خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
انصاف در جبلت عالم نیامده است

راحت نصیب گوهر آدم نیامده است

از مادر زمانه نزاده است هیچکس

کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است

از موج غم نجات کسی راست کو هنوز

بر شط انـ*ـدام بدن و عرصهٔ عالم نیامده است

از ساغر زمانه که نوشید شربتی

کان نوش جانگزای‌تر از سم نیامده است

گیتی تو را ز حادثه ایمن کجا کند؟

کورا ز حادثات امان هم نیامده است

دزدی است چرخ نقب‌زن اندر سرای عمر

آری به بد*کاره قامت او خم نیامده است

آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ

اسباب این مراد فراهم نیامده است

با خستگی بساز که ما را ز روزگار

زخم آمده است حاصل و مرهم نیامده است

در جامهٔ کبود فلک بنگر و بدان

کاین چرخ جز سراچهٔ ماتم نیامده است

خاقانیا فریب جهان را مدار گوش

کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است


اشعار خاقانی

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
پای گریز نیست که گردون کمان‌کش است

جای فزاع نیست که گیتی مشوش است

ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است

برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است

چون مار ارقم است جهان گاه آزمون

کاندر درون کشنده و بیرون منقش است

با خویشتن بساز و ز کس مردمی مجوی

کان کو فرشته بود کنون اهرمن‌وش است

با هر که انس گیری از او سوخته شوی

بنگر که انس چیست مصحف ز آتش است

عالم نگشت و ما و تو گردنده‌ایک از آنک

گردون هنوز هفت و جهت همچنان شش است

در بند دور چرخ هم ارکان، هم انجم است

در زیر ران دهر هم ادهم، هم ابرش است

خاقانیا منال که این ناله‌های تو

برساز روزگار نه بس زخمهٔ خوش است


اشعار خاقانی

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست

نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست

گوئی اندر کشور ما بر نمی‌خیزد وفا

یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست

خون به خون می‌شوی کز راحت نشانی مانده نیست

خود به خود می ساز کز همدم وفائی برنخاست

از مزاج اهل عالم مردمی کم جوی از آنک

هرگز از کاشانهٔ کرکس همائی برنخاست

باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون

از زمین مردمی مردم گیائی برنخاست

وحشتی داری برو با وحش صحرا انس گیر

کز میان انس و جان وحشت زدائی برنخاست

کوس وحدت زن درین پیروزه گنبد کاندراو

از نوای کوس وحدت به نوائی برنخاست

درنورد از آه سرد این تـ*ـخت نرد سبز را

کاندر او تا اوست خصل بی‌دغائی برنخاست

میل در چشم امل کش تا نبیند در جهان

کز جهان تاریک‌تر زندان سرائی برنخاست

از امل بیمار دل را هیچ نگشاید از آنک

هرگز از گوگرد تنها کیمیائی برنخاست

از کس و ناکس ببر خاقانی آسا کز جهان

هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست


اشعار خاقانی

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
دل پیشکش تو جان نهاده است

عشقت به دل جهان نهاده است

جان گر همه با همه دلی داشت

با عشق تو در میان نهاده است

تا نام تو بر زبان بیفتاد

دل مهر تو بر زبان نهاده است

اندک سخنی زبانت را عذر

از نیستی دهان نهاده است

نظاره قندز هلالت

موئی به هزار جان نهاده است

از نالهٔ من رقیب در گوش

انگشت خدای خوان نهاده است


اشعار خاقانی

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
کار گیتی را نوائی مانده نیست

روز راحت را بقایی مانده نیست

زان بهار عافیت کایام داشت

یادگار اکنون گیایی مانده نیست

وحشتی دارم تمام از هرکه هست

روشنم شد کآشنایی مانده نیست

دل ازین و آن گریزان می‌شود

زانکه داند با وفایی مانده نیست

زنگ انده گوهر عمرم بخورد

چون کنم کانده زدایی مانده نیست

کوه آهن شد غمم وز بخت من

در جهان آهن ربایی مانده نیست

با عنا می‌ساز خاقانی از آنک

خوش دلی امروز جایی مانده نیست


اشعار خاقانی

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
اهل بر روی زمین جستیم نیست

عشق را یک نازنین جستیم نیست

زین سپس بر آسمان جوئیم اهل

زان که بر روی زمین جستیم نیست

برنشین ای عمر و منشین ای امید

کاشنائی همنشین جستیم نیست

خرمگس برخوان گیتی صف زده است

یک مگس را انگبین جستیم نیست

گفتی از گیتی وفا جویم، مجوی

کز تو و او ما همین جستیم نیست

بر کمین‌گاه فلک بودیم دیر

شیرمردی در کمین جستیم نیست

هست در گیتی سلیمان صدهزار

یک سلیمان را نگین جستیم نیست

ترک خاقانی بسی گفتیم لیک

مثل او سحرآفرین جستیم نیست

در خراسان نیست مانندش چنانک

در عراقش هم قرین جستیم نیست


اشعار خاقانی

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
آگه نه‌ای که بر دلم از غم چه درد خاست

محنت دواسبه آمد و از سـ*ـینه گرد خاست

بر سـ*ـینه داغ واقعه نقش‌الحجر بماند

وز دل برای نقش حجر لاجورد خاست

جان شد سیاه چون دل شمع از تف جگر

پس همچو شمع از مژه خوناب زرد خاست

هم سنگ خویش گریهٔ خون راندم از فراق

تا سنگ را ز گریهٔ من دل به درد خاست

در کار عشق دیده مرا پایمرد بود

هر دردسر که دیدم ازین پایمرد خاست

دل یاد کرد یار فراموش کی کند

در خون نشستن من ازین یاکرد خاست

دل تشنهٔ مرادم و سیر آمده ز عمر

دل بین کز آتش جگرش آبخورد خاست

دردا که بخت من چو زمین کند پای گشت

این کندپائی از فلک تیزگرد خاست

در تـ*ـخت نرد خاکی اسیر مششدرم

زین مهرهٔ دو رنگ کز این تخته‌نرد خاست

خصمم که پایمال بلا دید دست کوفت

تا باد سردم از دم گردون نورد خاست

گر باد خیزد ای عجب از دست کوفتن

از دست کوب خصم مرا باد سرد خاست

خاقانیا منال که غم را چو تو بسی است

کاول نشست جفت و به فرجام فرد خاست


اشعار خاقانی

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
در این عهد از وفا بوئی نمانده است

به عالم آشنارویی نمانده است

جهان دست جفا بگشاد آوخ

وفا را زور بازویی نمانده است

چه آتش سوخت بستان وفا را

که از خشک و ترش بویی نمانده است

فلک جائی به موی آویخت جانم

کز آنجا تا اجل مویی نمانده است

به که نالم که اندر نسل آدم

بدیدم آدمی خویی نمانده است

نظر بردار خاقانی ز دونان

جگر میخور که دلجویی نمانده است


اشعار خاقانی

 
  • تشکر
Reactions: daryam1

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
از کف ایام امان کس نیافت

وز روش دهر زمان کس نیافت

شام و سحر هست رصددار عمر

زین دو رصد خط امان کس نیافت

رفت زمانی که ز راحت در او

نام غم از هیچ زبان کس نیافت

و آمد عهدی که ز خرم‌دلان

در همه آفاق نشان کس نیافت

اهل میندیش که در عهد ما

سایهٔ عنقا به جهان کس نیافت

جنس طلب کردی خاقانیا

کم طلب آن چیز که آن کس نیافت


اشعار خاقانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
زآتش اندیشه جانم سوخته است

وز تف یارب دهانم سوخته است

از فلک در سـ*ـینهٔ من آتشی است

کز سر دل تا میانم سوخته است

سوز غمها کار من کرده است خام

خامی گردون روانم سوخته است

شعله‌های آه من در پیش خلق

پردهٔ راز نهانم سوخته است

دولتی جستم، وبالم آمده است

آتشی گفتم، زبانم سوخته است

دیده‌ای آتش که چون سوزد پرند

برق محنت همچنانم سوخته است

شعر من زان سوزناک آمد که غم

خاطر گوهر فشانم سوخته است

در سخن من نایب خاقانیم

آسمان زین رشک جانم سوخته است


اشعار خاقانی

 
  • تشکر
Reactions: daryam1
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا