مشاعره با اشعار حافظ

moh@mad · 15/1/22

Mahii گفت:
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

در خرقه چو آتش زدی اي عارف سالک

جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش

شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل سرخوش
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست

اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست

Mahii · 16/1/22

moh@mad گفت:
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل سرخوش
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست

اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست

تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت

moh@mad · 16/1/22

Mahii گفت:
تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم

چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم

Mahii · 16/1/22

moh@mad گفت:
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم

چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم

اي بی‌خبر ز لـ*ـذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد ان که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

moh@mad · 17/1/22

Mahii گفت:
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم

اي بی‌خبر ز لـ*ـذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد ان که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

ای دل ریش مرا با لـ*ـب تو حق نمک
حق نگه دار که من می‌روم الله معک

تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک

Mahii · 17/1/22

moh@mad گفت:
ای دل ریش مرا با لـ*ـب تو حق نمک
حق نگه دار که من می‌روم الله معک

تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این قدر هست که بانگ جرسی می آید

جرعه‌اي ده که به میخانه ارباب کرم

هر حریفی ز پی ملتمسی می آید

moh@mad · 18/1/22

Mahii گفت:
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این قدر هست که بانگ جرسی می آید

جرعه‌اي ده که به میخانه ارباب کرم

هر حریفی ز پی ملتمسی می آید

دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
لیکن از لطف لـ*ـبت صورت جان می‌بستم

عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست
دیرگاه است کز این جام هلالی مستم

paeez81 · 1/1/23

ماجرایِ من و معشوقِ مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام

moh@mad · 3/1/23

paeez81 گفت:
ماجرایِ من و معشوقِ مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید، شما نیاز کنید

نخست موعظهٔ پیرِ صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

matieh · 20/1/23

در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ حافظ
سرود زُهره به رقص آورد مسیحا را

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین