خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمانمون چطوره؟

  • عالی

  • خوب

  • متوسط

  • بد


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
-فکر انتقامی؟
یک تای ابروهام رو بالا دادم و همون‌طور که سرم پایین بود به چشم‌هاش نگاه کردم، با لحن بی‌تفاوتی گفتم:
-فرقی هم می‌کنه؟
با لحنی سرزنش‌گری گفت:
-آیدین کاری نکنی که قبلش خودت توش گیر کنی!
پرونده‌ رو بستم، نگاهم رو توی تک تک اجزای صورتش چرخوندم. موهای فر و پلک‌های پف‌دار و صورتی بیضی شکل...
عصبی و کلافه گفتم:
-این‌قدر نمک رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • گریه‌
Reactions: masera، SelmA، MaRjAn و 33 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
-چرا می‌نالی؟! از سنت خجالت بکش! خودتو جمع کن مرد حسابی.
به دست‌های گرم رضا که روی بازوم بود و بعد هم به چشم‌هاش نگاه کردم؛ بغض کردم و خودم توی حصار دست‌های حمایت‌گرش انداختم و اجازه دادم اشک‌های داغم راه خودشون رو پیدا کنن و جاری بشن.
رضا، رفیق کودکی‌هام، حتی وقتی که بچه بودم هم بعضی از اوقات به کنارش پناه می‌آوردم.
***
با تمام دقت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: masera، SelmA، MaRjAn و 32 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
توهم، توهم زدم، آره...آره این یه خواب در بیداری... خواب در بیداری...
رضا با نگرانی روبه‌روم قرار گرفته و گفت:
-خوبی؟
بی‌حال نالیدم:
-سخته، خیلیم سخته...
دست‌هاش رو روی شونه‌هام گذاشت و گفت:
-می‌تونیم، می‌تونی...
لبخند تلخی زدم و بلند شدم؛ انگار شب تیره و تار افکارم منتظر یه تلنگر اطمینان بخش بود تا خودش رو که در سکوت محض کهکشان گم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: masera، SelmA، MaRjAn و 31 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
با سرعت از پله‌ها پایین می‌رفتم و تعداد طبقاتی که طی کرده بودم از دستم در رفته بود.
با نفس‌نفس در رو شیشه‌ای رو باز کردم و خودم رو از ساختمون بیرون انداختم. سردرگم به اطراف نگاه کردم، به سمت ساختمونی که دیوار به دیوار با برج بود رفتم و واردش شدم.
با ورودم باد گرمی صورتم رو نوازش کرد و نبردی رو با سرمای جسمم آغاز کرد. شرکت بزرگی بود و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • ناراحت
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 30 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
به چشم‌هام باور نداشتم، صحنه‌ای که می‌دیدم پر از ابهامات بود، پر از سوال که هزارتوی این پرونده‌ رو پیچیده‌تر می‌کرد و دیواره‌های بن‌بستی رو به این هزار‌توی پر پیچ و خم اضافه می‌کرد.
آب دهنم رو به سختی قورت دادم و با صدای خش داری گفتم:
-می‌شه بزنین عقب؟
***
دستی داخل موهام کشیدم و قدم‌هام رو تندتر کردم؛ باورش سخت بود، سخت‌تر از سخت، یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 30 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستی توی‌ مو‌هام کشیدم و بهمشون ریختم. دنیا روی سرم آوار شده بود و من با تمام توانم داشتم از مصالحی که نابود شده بود زندگیم رو روی خرابه ها می‌ساختم، هرچند ویران...
زمزمه کردم:
-من و که از دیدنت منع کردی، بی‌معرفت حداقل به خوابم بیا!
درحالی که به قلب خونی که نشون قسمم بود، زل زده بودم از جام بلند شدم و راه افتادم؛ بی دلیل و بی‌مقصد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 27 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
فقط دور خودم می‌چرخیدم و گم می‌شدم و باز هم، سر از جای اول در میاوردم...
همه‌جا سفید بود، سفیدی محض ی که به طرز وحشتناکی ترسناک بود.
کلافه دستی توی موهام کشیدم؛ هزارتو، هزارتویی که خط پایان نداشت در اصل نتیجه نداشت.
ماه شبم نبود، نور دلم، تنها ثواب گنـ*ـاه دلم تار و تاریکم، نبود که نبود...
روی دو زانو افتادم و داد زدم و صداش کردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 27 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوشه رو باز کردم و مدارک رو در آوردم، مهر پزشکی قانونی مثل پوتک توی سرم می‌کوبید و بهم یادآوری می‌کرد که من چه جور عاشقی بودم؟ چرا مواظبش نبودم؟
پوفی کشیدم و عکس‌ها رو از توی کاور در آوردم و روی میز چیدمشون و با دقت شروع به بررسیشون کردم.
تمام مدارک از نشون‌های کبودی روی جناغ بود ، ساعت تخمین زده فوت و غیره، همه رو با عکس‌ها طتبیق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 26 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دزدگیر ماشین و زدم و پشت فرمون نشستم، برگشم و کتم رو روی صندلی عقب انداختم. با بسته شدن در کمک راننده متوجه شدم که رضا هم سوار شده.
سویچ رو چرخوندم، استارت زدم و شروع به حرکت کردم.
***
چند ساعتی گذشته بود و من هنوز هم به شهر زیر پام با نورهای ریز و درشتش نگاه می‌کردم؛ رضا رو رسوندم و اومدم اینجا...
دربند، با این شلوغی وصوف نشدینش بازم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 26 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,927
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 15 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
سر سنگینم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و چشم‌هام رو بستم، فکر و خیال خواب رو از چشم‌هام دزدیده بود.
صدای در خدشه‌ی بر روی افکارم که بوی مرگ می‌داد، کشید.
بینیم رو بالا کشیدم و با صدای تو دماغی گفتم:
-بفرمایید...
در باز شد و چهره‌ی خواب‌آلود و پف کرده‌ی رضا رو قاب گرفت. با همون صدای داغونم گفتم:
-ساعت خواب رضا خان!
به زور چشم‌هاش رو باز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 26 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا