مشاعره با حرف گ

moh@mad · 22/5/24

Mitra_Mohammadi گفت:
گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی‌ست
این آتش از هر سر که برخیزد تماشایی‌ست

گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور

بسیار مخور ورد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور

عطار

Mitra_Mohammadi · 24/5/24

گیرم نه تو گفتی نه شنیدی نه تو بودی
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد

moh@mad · 24/5/24

Mitra_Mohammadi گفت:
گیرم نه تو گفتی نه شنیدی نه تو بودی
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد

گر شبی عشق تو بر تـ*ـخت دلم شاهی کند
صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند

باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد
هر یکی را بر مثال یوسف چاهی کند

YeGaNeH · 27/5/24

گر بود اختیار جهانی به دستِ من
می‌ریختم‌ تمام جهان را به پای تو!

- ابوالقاسم حالت

-FãTéMęH- · 28/5/24

گله ئی کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس

moh@mad · 29/5/24

-FãTéMęH- گفت:
گله ئی کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس

گویند که عشق عاقبت تسکین است
اول شور است و عاقبت تمکین است

هر چند ز آسیا است سنگ زیرین
این صورت بی‌قرار بالا بین است

-FãTéMęH- · 29/5/24

moh@mad گفت:
گویند که عشق عاقبت تسکین است
اول شور است و عاقبت تمکین است

هر چند ز آسیا است سنگ زیرین
این صورت بی‌قرار بالا بین است

گوشه ای تا صبح حالِ "منزوی" را بغض می کردیم
بی هوا باران که می آمد برایم دستمالی داشت

moh@mad · 30/5/24

-FãTéMęH- گفت:
گوشه ای تا صبح حالِ "منزوی" را بغض می کردیم
بی هوا باران که می آمد برایم دستمالی داشت

گر عقل پشت حرف دل اما نمی‌گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت

از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می‌شد گذشت وسوسه اما نمی‌گذاشت

این قدر اگر معطل پرسش نمی‌شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی‌گذاشت

-FãTéMęH- · 31/5/24

moh@mad گفت:
گر عقل پشت حرف دل اما نمی‌گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت

از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می‌شد گذشت وسوسه اما نمی‌گذاشت

این قدر اگر معطل پرسش نمی‌شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی‌گذاشت

گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران