مشاعره با حرف ا

moh@mad · 8/2/23

matieh گفت:
این سان که دارمت چو لئیمان نهان ز خلق
ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت

داغ فراق بین که طرب‌نامه وصال
ای لاله‌رخ به خون جگر می‌نگارمت

ای دل به ساز عرش اگر گوش می‌کنی
از ساکنان فرش فراموش می‌کنی

گر نای زهره بشنوی ای دل به گوش هوش
آفاق را به زمزمه مدهوش می‌کنی

Moubina · 8/2/23

moh@mad گفت:
ای دل به ساز عرش اگر گوش می‌کنی
از ساکنان فرش فراموش می‌کنی

گر نای زهره بشنوی ای دل به گوش هوش
آفاق را به زمزمه مدهوش می‌کنی

الا ای همنشین دل ک یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد اندم ک بی یاد تو بنشینم

moh@mad · 10/2/23

Moubina گفت:
الا ای همنشین دل ک یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد اندم ک بی یاد تو بنشینم

از عشق اگر نگیرم جان دوباره من نیز
حل می شوم در اینان این جرم های بیزار

بوی تو دارد این باد وز هفت برج و بارو
خواهد گذشت تا من همچون نسیم عیار

(SINA) · 11/2/23

اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و به دل دوست دارمت

moh@mad · 11/2/23

(SINA) گفت:
اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و به دل دوست دارمت

ای سـ*ـاقی اگر سعادتی هست تراست
جانی و دلی و جان و دل سرخوش تراست
اندر سر ما عشق تو پا میکوبد
دستی میزن که تا ابد دست تراست

(SINA) · 16/2/23

آه این سر بریده ی ماه است در پگاه
یا نه سر بریده ی خورشید شامگاه

moh@mad · 21/2/23

(SINA) گفت:
آه این سر بریده ی ماه است در پگاه
یا نه سر بریده ی خورشید شامگاه

از سر کوی تو ما بی سر و سامان رفتیم
تشنه و مرده ز سرچشمه حیوان رفتیم

ما چو یعقوب به مصر، از پی دیدار عزیز
آمدیم اینک و با کلبه احزان رفتیم

(SINA) · 23/2/23

از گلوی خــود بریـــدن وقت حاجت همت است
ورنه هر کس وقت سیری پیش سگ نان افکند

ozan♪ · 24/2/23

ای فلک بر من عجب نقش غریبی ساختی
در مراد خویش بودم , نا مرادم سا ختی

moh@mad · 24/2/23

ozan♪ گفت:
ای فلک بر من عجب نقش غریبی ساختی
در مراد خویش بودم , نا مرادم سا ختی

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی