبح وسایل برداشتیم بریم طبیعت رو پاک سازی کنیم تا غروب دو کامیون آشغال جمع کردیم
تا این که گفتن این جا محل تخلیه آشغال شهرداریه
▧▨▧▨
مامان بزرگم يه سفره داشت پر عكس كباب و پياز و دوغ….
ميشستيم سرش با بغض کوکو سبزی ميخورديم


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
يادم مياد يه بار پدرم بهم پول داد تا قبض برق رو پرداخت كنم اما من رفتم و بليط شركت در قرعه كشى يه ماشين جديد را خريدم و وقتى برگشتم خونه قضيه رو به پدرم گفتم و اون منو كتك زد…
اما صبح روز بعد وقتى پدرم بيدار شد و در رو باز كرد اون ماشين جلوي در بود!!!
همه ي گريه كرديم مخصوصاً من!
چون اون ماشين اداره برق بود اومده بودن برقمونو قطع كنن و من بازم از پدرم كتك خوردم.
چیه نکنه فکر کردی تو قرعه کشی برنده شدیم؟ نه داداچ
▧▨▧▨
ﺁﻫﺎﯼ ﭘﺴﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺭﺍﺟﺒﻪ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ نظر ﻧﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﺮﺩﻭﻧﺲ…
ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﻗﺒﻠﻨﺎ ﺍﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﻢ ﯾﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﯼ ﺯﻧﻮﻧﻪ ﺑﻮد
ﺷﻤﺎ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺍﻟﺒﺘﻪ
▧▨▧▨
جداً مردم نامهربون و بی معرفت شدن!
دیشب رفتم دیوار مهربانی دریغ از یک شلوار جین به درد بخور
▧▨▧▨
رفتم منوپاد خریدم 200 هزار تومن
گرچه نه واسه سلفی گرفتنا
فقط بخاطر این که شبا لامپ اتاقمو باهاش خاموش کنم


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
خداوند موجودی قوی خلق کرد و نام وی را گذاشت,مرد
ازاو پرسید آیا راضی هستی ؟؟؟
مرد گفت نه!!
خداوندپرسید چه می خواهي ؟
مرد گفت آینه اي می خواهم که بزرگی خود را در آن ببینم
و این جا بود که خداوند گفت این خیلی پررو شده یک موجودی بسازم که آدمش کنه
و آن گونه شدکه خداوند زن را آفرید
▧▨▧▨
این پدر مادرای جدیدو دیدید؟
تا یه خرده چایی داغ میریزه رو دست بچشون جیغ و داد میکنن و پونصد بار محل سوخته شده رو بـ*ـو*س و نوازش
میکنن که مبادا بچه دردش بیاد
والا قدیما من یه بار افتادم توی دیگ حلیم، کل وجودم سوخت بعدش پدرم گفت: داد نزن بچه مگه چی شده!
پس آتش جهنمو میخوای چه کار کنی تو؟
مادرمم تا سه روز کتکم میزد که همسایه ها گفتن حلیم مزه پسرتو میده


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
مردها موجودات خطرناكي میباشند
اما لازمه حتما يكيشونو داشته باشي كه از بقيه در امان باشي
يه چيزي تو مايه های واكسيناسيونه
▧▨▧▨
یه بار بابام تا اومد خونه گرفت منو زد، گفتم چرا؟ گفت می خوام برم حموم بعدش بخوام بزنمت عرق می‌کنم هم اکنون زدمت دیگه تا شب هر کاری بکنی می بخشمت
▧▨▧▨
اگر یخچال ها اهل تلافی بودند
شب که ما می خوابیدیم
هر یک ساعت یه بار
بیدارمون می کردن
و میگفتن چه خبر


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا