مشاعره با اشعار فاضل نظری

-FãTéMęH- · 17/5/24

تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لـ*ـبش باز به لبخند، نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

moh@mad · 19/5/24

-FãTéMęH- گفت:
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لـ*ـبش باز به لبخند، نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

درختی ام که پر از قلبهای کنده شده است
ز خالکوبی غم های روزگار پرم

نه اهل کشتی نوح و نه سر نهاده به کوه
برای آمدن مرگ از انتظار پرم

MēLįKąღ · 20/5/24

هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

moh@mad · 22/5/24

Melika_hsh گفت:
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت

-FãTéMęH- · 28/5/24

moh@mad گفت:
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت

تنها گنـ*ـاه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است

moh@mad · 29/5/24

-FãTéMęH- گفت:
تنها گنـ*ـاه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است

تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست

قصه ی شیرین نیفتاده ست هرگز اتفاق
هرچه هست ای عشق از افسانه سازی های توست

-FãTéMęH- · 31/5/24

moh@mad گفت:
تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست

قصه ی شیرین نیفتاده ست هرگز اتفاق
هرچه هست ای عشق از افسانه سازی های توست

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازی‌ست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن‌ها که خدا با من تنها دارد