خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

قسمتی از کتاب

  1. *NiLOOFaR*

    درمان شوپنهاور | اروین یالوم

    هر عاشقی پس از آنکه سرانجام به وصل رسید، دلسردی و سرخوردگی فوق‌العاده‌ای را تجربه می‌کند؛ و مبهوت می‌ماند که چگونه آنچه با چنان اشتیاقی در پی‌اش بوده، حاصلی بیش از سایر خشنودی‌های **** ندارد و در نتیجه، حس نمی‌کند منفعت چندانی نصیبش شده باشد. *** گفت: «یکی از فرمول‌های شوپنهاور که خیلی به من...
  2. YeGaNeH

    فرندز | متیو پری

    «پطرس می‌گه هیچ جای زخمی نداری؟ وقتی اکثر آدم‌ها با افتخار جواب می‌دهند خب نه راستش ندارم، پطرس می‌گه چرا نداری؟ هیچی توی زندگی‌ت ارزش جنگیدن نداشت؟» *** یک بار معلم‌ ها صندلی‌ام را رو به دیوار عقب کلاس گذاشتند، چون زیادی حرف می‌زدم و تمام وقتم را به خنداندن آدم‌ها می‌گذراندم. یکی از معلم‌ها،...
  3. YeGaNeH

    روان شناسی تاریک | مایکل پیس

    اگر در افکار، گفتار و کردار یک فرد هماهنگی کامل وجود داشته باشد، نشانه‌ای از یک روحیهٔ قوی و متناسب است *** از نظر علمی و بر اساس تجربه‌های شخصی ثابت شده کسی که احساس نیاز می‌کند نسبت به کسی که احساس آرامش و رضایت دارد بیشتر در معرض کنترل ذهنی نامحسوس قرار دارد. *** عواطف هر فرد کلید اصلی برای...
  4. YeGaNeH

    آرامش | آلن دوباتن

    اینکه چرا فوراً منظور بد برداشت می‌کنیم و تصور می‌کنیم که طرف مقابل قصد قبلی برای توهین و آسیب داشته است، از جمله به دلیل یکی از پدیده‌های تلخ روانشناختی است: تنفر از خویشتن. هرچه خود را کمتر دوست داشته باشیم، در نظر خویش هدف مناسب‌تری برای آزار و تمسخر هستیم. *** کسی که عاشق چیزی است، کسی است...
  5. -FãTéMęH-

    عقاید یک دلقک | هاینریش بل

    دلقکی که به می‌خوارگی بیفتد زودتر از یک شیروانی‌ساز سرخوش سقوط می‌کند. *** وقتی سرخوش به روی صحنه می‌روم، حرکاتی را که اهمین آنها بسته به دقت اجرای آنهاست بی‌توجه و دقت اجرا می‌کنم و دچار بزرگترین خبطی می‌شوم که یک دلقک ممکن است مرتکب شود؛ به حرکات و خوشمزگی‌های خودم می‌خندم. این احساس به طرز...
  6. -FãTéMęH-

    تنهایی پرهیاهو | بهومیل هرابال

    نه آسمان عاطفه دارد و نه انسان اندیشه مند. نه این که انسان بخواهد بی عاطفه باشد ولی وجود عاطفه در او خلاف عقل سلیم است. *** نه در آسمان‌ها نشانی از عطوفت هست و نه در وجود ادمیزاد دو پا! *** جنگ روح همانقدر وحشتناک است که جنگ مسلحانه…
  7. -FãTéMęH-

    کلیدر | محمود دولت‌آبادی

    گم شدن در گم شدن دین من است. نیستی در هست آیین من است. امشب از شب پروا نمیکنم. شب رهایی. دور شدن خود از خود. بریدن. گسستن. نیست شدن. هست شدن. پیر بُدن. خسته شدن. خسته شدن، خسته و وارسته شدن.
  8. YeGaNeH

    پیکار با سرنوشت | واسیلی گروسمان

    اشتیاق طبیعی بشر به آزادی از سـ*ـینه‌اش زایل شدنی نیست. آن را می‌توان سرکوفت اما ریشه‌اش را نمی‌توان سوزاند. توتالیتاریسم بی اعمال خشونت ممکن نیست. زیرا با چشم پوشیدن از آن نابود می‌شود. خشونت دائمی و پیوسته، خواه مستقیم باشد و خواه در پرده، بنیان توتالیتاریسم است. انسان هرگز به طیب خاطر از آزادی...
  9. YeGaNeH

    کلکسیونر | جان فاولز

    هنوز به خدا اعتقاد دارم. ولی خیلی دور است، خیلی سرد، خیلی حسابگر. می‌بینم که باید جوری زندگی کنیم انگار وجود ندارد. دعا و پرستش و سرود خواندن – همه و همه پوچ و بی‌ثمرند. دارم سعی می‌کنم توضیح دهم چرا قصد دارم از اصولم تخطی کنم (هرگز متوصل نشدن به خشونت). هنوز هم به این اصل پای‌بندم ولی این را هم...
  10. YeGaNeH

    لیدی ال | رومن گاری

    پنجره باز بودو دسته گل لاله و رز بر زمینه آسمانی نور تابستانی، تابلوهای ماتیس را به خاطرش می‌آورد، و حتی به نظر می‌رسید گلبرگ‌های زردی که بر چهارچوب پنجره افتاده‌اند به ظرافت از قلم موی استادی بزرگ تراویده‌اند. لیدی ال از رنگ زرد بیزار بود و تعجب می‌کرد که چگونه این گل‌ها به آن گلدان دوره مینگ...
  11. YeGaNeH

    تربیت احساسات | گوستاو فلوبر

    هیچ چیز خفت‌آورتر از این نیست که ببینی ابلهی در آنچه تو شکست خورده‌ای موفق شده است. *** قلب زنان مثل آن تکه‌های کوچک اسباب و اثاثیه‌ای است که جاهایی مخفی دارند، پر از کشوهایی که در هم گنجانده شده‌اند؛ بعد از تحمل سختی‌های فراوان و شکستن ناخن‌هایتان، در انتهای آن، گلی پژمرده یا اندکی گرد و خاک...
  12. YeGaNeH

    تس دوربرویل | توماس هاردی

    این رفتن و باز آوردن شوهرِ بی‌دست و پا از میخانه یکی از خوشی‌ها و لـ*ـذت‌هایی بود که در میان چرک و کثافت و آشفتگی بچه‌داری برای خانم دوربی‌فیلد باقی مانده بود: می‌رفت و در میخانه یکی دو ساعت در کنار شوهرش می‌نشست و غم و ناراحتی مراقبت از بچه‌ها را از یاد می‌برد. در این گونه اوقات، زندگی در هاله‌ای...
  13. YeGaNeH

    جود گمنام | تامس هاردی

    اما این احساس چیزی گذرا بود و چندی که گذشت آرابلا در روحش اظهار وجود کرد. چنان راه می‌رفت که گویی احساس می‌کند با جود دیروزی فرق دارد. *** اما افسوس که میل به تصنع در خمیره و سرشت بعضیهاست، و به اولین نگاه شیفته تقلید می‌شوند. به‌هرحال، شاید هم این عیب بزرگی نباشد که زنی بخواهد گیسوانش را بیشتر...
  14. YeGaNeH

    قصر | فرانتس کافکا

    ولی چیزی نگذشته بود که بیدارش کردند. مردی جوان، با رخت ولباس شهری و چهره‌ای بازیگرمانند، چشم‌ها باریک، ابروها پُرپشت، همراه مهمانخانه‌دار کنارش ایستاده بود. روستایی‌ها هم هنوز آن‌جا بودند. برخی‌شان صندلی‌های خود را برگردانده بودند که بهتر ببینند و بشنوند. مرد جوان با لحنی بسیار مؤدبانه از این‌که...
  15. YeGaNeH

    رستاخیر | لی‌یو تالستوی

    ماسلاوا، که بار نگاه‌های مردم را بر خود احساس می‌کرد بی آن‌که سر برگرداند و با این حرکت توجه کسی را به خود جلب کند، از گوشه‌ی چشم چپ‌چپ به آن‌ها باز می‌نگریست و از این‌که طرف توجه آن‌ها شده بود خوشش می‌آمد. *** ساعت شش بعدازظهر بود که ماسلاوا به زندان، به بند زنان، یعنی به خانه‌اش برگشت. بعد از...
  16. YeGaNeH

    سنگ کاغذ قیچی | آلیس فینی

    هیچ کس نباید قول دهد کسی را تا ابد دوست داشته باشد، یک آدم عاقل در بهترین حالت می‌تواند قول دهد برای این کار تلاش کند. اگر کسی را که با او ازدواج کرده‌ای بعد از ده سال نشناسی، چه؟ آدم‌ها تغییر می‌کنند و قول‌ها – حتی قول‌هایی که می‌کوشیم به آن‌ها وفادار بمانیم – گاهی شکسته می‌شوند. *** زندگی یک...
  17. YeGaNeH

    درد نهفته | اندرو بروک میلر

    زمینی به همواری شیشه جام. درختان هَرَس‌گشته، زرفام. مارپیچ نهری سبز و آرام. دریاچه‌واری با کلیسایی غرقه در آن در گلدسته‌اش با آب هم‌سطح است. راهی کالسکه‌رو در سایه‌سار درختان جوان؛ باغ‌های ایتالیایی خیابان‌بندی‌ها، مناظر و چندین مایل دیوار از آجر قرمز و میله‌های آهنین. جیمز چشم می‌گشاید...
  18. YeGaNeH

    در آبادی | یوگنی زامیاتین

    پدرش مدام بند می‌کرد که: «درس بخوان بچه، درس بخوان! وگرنه مجبور می‌شوی مثل من کفش مردم را بدوزی!» اما مگر می‌شود درس خواند وقتی فامیلی‌ات اولین اسم دفتر کلاسی است و تا درس شروع می‌شود، صدایت می‌زنند: «آنفیم باریبا! بیا پای تخته!» آنفیم هم با سرورویی عرق‌کرده کنار تخته‌سیاه می‌ایستاد و صورتش را...
  19. YeGaNeH

    هزار پیشه | چارلز بوکوفسکی

    من کسی بودم که در انزوا شکوفا می‌شد، بدون آن شبیه کس دیگری بودم که بی‌آب و غذا مانده. هر روزی که تنها نبودم ضعیفم می‌شدم. به تنهایی‌ام افتخار نمی‌کردم؛ اما بهش وابسته بودم. تاریکی اتاق برای من مثل نور خورشید بود. کمی نوشیدم. *** بعد از رسیدن به فیلادلفیا مسافرخانه‌ای پیدا کردم و اجاره‌ی یک هفته...
  20. MaRjAn

    شاید عروس دریایی | آلی بنجامین

    اما من نمی‌دانم چطور باید تو را متوجه کنم. چه پیامی بدهم که بفهمی، من می‌خواهم دوباره به چیزهایی که برای من مهم است، اهمیت بدهی. نمی‌دانم چطور باید بگویم، قبلاً وقتی کنارت بودم، خودم را دوست داشتم، اما الآن دیگر مطمئن نیستم. نمی‌دانم چطور باید بگویم، لطفاً، لطفاً تو هم مثل بقیه تغییر نکن.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا