مشاعره با حرف ز

moh@mad · 18/1/24

YeGaNeH گفت:
‌ز کدام رَه رسیدی
ز کدام دَر گذشتی
که ندیده دیده
ناگَه به درون دل فتادی..؟

- هوشنگ ابتهاج

زمین گوئی به پیش پای عشق است
کفی افلاک از دریای عشق است

ز اول تا به آخر آنچه بینی
به بازار جهان سودای عشق است

-FãTéMęH- · 18/1/24

ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد

حسین منزوی

moh@mad · 4/2/24

-FãTéMęH- گفت:
ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد

حسین منزوی

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آن است که پاکباز باشد

به کرشمهٔ عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

سعدی

YeGaNeH · 24/2/24

ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشقِ تو نه بس باشد ز هجرانِ تو بس ما را

- انوری

MaRjAn · 28/2/24

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
- سعدی

moh@mad · 28/2/24

MaRjAn گفت:
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
- سعدی

زمین گوئی به پیش پای عشق است
کفی افلاک از دریای عشق است

ز اول تا به آخر آنچه بینی
به بازار جهان سودای عشق است

YeGaNeH · 15/3/24

زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان
کی برسد بهار تو تا بنماییش نما...

moh@mad · 25/3/24

YeGaNeH گفت:
زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان
کی برسد بهار تو تا بنماییش نما...

ز روی تست عید آثار ما را
بیا ای عید و عیدی آر ما را

تو جان عید و از روی تو جانا
هزاران عید در اسرار ما را

MaRjAn · 27/3/24

moh@mad گفت:
ز روی تست عید آثار ما را
بیا ای عید و عیدی آر ما را

تو جان عید و از روی تو جانا
هزاران عید در اسرار ما را

زلیخا مرد ز این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

Della࿐ · 27/3/24

MaRjAn گفت:
زلیخا مرد ز این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالابلندان شرمسارم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی