مشاعره با حرف ل

M O B I N A · 6/6/21

لرزید بس که دل به تن ناتوان ما
خالی ز مغز شد قلم استخوان ما

M O B I N A · 6/6/21

لـ*ـب سرچشمه ای و طرف جویی
نم اشکی و با خود گفتگویی
(شرط میبندم هممون ت نت پیدا کردیم

)

MaRjAn · 8/6/21

لیلای دلم هوای مجنون دارد
در سـ*ـینه غمی عمیق، مدفون دارد

Sh@bnam · 8/6/21

لرزید بس که دل به تن ناتوان ما

خالی ز مغز شد قلم استخوان ما

moh@mad · 10/6/21

Sh@bnam گفت:
لرزید بس که دل به تن ناتوان ما

خالی ز مغز شد قلم استخوان ما

لعل سیراب به خون تشنه لـ*ـب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است

حافظ

لـ*ـبم خموش ز آواز مدعا طلبی است
که مدعا طلبیدن ز یار،بی ادبی است

هاتف

لـ*ـب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتمزده، در سـ*ـینه من نوحه گر است
رهی معیری

سیده کوثر موسوی · 10/6/21

moh@mad گفت:
لعل سیراب به خون تشنه لـ*ـب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است

حافظ

لـ*ـبم خموش ز آواز مدعا طلبی است
که مدعا طلبیدن ز یار،بی ادبی است

هاتف

لـ*ـب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتمزده، در سـ*ـینه من نوحه گر است
رهی معیری

لرزان لرزان گشود بالی در باد

ناگاه دوید کژالی در باد

moh@mad · 10/6/21

KosAr MosaVi گفت:
لرزان لرزان گشود بالی در باد

ناگاه دوید کژالی در باد

لیلی و مجنون اگر میبود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو

هلالی

لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دلِ دیوانه ی من باش

اخوان ثالت

لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد
رهی

سیده کوثر موسوی · 10/6/21

moh@mad گفت:
لیلی و مجنون اگر میبود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو

هلالی

لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دلِ دیوانه ی من باش

اخوان ثالت

لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد
رهی

لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است

moh@mad · 11/6/21

KosAr MosaVi گفت:
لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است

لـ*ـب لعلت گزیدنم هـ*ـوس است
خون او مکیدنم را هـ*ـوس است
ای سراپا نمک سر انگشتی
از بیانت چشیدنم هـ*ـوس است

غبار همدانی

لـ*ـب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

خواجوی کرمانی

لـ*ـب باز مگیر یک زمان از لـ*ـب جام
تا بستانی کام جهان از لـ*ـب جام

حافظ

BARAN :) · 12/6/21

moh@mad گفت:
لـ*ـب لعلت گزیدنم هـ*ـوس است
خون او مکیدنم را هـ*ـوس است
ای سراپا نمک سر انگشتی
از بیانت چشیدنم هـ*ـوس است

غبار همدانی

لـ*ـب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

خواجوی کرمانی

لـ*ـب باز مگیر یک زمان از لـ*ـب جام
تا بستانی کام جهان از لـ*ـب جام

حافظ

لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین