خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
722
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
-همیشه به ریزبینیت حسودیم می‌شد!
لبخند زد و لبخند زدم. نقشه بود و احساس یک بازیگر را داشتم؛ اما عجیب از این نقشم خوشم آمده بودم. یک طورهایی، با آن حال می‌کردم! دستم را زیر چانه‌ام زدم و بالبخندی که روی صورتم جا خوش کرده بود، به خیابان‌های خیس زل زدم. باران همیشه مرا غمگین می‌کرد و آن شب عجیب احساس خوبی به او داشتم.
شاید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 7 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
722
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستی به صورتش کشید و بالبخند همیشگی‌اش سرش را بالا آورد. اشاره‌ای به گارسون کرد و سفارش بستنی داد. پس از آن که رفت، الیاس دست زیر چانه‌اش زد و به من زل زد. نمی‌دانم چه در نگاهش بود که برخلاف همیشه، مرا معذب کرد. به لبخندش ژرفای بیشتری بخشید و باصدای اغواکننده‌ای پرسید:
- حالا بنده اجازه دارم بپرسم لیدی چطور بنده رو به غلامی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 7 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
722
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمتم آمد و خواست دستش را پشت کمرم بگذارد که وسط راه پشیمان شد و عقب کشید. خنده‌ام گرفت؛ سرم را پایین انداختم و وانمود کردم متوجه نشدم. داخل ماشین نشستیم. فکر می‌کردم ماشین را حرکت بدهد؛ اما بخاری را روشن کرد و خودش را سمت من کج کرد. نور چراغ‌های بیرون، روی صورتش افتاده بود و مطمئنا او هم مرا با همان نورها می‌دید.
الیاس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا