خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

حنانه سادات میرباقری

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/11/19
ارسال ها
1,194
امتیاز واکنش
8,274
امتیاز
283
زمان حضور
40 روز 14 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خالق سبحان که جان جانان است،
رفیق و همدم و دلدار و یار انسان است.


نام رمان: راز آنتروپوئیدیس* (جلد سوم خاطرات نوجوانی)
نام نویسنده: حنانه سادات میرباقری
ژانر: عاشقانه، معمایی، فانتزی، علمی-تخیلی
ناظر: Vahide.s.shefakhah
خلاصه:
سالیان پیش قوی‌ترین، بزرگ‌ترین و قدرتمند ترین الهه‌ی محافظ وارد مکانی ممنوعه شد، او روحش را از دست داد و قسم خود را شکست! حال پس از بیست و سه سال، آن زندانی از جهنم خود گریخته و به دنبال انتقام از کسانیست که ناخواسته انتخاب شدند تا مقابل او قرار گیرند!

*در زبان یونانی به معنای "انسان نماها"



از همه دوستان عزیزم اعم از منتقدان، ناظران و همه و همه تقاضا دارم بی هیچ خود سانسوری نظر خود را اعلام کنند و در صورت تمایل فرم نگار نظرسنجی را هم کامل کنند.
ممنون از همگی.


نقد و بررسی رمان راز آنتروپوئیدیس | Hannaneh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ~Kimia Varesi~، Asal_Zinati و 3 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
به نام خداوند نون و قلم
خداوند آزادی و عشق و غم!

«نقد رمان راز آنتروپوئیدیس»
راز آنتروپوئیدیس، رمانی پر از اتفاق!
در نگاه کلی، رمانی با ژانری هیجانی و پر تنش است؛ رمانی که در تمامیِ اجزای بیرونی می‌شود بوی ژانر فانتزی را استشمام کرد و در اتفاقات ریز و درشتش غرق شد. می‌شود عشق و علاقه را از میان تار و پود رمان بیرون کشید و در یک کلام، یک انتخاب مناسب ژانر و موضوع!
"راز آنتروپوئیدیس" شاید کمی برای تلفظ سخت باشد اما یک نام مناسب برای ژانر فانتزی است؛ در عین حال این نام، ژانر عاشقانه را پوشش نمی‌دهد. این موضوع در خلاصه هم حس می‌شد، خلاصه‌ی کمی گنگ که تا حدودی حال و هوای فانتزی‌اش را حفظ کرده، اما نمی‌شود آن را یک خلاصه‌ی بی‌نظیر دانست. درواقع با خواندن خلاصه، نویسنده دقیق می‌داند که به دنبال چیست:
-شخصیت یا شخصیت‌هایی که برای حفظ قدرت‌هایشان در مقابل الهه می‌ایستند، حالا به هر طریق یا هر روشی!
و این در همان پست‌های ابتدایی کاملا به نگاه خواننده هدیه شد. می‌شود چنین گفت :«خلاصه ی راز آنتروپوئیدیس، زیادی خلاصه است!». همین است که معمای رمان را همان ابتدای کار لو داده بود، گرچه می‌شود با کمی ارفاق، اتفاقات رمان را "لو رفته" در نظر نگرفت، اما محوریت اصلی ماجرا کاملا برملا شده بود.
با این وجود، شروع خوبی داشتیم، یک تلنگر به‌جا برای ژانر فانتزی! اما چیزی که زیاد در رمان به چشم می‌خورد، توصیفات کم و شخصیت پردازی‌های نادرست است. همین موضوع باعث می‌شود شروع رمان جذابیت خود را از دست بدهد و یک شروع معمولی در نظر مخاطب به چشم آید.
با وجود اینکه داستان شخصیت اصلی مشخصی ندارد، انتخاب زاویه دید سوم شخص بسیار مناسب بود. اما این زاویه دید گاهی نتوانسته بود از پس احساسات و توصیفات برآید. به طور کلی ما درک درستی از شخصیت‌ها نداشتیم، داستان با اینکه بایستی بر انگشت شخصیت‌پردازی‌های دقیق کاراکترها بچرخد، سوار بر یک سیر تند بدون توصیف بود!
به طور مثال، شروع رمان را برای بخش توصیف و شخصیت پردازی بررسی می‌کنیم:
محتوای کلی رمان برای شروع، خوب بود؛ اما همان طور که گفته شد، توصیفات اندک گویا افسار جذابیت را از دستان نویسنده در آورده بودند.
در شروع هیلا با دیدن بازی ونیز با آب، تعجب می‌کند! اما آن حجم تعجبی که رمان توصیفش کرده بود، اصلا به حد نساب حالت عادیِ یک فردِ متعجب، نرسیده است!
خودتان را جای هیلا بگذارید، یک نفر را در حال بازی با آب می‌بینید، واکنشتان چیست؟ چه می‌کنید؟ هیلا نتوانسته بود به درستی حس تعجب و یا حتی وحشت را به خواننده القا کند! از طرفی ونیز نیز آن‌چنان شبیه آدم‌هایی که رازشان لو رفته، نبود. درواقع اتفاقات خیلی سریع رخ می‌داد، در یک آن هیلا تعجب می‌کند، ونیز می‌ترسد و بوم، تمام! همه چیز پشت هم و بی وقفه آن‌هم بدون درک درست خواننده از اتفاقات.
در راز آنتروپوئیدیس، رفتار و واکنش شخصیت‌ها، آن‌طور که در مونولوگ توصیفش کرده بودید، نبود!
انگار شما فقط کمی احساسات را قاطی مونولوگ می‌کردید اما در عمل، هیچ اتفاقی بر ظاهر شخصیت نمی‌افتاد.
-داشتی... چی‌کار می‌کردی؟!
این دیالوگ نه تنها برای یک فرد شوکه مناسب نیست، بلکه طوری به نظر می‌آید که گویا مچ فردی را در حین عملی گرفته است! که این کاملا برای این صحنه‌ی پر از تنش و اضطراب و ترس، نامناسب است.
درواقع من زمانی که رمان را می‌خواندم، احساس می‌کردم قلم نویسنده بر روی دور تند قرار گرفته. به سرعت از کنار توصیفات می‌گذشتید، یک حس را نصفه و نیمه رها می‌کردید و به دنبال دیگری می‌دویدید. شخصیت‌ها را گاهی بدون توصیف و گاهی با توصیفات کامل یک گوشه ذهن خواننده می‌نشاندید و گاهی هم همین باعث اشتباهتان میشد. به طور مثال:
«..دنیز صدای جهش های بلند پلنگ رو به سوی جلو شنید و حس کرد. لبخند رضایت بخشی زد و بلافاصله بلند شد
دیدیم که بلند شده بود؛
«دنیز به آرومی از روی زمین بلند شد و بهش خیره شد، اما یه شنل بلند کلاه داره که از سر شونه هاش شروع شده بود...»
و حالا دوباره؟!
این اشتباهات بسیار تکرار شده بود، حتی گاهی خصوصیات چهره را هم جابه‌جا ذکر کرده بودید.
موضوع بعدی درمورد شخصیت‌پردازی، آن است که شخصیت‌ها بسیار شبیه به هم بود! در واقع شما تمایزی بین یک فرد شجاع، بیخیال، ناراحت و... به وجود نیاورده بودید؛ یا بهتر بگویم، این تمایز فقط در مونولوگ‌ها به خورد خواننده داده می‌شد اما در عمل...خیر! شخصیت‌هایتان چیزی که در مونولوگ توصیف کرده بودید، نبودند! هم چنین برای فردی که الهه است، آن‌گونه صحبت کردن‌ها درست نیست. الهه‌ها باید با قدرت و صلابت سخن بگویند، لطیف اما بُرَّنده!
به دور از شخصیت پردازی‌ها، اسامی هم بسیار شبیه به یک‌دیگر بود! از پست سوم به بعد با خیل عظیمی از اسم‌های مشابه روبه‌رو می‌شدی که نمی‌دانستی چه کسی، کیست؛ با خودت می‌گفتی «کی به کیه؟».
راز آنتروپوئیدیس، شخصیت های زیادی دارد که شاید همین موجب افت شخصیت پردازی و کمبود توصیفات شده است!
از نظر من، توصیفات، شخصیت پردازی و سیر، رابـ*ـطه‌ای کاملا مستقیم با یکدیگر دارند. در راز آنتروپوئیدیس ما شاهد توصیفات حالات مناسب با کمی چاشنی توصیف احساسات بودیم؛ گاهی توصیفات ظاهر به میان می‌آمد و گاهی مکان، اما حقیقتش را بخواهید هیچ‌کدام کامل نبود.
توصیفات شخصیت پردازی را میسازند و شخصیت پردازی، توصیفات را!
من به شخصه زمانی که رمانی را می‌خوانم، تمام حالاتش را در ذهن مجسم می‌کنم؛ حالت، افکار، رفتار، صحبت‌ها و مکان‌شان در ذهنم نقش می‌بندد؛ اما نمی‌دانم چرا زمانی که داشتم رمان را می‌خواندم، احساس می‌کردم چیزی که در ذهن من نقش بسته، آن چیزی نیست که نویسنده سعی بر القای آن بر ذهن من داشته است!
به زبان ساده، نویسنده نتوانسته بود آن حجم تخیلاتی که در ذهن می‌پروراند را بر کاغذ و در پی‌اش، در ذهن خواننده پیاده کند.
رمانی به مانند راز آنتروپوئیدیس، نیازمند یک استراتژی خاص و برنامه‌ای دقیق دارد. برای شروع یک دفتر و قلم بردارید، شخصیت‌ها را بنویسید و تمام چیزهایی که باید از آن شخصیت به خواننده نشان دهید را یادداشت کنید.
برنامه بریزید، هدف داشته باشید و از کلیشه بپرهیزید.
موضوع مهم دیگری که در رمان به چشم می‌خورد، اکیپ بودنشان و این‌که در نهایت به احتمال زیاد هرکدام جفت جفت می‌شوند. با اینکه این مدل نوشتن مورد علاقه‌ی بسیاری از خوانندگان جوان است اما به دور از کلیشه نیست.
ایده رمان را میشود تا حدودی نو دانست، اما نحوه ی پردازش به آن کمی سطحش را پایین می‌آورد.
باور پذیری رمان گاهی بسیار مشکل می‌شد. این‌که از بین 7 میلیارد انسان روی کره زمین، چرا باید الهه‌ها همین 10 نفر را که از قضا همگی باهم فامیل هستند را انتخاب کنند؟! می‌شد کمی بال و پر داد، می‌شد افراد را متمایز کرد؛ ملیت متمایز، فرهنگ متمایز و یا تمایزهای گوناگون‌تر!
همچنین باور شخصیت‌ها بسیار سخت است؛ همه گویا چند ثانیه در یک حالت خاص مثل غم می‌مانند و بعد به آسانی فراموشش کرده و به سراغ احساس بعدی می‌روند.
به طور مثال در شبی که شهاب سنگ سقوط کرد و آتاها ظاهر شد، مسیحی که اصلا روحش از ماجرا خبر نداشت چرا باید برای آتاها خط و نشان بکشد؟
چرا این شخصیت‌ها این‌طور عادی با انسان‌نما شدنشان کنار آمدند؟
چرا به سادگی توانستند قدرت هایشان را قبول کنند و ظرف تنها چند دقیقه، برای این‌که آتاها آن قدرت را از آنها نگیرد، وارد جنگ شوند؟
چرا آتاها باید درست در زمانی که قدرت ها به آن اکیپ داده شود، ظاهر شود یک مرتبه قصد جانشان را بکند؟
کمی غیر عادی نیست؟
درست است که این ژانر فانتزی است، اما باورپذیری را دست کم نگیرید. وقتی خواننده نتواند شخصیتی را باور کند، به تبع نمیتواند رمانی را دنبال کند که به شخصیتش ایمان ندارد!
با این وجود، گاهی در میان مونولوگ ها تک جملات نابی دیده میشد که نقطه قوت بسیار بزرگی است.
«بزرگترین ریسک زندگی، اینه که هیچ ریسکی نکنی!»
به طور کلی، راز آنتروپوئیدیس رمانیست با راه درازی در پی برای رفتن!
این رمان با پردازش دقیق می‌تواند جزو بهترین‌ها در ژانر خود باشد.
با سپاس از نگاه گرمتان
23 آذر 1399
*تیم نقد انجمن رمان98*


نقد و بررسی رمان راز آنتروپوئیدیس | Hannaneh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: * ELINA *، LIDA_M، MĀŘÝM و 5 نفر دیگر

حنانه سادات میرباقری

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/11/19
ارسال ها
1,194
امتیاز واکنش
8,274
امتیاز
283
زمان حضور
40 روز 14 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خداوند نون و قلم
خداوند آزادی و عشق و غم!

«نقد رمان راز آنتروپوئیدیس»
راز آنتروپوئیدیس، رمانی پر از اتفاق!
در نگاه کلی، رمانی با ژانری هیجانی و پر تنش است؛ رمانی که در تمامیِ اجزای بیرونی می‌شود بوی ژانر فانتزی را استشمام کرد و در اتفاقات ریز و درشتش غرق شد. می‌شود عشق و علاقه را از میان تار و پود رمان بیرون کشید و در یک کلام، یک انتخاب مناسب ژانر و موضوع!
"راز آنتروپوئیدیس" شاید کمی برای تلفظ سخت باشد اما یک نام مناسب برای ژانر فانتزی است؛ در عین حال این نام، ژانر عاشقانه را پوشش نمی‌دهد. این موضوع در خلاصه هم حس می‌شد، خلاصه‌ی کمی گنگ که تا حدودی حال و هوای فانتزی‌اش را حفظ کرده، اما نمی‌شود آن را یک خلاصه‌ی بی‌نظیر دانست. درواقع با خواندن خلاصه، نویسنده دقیق می‌داند که به دنبال چیست:
-شخصیت یا شخصیت‌هایی که برای حفظ قدرت‌هایشان در مقابل الهه می‌ایستند، حالا به هر طریق یا هر روشی!
و این در همان پست‌های ابتدایی کاملا به نگاه خواننده هدیه شد. می‌شود چنین گفت :«خلاصه ی راز آنتروپوئیدیس، زیادی خلاصه است!». همین است که معمای رمان را همان ابتدای کار لو داده بود، گرچه می‌شود با کمی ارفاق، اتفاقات رمان را "لو رفته" در نظر نگرفت، اما محوریت اصلی ماجرا کاملا برملا شده بود.
با این وجود، شروع خوبی داشتیم، یک تلنگر به‌جا برای ژانر فانتزی! اما چیزی که زیاد در رمان به چشم می‌خورد، توصیفات کم و شخصیت پردازی‌های نادرست است. همین موضوع باعث می‌شود شروع رمان جذابیت خود را از دست بدهد و یک شروع معمولی در نظر مخاطب به چشم آید.
با وجود اینکه داستان شخصیت اصلی مشخصی ندارد، انتخاب زاویه دید سوم شخص بسیار مناسب بود. اما این زاویه دید گاهی نتوانسته بود از پس احساسات و توصیفات برآید. به طور کلی ما درک درستی از شخصیت‌ها نداشتیم، داستان با اینکه بایستی بر انگشت شخصیت‌پردازی‌های دقیق کاراکترها بچرخد، سوار بر یک سیر تند بدون توصیف بود!
به طور مثال، شروع رمان را برای بخش توصیف و شخصیت پردازی بررسی می‌کنیم:
محتوای کلی رمان برای شروع، خوب بود؛ اما همان طور که گفته شد، توصیفات اندک گویا افسار جذابیت را از دستان نویسنده در آورده بودند.
در شروع هیلا با دیدن بازی ونیز با آب، تعجب می‌کند! اما آن حجم تعجبی که رمان توصیفش کرده بود، اصلا به حد نساب حالت عادیِ یک فردِ متعجب، نرسیده است!
خودتان را جای هیلا بگذارید، یک نفر را در حال بازی با آب می‌بینید، واکنشتان چیست؟ چه می‌کنید؟ هیلا نتوانسته بود به درستی حس تعجب و یا حتی وحشت را به خواننده القا کند! از طرفی ونیز نیز آن‌چنان شبیه آدم‌هایی که رازشان لو رفته، نبود. درواقع اتفاقات خیلی سریع رخ می‌داد، در یک آن هیلا تعجب می‌کند، ونیز می‌ترسد و بوم، تمام! همه چیز پشت هم و بی وقفه آن‌هم بدون درک درست خواننده از اتفاقات.
در راز آنتروپوئیدیس، رفتار و واکنش شخصیت‌ها، آن‌طور که در مونولوگ توصیفش کرده بودید، نبود!
انگار شما فقط کمی احساسات را قاطی مونولوگ می‌کردید اما در عمل، هیچ اتفاقی بر ظاهر شخصیت نمی‌افتاد.
-داشتی... چی‌کار می‌کردی؟!
این دیالوگ نه تنها برای یک فرد شوکه مناسب نیست، بلکه طوری به نظر می‌آید که گویا مچ فردی را در حین عملی گرفته است! که این کاملا برای این صحنه‌ی پر از تنش و اضطراب و ترس، نامناسب است.
درواقع من زمانی که رمان را می‌خواندم، احساس می‌کردم قلم نویسنده بر روی دور تند قرار گرفته. به سرعت از کنار توصیفات می‌گذشتید، یک حس را نصفه و نیمه رها می‌کردید و به دنبال دیگری می‌دویدید. شخصیت‌ها را گاهی بدون توصیف و گاهی با توصیفات کامل یک گوشه ذهن خواننده می‌نشاندید و گاهی هم همین باعث اشتباهتان میشد. به طور مثال:
«..دنیز صدای جهش های بلند پلنگ رو به سوی جلو شنید و حس کرد. لبخند رضایت بخشی زد و بلافاصله بلند شد
دیدیم که بلند شده بود؛
«دنیز به آرومی از روی زمین بلند شد و بهش خیره شد، اما یه شنل بلند کلاه داره که از سر شونه هاش شروع شده بود...»
و حالا دوباره؟!
این اشتباهات بسیار تکرار شده بود، حتی گاهی خصوصیات چهره را هم جابه‌جا ذکر کرده بودید.
موضوع بعدی درمورد شخصیت‌پردازی، آن است که شخصیت‌ها بسیار شبیه به هم بود! در واقع شما تمایزی بین یک فرد شجاع، بیخیال، ناراحت و... به وجود نیاورده بودید؛ یا بهتر بگویم، این تمایز فقط در مونولوگ‌ها به خورد خواننده داده می‌شد اما در عمل...خیر! شخصیت‌هایتان چیزی که در مونولوگ توصیف کرده بودید، نبودند! هم چنین برای فردی که الهه است، آن‌گونه صحبت کردن‌ها درست نیست. الهه‌ها باید با قدرت و صلابت سخن بگویند، لطیف اما بُرَّنده!
به دور از شخصیت پردازی‌ها، اسامی هم بسیار شبیه به یک‌دیگر بود! از پست سوم به بعد با خیل عظیمی از اسم‌های مشابه روبه‌رو می‌شدی که نمی‌دانستی چه کسی، کیست؛ با خودت می‌گفتی «کی به کیه؟».
راز آنتروپوئیدیس، شخصیت های زیادی دارد که شاید همین موجب افت شخصیت پردازی و کمبود توصیفات شده است!
از نظر من، توصیفات، شخصیت پردازی و سیر، رابـ*ـطه‌ای کاملا مستقیم با یکدیگر دارند. در راز آنتروپوئیدیس ما شاهد توصیفات حالات مناسب با کمی چاشنی توصیف احساسات بودیم؛ گاهی توصیفات ظاهر به میان می‌آمد و گاهی مکان، اما حقیقتش را بخواهید هیچ‌کدام کامل نبود.
توصیفات شخصیت پردازی را میسازند و شخصیت پردازی، توصیفات را!
من به شخصه زمانی که رمانی را می‌خوانم، تمام حالاتش را در ذهن مجسم می‌کنم؛ حالت، افکار، رفتار، صحبت‌ها و مکان‌شان در ذهنم نقش می‌بندد؛ اما نمی‌دانم چرا زمانی که داشتم رمان را می‌خواندم، احساس می‌کردم چیزی که در ذهن من نقش بسته، آن چیزی نیست که نویسنده سعی بر القای آن بر ذهن من داشته است!
به زبان ساده، نویسنده نتوانسته بود آن حجم تخیلاتی که در ذهن می‌پروراند را بر کاغذ و در پی‌اش، در ذهن خواننده پیاده کند.
رمانی به مانند راز آنتروپوئیدیس، نیازمند یک استراتژی خاص و برنامه‌ای دقیق دارد. برای شروع یک دفتر و قلم بردارید، شخصیت‌ها را بنویسید و تمام چیزهایی که باید از آن شخصیت به خواننده نشان دهید را یادداشت کنید.
برنامه بریزید، هدف داشته باشید و از کلیشه بپرهیزید.
موضوع مهم دیگری که در رمان به چشم می‌خورد، اکیپ بودنشان و این‌که در نهایت به احتمال زیاد هرکدام جفت جفت می‌شوند. با اینکه این مدل نوشتن مورد علاقه‌ی بسیاری از خوانندگان جوان است اما به دور از کلیشه نیست.
ایده رمان را میشود تا حدودی نو دانست، اما نحوه ی پردازش به آن کمی سطحش را پایین می‌آورد.
باور پذیری رمان گاهی بسیار مشکل می‌شد. این‌که از بین 7 میلیارد انسان روی کره زمین، چرا باید الهه‌ها همین 10 نفر را که از قضا همگی باهم فامیل هستند را انتخاب کنند؟! می‌شد کمی بال و پر داد، می‌شد افراد را متمایز کرد؛ ملیت متمایز، فرهنگ متمایز و یا تمایزهای گوناگون‌تر!
همچنین باور شخصیت‌ها بسیار سخت است؛ همه گویا چند ثانیه در یک حالت خاص مثل غم می‌مانند و بعد به آسانی فراموشش کرده و به سراغ احساس بعدی می‌روند.
به طور مثال در شبی که شهاب سنگ سقوط کرد و آتاها ظاهر شد، مسیحی که اصلا روحش از ماجرا خبر نداشت چرا باید برای آتاها خط و نشان بکشد؟
چرا این شخصیت‌ها این‌طور عادی با انسان‌نما شدنشان کنار آمدند؟
چرا به سادگی توانستند قدرت هایشان را قبول کنند و ظرف تنها چند دقیقه، برای این‌که آتاها آن قدرت را از آنها نگیرد، وارد جنگ شوند؟
چرا آتاها باید درست در زمانی که قدرت ها به آن اکیپ داده شود، ظاهر شود یک مرتبه قصد جانشان را بکند؟
کمی غیر عادی نیست؟
درست است که این ژانر فانتزی است، اما باورپذیری را دست کم نگیرید. وقتی خواننده نتواند شخصیتی را باور کند، به تبع نمیتواند رمانی را دنبال کند که به شخصیتش ایمان ندارد!
با این وجود، گاهی در میان مونولوگ ها تک جملات نابی دیده میشد که نقطه قوت بسیار بزرگی است.
«بزرگترین ریسک زندگی، اینه که هیچ ریسکی نکنی!»
به طور کلی، راز آنتروپوئیدیس رمانیست با راه درازی در پی برای رفتن!
این رمان با پردازش دقیق می‌تواند جزو بهترین‌ها در ژانر خود باشد.
با سپاس از نگاه گرمتان
23 آذر 1399
*تیم نقد انجمن رمان98*
پارلا جانم از وقت و دقتی که گذاشتی خیلی ممنونم. نکته های ارزنده‌ای گفتی، واقعا به همچین نگاهی نیاز داشتم انشالله یه ویرایش اساسی میزنم^^


نقد و بررسی رمان راز آنتروپوئیدیس | Hannaneh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و ~PARLA~

Karkiz

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/5/20
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
7,049
امتیاز
263
زمان حضور
62 روز 14 ساعت 50 دقیقه
بسم الله...

نقد و بررسی رمان رازآنتروپوئیدیس

حوادثِ بسیار!
هر نویسنده از روش‌های گوناگون و قلمی متفاوت فضاسازی را در رمان ایجاد می‌‌کند گه گاه با روشی، چندین اتفاق‌را پشت سر هم و بدونه اتلاف وقت، در بخش‌ اولیه و آغازین رمان جا می‌دهد. که افراد کمی از این شیوه استفاده می‌کنند.
یعنی چینش پشت سر هم اتفاقات و فاصله کم از رویداد بعدی؛ که باعث می شود کاراکتر ها خواننده سردرگم شود و همچین مخاطب نتواند به آگاهی کاملی از شناخت کاراکتر ها برسد و داستان در نهایت سطح مطلوب خود را از دست دهد. با یک قسمت از رمان که بگوییم، زمان بعد از سقوط شهاب‌سنگ‌ تا پارت فعلی که تا کنون گذاشته شده، وقایع سریع و پشت سرهم پدید آمد.‌ گویا نویسنده بسیاری از شگفتی ها و وقایع جالب و هیجان انگیز رمان را در ذهن دارد لیکن به علت تعداد کثیر آن، مجبور به فشردگی آن در رمان شده. موضوع و شخصیت پردازی آن تا درصد زیادی از قواعدش پیروی شده و حیف اگر مورد بالا ویرایش نشود تا خواننده بتواند از موجی که بیش از حد بالا آمده، کمی از اوج بیش‌از اندازه خود بکاهد؛ می‌تواند با ذهن خلاق، اتفاقات جدید و جذابی را جایگزین کند و بین آنان فاصله دهد.
تفاوت چشمگیر در مونولوگ‌ها
صمیمیت و تفریح شخصیت‌ها در سه پارت کشیده شده! هدف‌مند نبودن و حوصله‌سر بر! تنها این بخش، که طولانی بود کاسته‌شود، شاید می‌خواهد صمیمیت بین شخصیت‌ها نشان‌داده شود اما اکثرا همه شخصیت با کاراکتر نقش اول یعنی ونیز ارتباط برقرار کرده اند و هر یک به دوکاراکتر دیگه اهمیت می‌دادن و از حال و احوالات بقیه ناغافل! که این افراط را میان این دوستان ایجاد می‌کند که در ابتدا این چنین نبود!
و اما خلق اتفاق و بخصوص مکعب‌ها و ملاقات اعضا با استادان، موضوع و رابـ*ـطه بین نیرو‌ها که جذاب و هیجان‌انگیز می‌کند و لحظه‌های زیبایی رو به ارمغان می‌آورد.
پردازش به موضوع و خیلی به بیراهه نرفتن و شیوایی و بیان ساده همراه با شور و شوق همراه بود و درخور آن بود حواشی حشو و اضافه در بطن ماجرا وجود نداشت.
شخصیت پردازی به طور کامل و به دلیل فوق، در نقش خود کمی کوتاهی کرده است.
تعداد دو کاراکتر در شروع و تا حدودی معرفی آنان، شروع مناسبی بود که میتوانست زمانش از کمی قبل از شروع اتفاقات مهم شروع شود، قاعده رمان‌نویسی همین است؛ مقدمه‌ای در آغازین و آماده نمودن مخاطب برای رسیدن به اواسط، اوج و بالاخره پایان رمان.
هدف یا به عبارتی چیزی که نتیجه را به همراه دارد، مهم‌تر از حدس‌هایی که می‌توانیم در نگارش پایان رمان بزنیم. زیرا هدف تعیین کننده یه راه درست به نشانه یا شکار است، یا شاید هم مسیر و پایان به غلط و نادرستی ختم شود انچنان مهم نیست! ما باید بدانیم افکار و رفتار کاراکتر‌ها، ناشی از چه نقشه‌ای است و این در رمان، مشخص بود.
و یک چیز مهم! شباهت اسمی کاراکتر‌ها موجب می‌شود خواننده گمراه شود حتی اگر به تعداد دفعات زیاد، نام کاراکترها بر زبان بیاید.
ژانر فانتزی و عاشقانه که دو ژانر مهم‌اند نمایش داده شده‌ بودند ولی بهتری میبود با ژانرهای کمتری نوشته شود تا تمرکز بیشتر و توازن برقرار باشد.
رمان در سطح خوبی قرار دارد و زاویه سوم شخص به صورت عامیانه، نقشش را انجام داد. نام، جلد مرتبط بودن و خلاصه نیز با اصول خود، کامل‌تر شود.
قلم به خوبی نشان دهنده پیشرفت و روان بودن، متکی میشود، و سطح و سبک نویسنده متفاوت و با مطالعه بیشتر، کامل‌تر می‌شود.
با آرزوی موفقیت برای نویسنده عزیز
Fatemeh Zare
1399/9/25
تیم نقد انجمن رمان ۹۸


نقد و بررسی رمان راز آنتروپوئیدیس | Hannaneh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: MĀŘÝM، yeganeh yami، Asal_Zinati و 3 نفر دیگر

حنانه سادات میرباقری

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/11/19
ارسال ها
1,194
امتیاز واکنش
8,274
امتیاز
283
زمان حضور
40 روز 14 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الله...

نقد و بررسی رمان رازآنتروپوئیدیس

حوادثِ بسیار!
هر نویسنده از روش‌های گوناگون و قلمی متفاوت فضاسازی را در رمان ایجاد می‌‌کند گه گاه با روشی، چندین اتفاق‌را پشت سر هم و بدونه اتلاف وقت، در بخش‌ اولیه و آغازین رمان جا می‌دهد. که افراد کمی از این شیوه استفاده می‌کنند.
یعنی چینش پشت سر هم اتفاقات و فاصله کم از رویداد بعدی؛ که باعث می شود کاراکتر ها خواننده سردرگم شود و همچین مخاطب نتواند به آگاهی کاملی از شناخت کاراکتر ها برسد و داستان در نهایت سطح مطلوب خود را از دست دهد. با یک قسمت از رمان که بگوییم، زمان بعد از سقوط شهاب‌سنگ‌ تا پارت فعلی که تا کنون گذاشته شده، وقایع سریع و پشت سرهم پدید آمد.‌ گویا نویسنده بسیاری از شگفتی ها و وقایع جالب و هیجان انگیز رمان را در ذهن دارد لیکن به علت تعداد کثیر آن، مجبور به فشردگی آن در رمان شده. موضوع و شخصیت پردازی آن تا درصد زیادی از قواعدش پیروی شده و حیف اگر مورد بالا ویرایش نشود تا خواننده بتواند از موجی که بیش از حد بالا آمده، کمی از اوج بیش‌از اندازه خود بکاهد؛ می‌تواند با ذهن خلاق، اتفاقات جدید و جذابی را جایگزین کند و بین آنان فاصله دهد.
تفاوت چشمگیر در مونولوگ‌ها
صمیمیت و تفریح شخصیت‌ها در سه پارت کشیده شده! هدف‌مند نبودن و حوصله‌سر بر! تنها این بخش، که طولانی بود کاسته‌شود، شاید می‌خواهد صمیمیت بین شخصیت‌ها نشان‌داده شود اما اکثرا همه شخصیت با کاراکتر نقش اول یعنی ونیز ارتباط برقرار کرده اند و هر یک به دوکاراکتر دیگه اهمیت می‌دادن و از حال و احوالات بقیه ناغافل! که این افراط را میان این دوستان ایجاد می‌کند که در ابتدا این چنین نبود!
و اما خلق اتفاق و بخصوص مکعب‌ها و ملاقات اعضا با استادان، موضوع و رابـ*ـطه بین نیرو‌ها که جذاب و هیجان‌انگیز می‌کند و لحظه‌های زیبایی رو به ارمغان می‌آورد.
پردازش به موضوع و خیلی به بیراهه نرفتن و شیوایی و بیان ساده همراه با شور و شوق همراه بود و درخور آن بود حواشی حشو و اضافه در بطن ماجرا وجود نداشت.
شخصیت پردازی به طور کامل و به دلیل فوق، در نقش خود کمی کوتاهی کرده است.
تعداد دو کاراکتر در شروع و تا حدودی معرفی آنان، شروع مناسبی بود که میتوانست زمانش از کمی قبل از شروع اتفاقات مهم شروع شود، قاعده رمان‌نویسی همین است؛ مقدمه‌ای در آغازین و آماده نمودن مخاطب برای رسیدن به اواسط، اوج و بالاخره پایان رمان.
هدف یا به عبارتی چیزی که نتیجه را به همراه دارد، مهم‌تر از حدس‌هایی که می‌توانیم در نگارش پایان رمان بزنیم. زیرا هدف تعیین کننده یه راه درست به نشانه یا شکار است، یا شاید هم مسیر و پایان به غلط و نادرستی ختم شود انچنان مهم نیست! ما باید بدانیم افکار و رفتار کاراکتر‌ها، ناشی از چه نقشه‌ای است و این در رمان، مشخص بود.
و یک چیز مهم! شباهت اسمی کاراکتر‌ها موجب می‌شود خواننده گمراه شود حتی اگر به تعداد دفعات زیاد، نام کاراکترها بر زبان بیاید.
ژانر فانتزی و عاشقانه که دو ژانر مهم‌اند نمایش داده شده‌ بودند ولی بهتری میبود با ژانرهای کمتری نوشته شود تا تمرکز بیشتر و توازن برقرار باشد.
رمان در سطح خوبی قرار دارد و زاویه سوم شخص به صورت عامیانه، نقشش را انجام داد. نام، جلد مرتبط بودن و خلاصه نیز با اصول خود، کامل‌تر شود.
قلم به خوبی نشان دهنده پیشرفت و روان بودن، متکی میشود، و سطح و سبک نویسنده متفاوت و با مطالعه بیشتر، کامل‌تر می‌شود.
با آرزوی موفقیت برای نویسنده عزیز
Fatemeh Zare
1399/9/25
تیم نقد انجمن رمان ۹۸
از شمام ممنونم عزیز دلم، نکات خیلی خوبی رو گوش‌زد کردین. حتماا یه ویرایش انجام میدم و امیدوارم بعد ویرایشات شما دوستان رو سر‌بلند کنم.:گل:

از هر دو دوست عزیزم و تیم نقد سپاسگزارم^^


نقد و بررسی رمان راز آنتروپوئیدیس | Hannaneh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: MĀŘÝM، Asal_Zinati و FaTeMeH QaSeMi
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا