خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
فرمان ملک چه ساحری ساخت

کز سحر بهار آزری ساخت

در هندسه دست موسوی داشت

در شعبده صنع ساحری ساخت

شکل فلک دوازده برج

زین قصر دوازده دری ساخت

از بس که به صنعتش طرازید

نقاش طراز ساحری ساخت

از چهرهٔ چرخ برد زنگار

نزهتگه خسرو سری ساخت

وز روی شفق گرفت شنگرف

تصویر شهنشه فری ساخت

یک دریا گوهر از قلم راند

تا صورت شاه گوهری ساخت

شاه عجم اخستان که دین را

پیرایه ز عدل‌پروری ساخت

اسکندر وقت کز حسامش

عقل آینهٔ سکندری ساخت


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
ای قول دل به رفیع‌الدرجات

وز برائت به جهان داده برات

پنجم چار صفی از ملکان

هشتم هفت تنی از طبقات

رای رخشان تو بر چشمهٔ خضر

رفته بی‌زحمت راه ظلمات

خصم تو کور و تو آیینهٔ شرع

کور آیینه شناسد؟ هیهات

حاسد ار در تو گشاده است زبان

هم کنونش رسد آفات وفات

یک دو آواز برآید ز چراغ

گه مردن که بود در سکرات

که بناگه ز وطن کردی نقل

بیش یابی ز زمانه حسنات

آن نبینی که یکی ده گردد

چون ز آحاد رسد در عشرات

و آنکه جای تو گرفت است آنجا

هیچ کس دانمش از روی صفات


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
که الف چون بشد از منزل یک

صفر بر جای الف کرد ثبات

ز تو تا غیر تو فرق است ارچه

نسب از آدم دارند به ذات

گرچه هر دو ز جلبت سنگند

فرق باشد ز منی تا به منات

دایم از باغ بقای تو رساد

به همه خلق نسیم برکات

خرقه‌داران تو مقبول چو لا

بدسگالان تو معزول چو لات

گررسد جنبش کلک تو به من

هیچ نقصت نرسد زین حرکات

که دل خستهٔ خاقانی را

از تحیات توبخشند حیات


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
عیسی‌لـ*ـب است یار و دم از من دریغ داشت

بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت

آخر چه معنی آرم از آن آفتاب‌روی

کو بوی خود به صبح‌دم از من دریغ داشت

بـ*ـو*س وداعی از لـ*ـب او چون طلب کنم

کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت

من چون کبوتران به وفا طوق‌دار او

او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت

از جور یار پیرهن کاغذین کنم

کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت

من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل

او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت

خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب

گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
دست قبا در جهان نافه گشای آمده است

بر سر هر سنگ باد غالیه‌سای آمده است

ابر مشعبد نهاد پیش طلسم بهار

هر سحر از هر شجر سحر نمای آمده است

لاله ز خون جگر در تپش آفتاب

سوخته دامن شده است لعل قبای آمده است

بلبل خوش نغمه زن هست بهار سخن

بین که عروس چمن جلوه نمای آمده است

فاخته در بزم باغ گوئی خاقانی است

در سر هر شاخسار شعر سرای آمده است


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
ای باد صبح بین که کجا می‌فرستمت

نزدیک آفتاب وفا می‌فرستمت

این سر به مهر نامه بدان مهربان رسان

کس را خبر مکن که کجا می‌فرستمت

تو پرتو صفائی از آن بارگاه انس

هم سوی بارگاه صفا می‌فرستمت

باد صبا دروغ‌زن است و تو راست‌گوی

آنجا به رغم باد صبا می‌فرستمت

زرّین‌قبا زره زن از ابر سحرگهی

کآنجا چو پیک بسته‌قبا می‌فرستمت

دست هوا به رشتهٔ جانم گره زده است

نزد گره‌گشای هوا می‌فرستمت

جان یک نفس درنگ ندارد، گذشتنی است!

ورنه بدین شتاب چرا می‌فرستمت؟

این دردها که بر دل خاقانی آمده است

یک یک نگر؛ که بهر دوا می‌فرستمت


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
لعل او بازار جان خواهد شکست

خندهٔ او مهر کان خواهد شکست

عابدان را پرده این خواهد درید

زاهدان را توبه آن خواهد شکست

هودج نازش نگنجد در جهان

لیک محمل برجهان خواهد شکست

پرنیان جوئی به پای پیل غم

دل چو پیل پرنیان خواهد شکست

روی گندم گون او در چشم ماه

خار راه کهکشان خواهد شکست

غمزه‌ش ار غوغا کند هیچش مگوی

کو طلسم آسمان خواهد شکست

دشمنان از داغ هجرش رسته‌اند

پل همه بر دوستان خواهد شکست

جای فریاد است خاقانی که چرخ

نالهٔ فریاد خوان خواهد شکست


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت

ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او

او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت

ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم

زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت

گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد

گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت

وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد

زخمش به دل رسید که سـ*ـینه سپر نداشت

گفتند خرم است شبستان وصل او

رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت

گفتم که بر پرم سوی بام سرای او

چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت

خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش

در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
رخ تو رونق قمر بشکست

لـ*ـب توقیمت شکر بشکست

لشکر غمزهٔ تو بیرون تاخت

صف عقلم به یک نظر بشکست

بر در دل رسید و حلقه بزد

پاسبان خفته دید و در بشکست

من خود از غم شکسته دل بودم

عشقت آمد تمامتر بشکست

نیش مژگان چنان زدی به دلم

که سر نیش در جگر بشکست

نرسد نامه‌های من به تو ز آنک

پر مرغان نامه‌بر بشکست

قصه‌ای می‌نوشت خاقانی

قلم اینجا رسید و سر بشکست


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
از حال خود شکسته دلان را خبر فرست

تسکین جان سوختگان یک نظر فرست

جان در تب است از آن شکرستان لعل خویش

از بهر تب بریدن جان نیشکر فرست

گفتم به دل که تحفهٔ آن بارگاه انس

گر زر خشک نیست سخن‌های تر فرست

بودم در این حدیث که آمد خیال تو

کای خواجه ما سخن نشناسیم زر فرست

الماس و زهر بر سر مژگان چو داشتی

این سوی دل روان کن و آن زی جگر فرست

سر خواستی ز من هم ازین پای باز گرد

شمشیر و طشت راست کن و سوی سر فرست

خاقانیا سپاه غم آمد دو منزلی

جان را دو اسبه خیز به خدمت به در فرست


اشعار خاقانی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا