مشاعره با اشعار حافظ

کوثر پورخضر · 23/10/21

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
سرخوش از می و میخواران از نرگس مستش سرخوش

moh@mad · 25/10/21

کوثر پورخضر گفت:
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
سرخوش از می و میخواران از نرگس مستش سرخوش

نوشیدنی لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

~ĤaŊaŊeĤ~ · 20/12/21

moh@mad گفت:
نوشیدنی لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

نصیحت گوش کن کاین دُر بسی به
از آن گوهر که در گنجینه داری

Amir mohammad · 20/12/21

یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است

-PANAHツ · 25/12/21

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

moh@mad · 27/12/21

-PANAHツ گفت:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

کوثر پورخضر · 8/1/22

moh@mad گفت:
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
اي سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هـ*ـوس می‌کندش جام جهان بین
گو درنظر آصف جمشید مکان باش

goli.e · 8/1/22

شیراز معدن لـ*ـب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم

از بس که چشم سرخوش در این شهر دیده‌ام
حقا که می نمی‌خورم اکنون و سرخوشم

شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم

بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم

moh@mad · 11/1/22

goli.e گفت:
شیراز معدن لـ*ـب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم

از بس که چشم سرخوش در این شهر دیده‌ام
حقا که می نمی‌خورم اکنون و سرخوشم

شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم

بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم

ما را ز خیال تو چه پروای نوشیدنی است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است

گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است

Mahii · 11/1/22

moh@mad گفت:
مدامم سرخوش می‌دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

در خرقه چو آتش زدی اي عارف سالک

جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین