خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
زان زلف مشک رنگ نسیمی به ما فرست

یک موی سر به مهر به دست صبا فرست

زان لـ*ـب که تا ابد مدد جان ما ازوست

نوشی به عاریت ده و بـ*ـو*سی عطا فرست

چون آگهی که شیفته و کشتهٔ توایم

روزی برای ما زی و ریزی به ما فرست

بندی ز زلف کم کن و زنجیر ما بساز

قندی ز لـ*ـب بدزد و به ما خون‌بها فرست

بردار پرده از رخ و از دیده‌های ما

نوری که عاریه است به خورشید وافرست

گاهی به دست خواب پیام وصال ده

گه بر زبان باد سلام وفا فرست

خاقانی از تو دارد هردم هزار درد

آخر از آن هزار یکی را دوا فرست

باری گر این‌همه نکنی مردمی بکن

از جای برده‌ای دل او باز جا فرست


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت

حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت

شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان

حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت

در همه روی زمین به ز تو دارنده‌ای

بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت

خاک درت را فلک بـ*ـو*سه نیارست زد

ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت

طیره از آنی که دل پای سریر تو را

هدیه به جز سر نیافت، تحفه به جز جان نداشت

آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است

نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
به باغ وصل تو خاری، رقیب صد ورد است

به یاد روی تو دردی، طبیب صد درد است

هزار جان مقدس فدای روی تو باد

که زیر دامن زلف تو سایه پرورد است

به روزگار هوای تو کم شود نی نی

هوای تو عرضی نیست مادر آورد است

رسول من سوی تو باد صبح‌دم باشد

ازین قبل نفس باد صبح‌دم سرد است

سپر به مهر فکندم گمان به کینه مکش

به تیر غمزه بگو کو نه مرد ناورد است

به دل اسیر هوای تو گشت خاقانی

اگر به جان برهد هم سعادتی مرد است


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
تیره زلفا بادهٔ روشن کجاست

دیر وصلا رطل مرد افکن کجاست؟

جرعه زراب است بر خاکش مریز

خاک مرد آتشین جوشن کجاست؟

حلقهٔ ابریشم آنک ماه نو

لحن آن ماه بریشم زن کجاست؟

از دغا بازان نو یک جنس کو

وز حریفان کهن یک تن کجاست؟

در جهانی کو نه مرد است و نه زن

جز مخنث مرد کو یا زن کجاست؟

در شعار بندگی یاقوت‌وار

چون شبه آزاد دل جز من کجاست؟

سنگ دربر می‌دود گیتی چو آب

کاب عیشی یا دلی روشن کجاست؟

خام گفتار است خاقانی از آنک

پخته رنگی سوخته خرمن کجاست


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست

از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست

شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او

حلقهٔ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست

گفتا به روزگار بیابی وصال ما

منت پذیرم ارچه مرا دل‌پذیر نیست

دل بر امید وعدهٔ او چون توان نهاد

چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست

بار عتاب او نتوانم کشید از آنک

دل را سزای هودج او بارگیر نیست

بی‌کار ماند شست غم او که بر دلم

از بس که زخم هست دگر جای تیر نیست

خود پرده‌ام دراندم و خود گویدم که هان

خاقانیا خموش که جای نفیر نیست

اندر جهان چنان که جهان است در جهان

او را به هر صف که بجوئی نظیر نیست

او را نظیر هست به خوبی در این جهان

خاقان اکبر است که او را نظیر نیست


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
شمع شب‌ها به جز خیال تو نیست

باغ جان‌ها به جز جمال تو نیست

رو که خورشید عشق را همه روز

طالعی به ز اتصال تو نیست

شو که سلطان فتنه را همه سال

سپهی به ز زلف و خال تو نیست

رخش شوخی مران که عالم را

طاقت ضربت دوال تو نیست

سغبهٔ وعدهٔ محال توام

کیست کو سغبهٔ محال تو نیست

همه روز ار ز روی تو دورست

همه شب خالی از خیال تو نیست

ز آرزوها که داشت خاقانی

هیچ و همی به جز وصال تو نیست


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
سر سودای تو را سـ*ـینهٔ ما محرم نیست

سـ*ـینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست

کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را

کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست

خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او

شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست

هر دلی را که کبودی ز لـ*ـب لعل تو داشت

خانقاهش به جز از زلف خم اندر خم نیست

بی‌دلی را که دمی با تو مهیا گردد

قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک‌دم نیست

دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد

تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست

زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر

کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست

رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق

آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست

چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را

خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
ما به غم خو کرده‌ایم ای دوست ما را غم فرست

تحفه‌ای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست

جامه هامان چاک ساز و خانه‌هامان پاک سوز

خلعه‌هامان درد بخش و تحفه‌هامان غم فرست

چون به یاد ما رسی دستی به گرد خود برآر

گر همه اشکی به دست آید تو را، آن هم فرست

خستگی سـ*ـینهٔ ما را خیالت مرهم است

ای به هجران خسته مارا، خسته را مرهم فرست

یوسف گم گشتهٔ ما زیر بند زلف توست

گه گهی ما را خبر زان زلف خم در خم فرست

زلف تو گر خاتم از دست سلیمان در ربود

آن بر او بگذار وز لعلت یکی خاتم فرست

رخت خاقانی در این عالم نمی‌گنجد ز غم

غمزه‌ای بر هم زن و او را بدان عالم فرست


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
بس لابه که بنمودم و دل‌دار نپذرفت

صد بار فغان کردم و یک‌بار نپذرفت

از دست غم هجر به زنهار وصالش

انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت

گه سـ*ـینه ز غم سوختم و دوست نبخشود

گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت

بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش

تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت

گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش

بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت

بر دشمن من زر به خروار برافشاند

وز دامن من در به انبار نپذرفت

پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر

هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
شوری ز دو عشق در سر ماست

میدان دل از دو لشکر آراست

از یک نظرم دو دلبر افتاد

وز یک جهتم دو قبه برخاست

خورشید پرست بودم اول

اکنون همه میل من به جوزاست

در مشرق و مغرب دل من

هم بدر و هم آفتاب پیداست

جانم ز دو حور در بهشت است

کارم ز دو ماه بر ثریاست

گر یافته‌ام دو در عجب نیست

زیرا که دو چشم من دو دریاست

بالله که خطاست هرچه گفتم

والله که هرآنچه رفت سوداست

خاقانی را چه روز عشق است

با این غم روزگار کو راست

روزی دارد سیاه چونانک

دشمن به دعای نیم شب خواست


اشعار خاقانی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا