خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

تالار ادبیات

  1. MaRjAn

    قلمرو خار و رز | سارا جی.ماس

    من با آن قدر پیش آمدن در دل جنگل خیلی خطر کرده بودم؛ اما آخرین قرص نانمان را دیروز و باقی گوش خشک شده‌مان را روز قبلش تمام کرده بودیم. با این حال ترجیح می‌دادم شب دیگری را با شکم گرسنه بگذرانم تا این‌که ببینم دارم اشتهای گرگی را سیر می‌کنم؛ یا یک پری را!
  2. MaRjAn

    دنیای بدون شاهزاده (جلد دوم خوب‌های بد بدهای خوب) | سومان چینانی

    وقتی بهترین دوستت بخواهد تو را بکشد، بعد از آن دیگر پریشانی دست از سرت بر نمی‌دارد.
  3. MĀŘÝM

    طاعون | آلبر کامو

    طاعون در زندگی جمعی، همان است که بیگانه در زندگی فردی بود. همانسان که «مورسو» بر اثر ضربه‌ای بزرگ که به عصیان می‌انجامید زیبایی زندگی را کشف می‌کرد، سراسر یک شهر، وقتی که خود را در برابر بلای مهلک، از دنیا جدا می‌بیند، وجدانش بیدار می‌شود.
  4. MaRjAn

    یک به علاوه یک | جوجو مویز

    هیچ کس بابت خبر بدی که برایش آوردی از تو تشکر نمی کند.
  5. SelmA

    کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم | سلست ان‌جی

    نمی‌دانست چطور آن‌را توضیح‌بدهد؛ این‌که چطور همه‌چیز در عرض‌یک‌روز عوض‌شده، این‌که چطور کسی‌که آن‌همه دوستش‌داشت یک‌لحظه کنارش‌بوده و لحظه‌ای بعد، رفته…
  6. MaRjAn

    هرگز رهایم مکن | کازوئو ایشی‌گورو

    در مورد بیشه‌ها داستان‌های وحشتناکی می‌گفتند. یک بار، نه خیلی پیش از آن‌که ما به هیلشم بیایم، پسر بچه‌ای با دوستانش به شدت دعوا می‌کند و به فراسوی مرزهای هیلشم می‌گریزد. دو روز بعد جسدش را پیدا می‌کنند، در دل آن بیشه‌ها، در حالی که به درختی بسته شده بود و دست‌ها و پاهایش بریده شده بودند.
  7. MaRjAn

    پر | ماتیسن

    چرا خدایان ما را در تاریکى رها مى‌کنند تا از مسیر نور و روشنایى زندگى منحرف گردیم و کورکورانه در ظلمت دست و پا بزنیم و با ناکامى دوست بداریم و آخر کار هم بدون نتیجه این عالم را ترک کنیم. بله این خدا، این سرنوشت کجاست که هرچه او را جستجو مى‌کنیم نمى‌یابیم؟ کى؟ چه وقت این خدا خواهد دانست مادامى که...
  8. MaRjAn

    نامه گمشده | جیلین کانتور

    نگاهم بین دو نقشه مدام این ور و آن ور کشیده مى‌شود، تفاوت‌ها را با هم مقایسه مى‌کنم. روستاهاى کوچک دیگر هم ناپدید شده بودند. حالا که این طور با دقت به هر دو نقشه درست در کنار هم نگاه مى‌کنم، انگار آثار ترس و وحشت این کشورها و اطراف آنها در دوران جنگ جهانى دوم برایم ملموس مى‌شود. این احساس طورى...
  9. MaRjAn

    زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست | آناهیتا چشمه علایی

    ما آمده‌ایم وظیفه‌ای را انجام بدهیم و آنگاه اینجا را ترک خواهیم کرد؛ اما گویا ماهیت موقتی بودنمان را باور نمی‌کنیم. به‌جای ساختن خاطره‌های خوب و یادگاری‌های عالی، وقتمان را صرف فضولی در زندگی دیگران، حرص‌وجوش خوردن و رقابت بیهوده می‌کنیم.
  10. MaRjAn

    من پیش از تو | جوجو مویز

    دلم واقعا برایش می‌سوخت. وقتی می‌دیدمش که به بیرون پنجره ماتش برده است، به نظرم غمگین‌ترین فردی آمد که به عمرم دیده‌ام. با گذر ایام، دریافتم شرایطش فقط مربوط به اسارت در صندلی چرخدار نیست، نه چون آزادی جسمی‌اش را از دست داده است، بلکه به فهرست بلندبالا و بی‌پایان مشکلات جسمی و روحی‌ای مربوط...
  11. MaRjAn

    آئورا | کارلوس فوئنتس

    نامش را در گوشش زمزمه می‌کنی. صدای گرم او را در گوش خود می‌شنوی: «همیشه دوستم خواهی داشت ؟» _ همیشه، آئورا همیشه دوستت خواهم داشت. _ همیشه؟ قسم می‌خوری؟ _ قسم می‌خورم. _ حتی اگر پیر بشوم. حتی اگر زیبا نباشم؟ حتی اگر مویم سفید شود؟ _ همیشه، عزیز من، همیشه. _ حتی اگر بمیرم، فلیپه؟ همیشه دوستم...
  12. MaRjAn

    پس از تو | جوجو مویز

    حالا که روزمرگی‌مان را از دست داده بودیم، احساس سردرگمی می‌کردم. هفته‌ها طول کشید تا دست‌هایم که دیگر بدنش را لمس نمی‌کردند، احساس بی‌کفایتی نکنند؛ پیراهن لطیفش که دکمه‌اش را می‌بستم، دست‌های گرم و بی‌حرکتش که به آرامی می‌شستم، موهای ابریشمی‌اش که هنوز می‌توانستم لای انگشت‌هایم حسش کنم. دلم برای...
  13. MaRjAn

    بلندی‌های بادگیر | امیلی برونته

    زیر آسمان دلپذیر کمی ماندم و آن جا پرسه زدم. نگاه کردم به پروانه‌ها که لابه‌لای بوته‌ها و سنبله‌ها بال می‌زدند. گوش سپردم به صدای ملایم باد که لابه‌لای سبزه و علف‌ها می‌وزید و فکر کردم که چطور می‌شود تصور کرد که خفته‌های این خاک آرام، خواب زده‌هایی بی‌قرار باشند.
  14. SelmA

    دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

    انسان‌ها قدرت ساختن عشق و زیبایی را دارند و همچنین فلاکت و بدبختی را.
  15. MaRjAn

    اگنس | پتر اشتام

    اگنس گفت: هر وقت یک کتاب رو تا آخر می‌خونم، غمگین میشم. داستان که تموم میشه، زندگی آدم هم به آخر میرسه. ولی گاهی هم خوشحال میشم. وقتی که پایان داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت کننده است، احساس سبکباری و آزادی می‌کنم، انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم می‌پرسم، یعنی نویسنده‌ها میدونن...
  16. MaRjAn

    سیاه برازنده‌ی توست | أحلام مستغانمی

    از زنی که خاطره ندارد، فقیرتر وجود ندارد.
  17. MaRjAn

    ما تمامش می‌کنیم | کالین هوور

    در مورد دیگران فکر می‌کنم و اینکه در نهایت، چظور تصمیم می‌گیرند به زندگیشان پایان بدهند. آیا بعدا برای این تصمیمشان تاسف می‌خورند؟ حتما درست پس از آنکه اقدام به این کار می‌کنند و یک لحظه پس از آنکه کار شروع می‌شود، هنگام سقوط آزاد سریع، کمی احساس پشیمانی می‌کنند. آیا در حالی که زمین به سرعت به...
  18. MaRjAn

    احتمال عشق در نگاه اول | جنیفر ای اسمیت

    اولیور مى خندد و بعد سرش را پایین مى آورد تا دهانش به گوش هدلى نزدیک تر شود. “مى دونستى افرادى که توى فرودگاه ها با هم آشنا مى شن، به نسبت افرادى که توى هر جاى دیگه با هم آشنا مى شن، هفتاد و دو درصد بیشتر ممکنه که عاشق هم بشن؟” هدلى سرش را روى شانه ى او مى گذارد و مى گوید: “تو خیلى بامزه اى! تا...
  19. MaRjAn

    پروژه رزی | گرام سیمسیون

    اگر واقعا عاشق کسی هستی،‌ باید حاضر باشی او را همان جور که هست بپذیری. تنها می توانی امیدوار باشی که او هم روزی از خواب غفلت بیدار شود و بنا به دلایل خودش تغییر کند.
  20. MaRjAn

    آخرین نامه‌ی معشوق | جوجو مویز

    عزیزترینم و تنها عشقم. پای حرفم هستم. به این نتیجه رسیدم که تنها راه پیش روی ما اینه که یکی از ما تصمیم بزرگی بگیره. من به اندازه ی تو قوی نیستم. وقتی اولین بار تو رو دیدم، به نظرم خیلی شکننده اومدی؛ کسی که باید ازش مراقبت کنم. ولی متوجه شدم کاملا در اشتباه بودم. تو یه زن قوی هستی، کسی که می...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا