مشاعره با اشعار حسین منزوی

moh@mad · 29/3/21

کوثر پورخضر گفت:
تشویش هزار " آیا"، وسواس هزار "اما"
کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه بـــاغ از خاطرمان رفتــه‌ ست
امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

منگر چنين به چشمم، ای چشم آهوانه
ترسم قرار و صبرم برخيزد از ميانه
ترسم به نام بـ*ـو*سه غارت كنم لـ*ـبت را
با عذر بی قراری اين بهترين بهانه

کوثر پورخضر · 29/3/21

moh@mad گفت:
منگر چنين به چشمم، ای چشم آهوانه
ترسم قرار و صبرم برخيزد از ميانه
ترسم به نام بـ*ـو*سه غارت كنم لـ*ـبت را
با عذر بی قراری اين بهترين بهانه

همین نه بانوی شــــعر منی که مدحت تو
به گوش می رسد از بانگ چنگ رودکی ام
نسیم و نخ بده از خاک تا رهـــــــــــا بشود
به یک اشــــــــــــــاره ی تو روح بادباکی ام

محدثه موحدی · 30/3/21

منگر چنين به چشمم، ای چشم آهوانه
ترسم قرار و صبرم برخيزد از ميانه

Ryhwn · 1/4/21

همواره عشق بی خبر از راه می‌رسد
چونان مسافری که به ناگاه می‌رسد
وا می‌نهم به اشک و به مژگان تدارکش
چون وقت آب و جاروی این راه می‌رسد

moh@mad · 9/4/21

Ryhwn گفت:
همواره عشق بی خبر از راه می‌رسد
چونان مسافری که به ناگاه می‌رسد
وا می‌نهم به اشک و به مژگان تدارکش
چون وقت آب و جاروی این راه می‌رسد

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست

M O B I N A · 9/6/21

بی‌تو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو

من همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه تو
هرکه و هرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تو

من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من
تـ*ـخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو

ای همه دستان ز تو و سرخوشی مستان ز تو هم
رمز نیستان همه تو ، راز نیستان همه تو

شور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی
جاذبه‌ی شعر تو ، جوهر عرفان همه تو

همتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشد
ای همه خورشید تو و خاک تو ،باران همه تو

moh@mad · 9/6/21

mobina .hf گفت:
بی‌تو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو

من همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه تو
هرکه و هرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تو

من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من
تـ*ـخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو

ای همه دستان ز تو و سرخوشی مستان ز تو هم
رمز نیستان همه تو ، راز نیستان همه تو

شور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی
جاذبه‌ی شعر تو ، جوهر عرفان همه تو

همتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشد
ای همه خورشید تو و خاک تو ،باران همه تو

وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی ست
و «دوستت می‌ دارم» رازی‌ ست
که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند
و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم
اینجا که ساعت وآیینه و هوا
به تو معتادند

BARAN :) · 12/6/21

moh@mad گفت:
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی ست
و «دوستت می‌ دارم» رازی‌ ست
که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند
و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم
اینجا که ساعت وآیینه و هوا
به تو معتادند

دیوانه بـــه سودای پـــری از تو كبوتر
از قاف فرود آمده عنقای من اینست
خــرداد تــــو و آذر من بگـــذر و بگـذار
امروز بجوشند كه سودای من اینست

moh@mad · 28/6/21

BARAN :) گفت:
دیوانه بـــه سودای پـــری از تو كبوتر
از قاف فرود آمده عنقای من اینست
خــرداد تــــو و آذر من بگـــذر و بگـذار
امروز بجوشند كه سودای من اینست

توان کشمکشم نیست
بی تو با ایام
برونم آور از این ماجرا
که می میرم

paeez81 · 28/6/21

من رود نیاسودنــم و بودن و تا وصــل

آسودگی ام نیست كه معنای من اینست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر نیمه فعال

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین