درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

~ROYA~ · 14/12/20

N80 گفت:
نام رمان: کُلت نقره‌ای
ژانر: پلیسی، عاشقانه، درام
بافت: سوم شخص
خلاصه:
دختری به نام آذین شگفت، دختری از جنس درد و تلخی‌های روزگار! به دنبال پستی‌بلندی‌های روزگار؛ با مردی از جنس خود آشنا می‌شود که در خانواده‌ای بزرگ شده‌ است که معتقدند، "عشق دروغ است!"
آذین که به مرگ پدر و برادرش مشکوک است، و وقتی با مسیح آشنا می‌شود، در راهی می‌افتد که شاید خود نیز از آن ‌بی‌خبر بود! راهی طولانی و خطرناک!
و حالا، روزگار برایشان چه رقم خواهد زد؟ خوب یا بد؟

ناظر شما
خودم

Helma2020 · 15/12/20

با سلام
نام رمان: پیشنهاد دوستی
(این نام ممکن است تغییر یابد.)
نویسنده: F.A
ژانر: عاشقانه، طنز، جنایی
خلاصه:
دلبسته به یک ثانیه دیدار تو بودم
این عمر که بی حوصله ناچار تو بودم
تو نازترین حادثه در زندگی من
من شاخ ترین عاشق بی عار تو بودم
تا آخر بی حوصلگی شعر نوشتم
هر شب که تو خوابیدی و بیدار تو بودم

اولین بار که دیدمت؛
هرگز فکرش را نمی کردم "تو"
همان کسی هستی که قرار است بعد ها،
بارها برایش بمیرم...

داستان ما، درمورد دختر و پسریه که خیلی اتفاقی همدیگر رو ملاقات می کنن و
پیشنهادی بینشون رد و بدل میشه که
باعث تغییر اساسی توی زندگیشون میشه .
همیشه میگن:)

"هیچ اتفاقی، اتفاقی اتفاق نمی افتد."

~ROYA~ · 15/12/20

Helma2020 گفت:
با سلام
نام رمان: پیشنهاد دوستی
(این نام ممکن است تغییر یابد.)
نویسنده: F.A
ژانر: عاشقانه، طنز، جنایی
خلاصه:
دلبسته به یک ثانیه دیدار تو بودم
این عمر که بی حوصله ناچار تو بودم
تو نازترین حادثه در زندگی من
من شاخ ترین عاشق بی عار تو بودم
تا آخر بی حوصلگی شعر نوشتم
هر شب که تو خوابیدی و بیدار تو بودم

اولین بار که دیدمت؛
هرگز فکرش را نمی کردم "تو"
همان کسی هستی که قرار است بعد ها،
بارها برایش بمیرم...

داستان ما، درمورد دختر و پسریه که خیلی اتفاقی همدیگر رو ملاقات می کنن و
پیشنهادی بینشون رد و بدل میشه که
باعث تغییر اساسی توی زندگیشون میشه .
همیشه میگن:)

"هیچ اتفاقی، اتفاقی اتفاق نمی افتد."

ناظر شما
Ryhwn

paria.m · 15/12/20

سلام
نام رمان=من کیم؟
نویسنده=paria.m
ژانر=عاشقانه پلیسی
خلاصه=درباره دختریه که پیش مافیا بزرگ میشه و فکر میکنه خانوادش رو توی تصادف از دست داده تا اینکه توی ماموریتی که بهش داده میشه با خانوادش آشنا میشه و این شوک زیادی بهش وارد میکنه نا خواسته باید بین خانوادش و کسایی که از بچگی بزرگش کردن انتخاب کنه و اتفاقای جالبی که میوفته در طی رمان

~ROYA~ · 15/12/20

paria.m گفت:
سلام
نام رمان=من کیم؟
نویسنده=paria.m
ژانر=عاشقانه پلیسی
خلاصه=درباره دختریه که پیش مافیا بزرگ میشه و فکر میکنه خانوادش رو توی تصادف از دست داده تا اینکه توی ماموریتی که بهش داده میشه با خانوادش آشنا میشه و این شوک زیادی بهش وارد میکنه نا خواسته باید بین خانوادش و کسایی که از بچگی بزرگش کردن انتخاب کنه و اتفاقای جالبی که میوفته در طی رمان

سلام عزیزم
ناظر شما
^~SARA~^
منتظر گفتوگو از سمت ناظر باشید
من رو هم اد کنید.

ملیکا پاییزی · 16/12/20

نام رمان : کابوس
نویسنده : ملیکا پاییزی
ژانر : ترسناک، علمی تخیلی، درام
خلاصه: جهان آنگونه نیست که تصور میشود
گاهی اوقات روز ها تبدیل به شب خواهند شد با وجود تابش شدید نور
دختری که عزیزانش را از دست داده و متوجه میشود که دلیل آن بیشتر از یک تصادف رانندگی بوده است
او دنیای جدیدی را کشف میکند
دنیایی که در آن چیزی غیر از زنده ها وجود دارد...

~ROYA~ · 16/12/20

ملیکا پاییزی گفت:
نام رمان : کابوس
نویسنده : ملیکا پاییزی
ژانر : ترسناک، علمی تخیلی، درام
خلاصه: جهان آنگونه نیست که تصور میشود
گاهی اوقات روز ها تبدیل به شب خواهند شد با وجود تابش شدید نور
دختری که عزیزانش را از دست داده و متوجه میشود که دلیل آن بیشتر از یک تصادف رانندگی بوده است
او دنیای جدیدی را کشف میکند
دنیایی که در آن چیزی غیر از زنده ها وجود دارد...

سلام وقت بخیر
ناظر شما: ~ROYA~
منتظر زدن گفتوگو باشید

AinazRostami · 16/12/20

نام رمان: غیر مجاز

نویسنده: آیناز رستمی.تبار

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

هدف: عشق به نویسندگی و قلم

ساعات پارت گذاری: هر روز

خلاصه:

پگاه سعید پور، دختر سعید پور بزرگ بعد از ازدواج‌های ممنوع خواهر و برادرش صاحب ثروتی عظیم می‌‌شود که اکثر آدم‌های اطرافش چشم طمع به آن را دارند. طولی نمی‌‌کشد که بخاطر برادرش پایش به محله‌ای با آدم‌های مختلف باز می‌شود و در این بین با فردی درست نقطه مقابل خود آشنا می‌شود... فردی از جنس بی‌ خیالی و حماقت!

از راز‌ هایی پرده برداری می‌‌شود که زندگی خانواده‌ های بسیاری را تا نابودی می ‌کشاند!

مقدمه:

ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑـﺪﺍﻥ"ﺣــــــﻮﺍﯼ"ﮐﺴﯽﻧــﻤﯽ‌ﺷــﻮﻡ ﮐﻪﺑﻪ"ﻫــــﻮﺍﯼ"ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﻭﺩ، ﺗﻨﻬﺎﯾـﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﺴـﯽ ﻗﺴﻤﺖ ﻧـــﻤﯽﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾـﻢ ﺑﮕـﺬﺍﺭﺩ، ﺭﻭﺡ ﺧـــﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣـــﻦ ﺩﻣﯿـــﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻭﺍﺣﺴـــــﺎﺱ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘـﻪ... ﺍﺭﺯﺍﻥنمی فرﻭﺷـﻤﺶ! تو بـرایـم غـیــرمــجــاز بـودی و این مـمنـوعه را دوسـت داشتم. شـایـد روزی چشــم‌هایـم با دیدنـت ستاره باران می‌شـد ولی قلب شـکسـته‌ام دیگـر نـای خــورد شـدن نـدارد.

مـــن یـک مَـردم و بــــدان " آدمـــی" شـــــدم کـه معجزه‌‌اش شـد چشم های تو …!

در قلــبـم کســی را پنهــان کردم. . .

که شنیدن صدایـش. . .

طرز نـگاه کردنـش. . .

حتـی راه رفـتـنـش را" خیــــلــی "دوســت دارم. . .

و شـایـد نـدانی که شـیــریـن تـریـن میــوه مـمـنـوعـه‌ی جهــانِ منــی.!

درســت اسـت که مــالــک قلــبـت نیــستم

اما بجـای همه رهگــذرهـــا

همه گـل فــروش هـــا

همه کتــاب فــروش هــا. . .

هـمه آدمـــها. . .

من، بجـای همـه دوسـتت دارم. . . شـاید دیـر! امـا قلبــم با هر نـگاهت می‌لــرزد و نفـس ‌هایـم با دیـدن چشمـانت بنــد مـی‌‌آیـد.

انتخاب ناظر با خودتون

Dokhtarebarooni · 16/12/20

من بار سومه که درخواست میدم
یه ناظر میخوام اگه sara_safari باشه که بهتره چون ژانر رمانم طنز و عاشقانه هست
اسم رمان:عاشقانه های سه دوست
خلاصه:سه تا دختر،سه دوست ، سه رفیق قدیمی که همه جا باهمن،وقتش میرسه که برن دانشگاه و تو این مسیر زندگیشون دسخوش تغییراتی از جنس شیرینی و تلخی میشه...

«دو پارت از رمانم امادست»

~ROYA~ · 16/12/20

AinazRostami گفت:
نام رمان: غیر مجاز

نویسنده: آیناز رستمی.تبار

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

هدف: عشق به نویسندگی و قلم

ساعات پارت گذاری: هر روز

خلاصه:

پگاه سعید پور، دختر سعید پور بزرگ بعد از ازدواج‌های ممنوع خواهر و برادرش صاحب ثروتی عظیم می‌‌شود که اکثر آدم‌های اطرافش چشم طمع به آن را دارند. طولی نمی‌‌کشد که بخاطر برادرش پایش به محله‌ای با آدم‌های مختلف باز می‌شود و در این بین با فردی درست نقطه مقابل خود آشنا می‌شود... فردی از جنس بی‌ خیالی و حماقت!

از راز‌ هایی پرده برداری می‌‌شود که زندگی خانواده‌ های بسیاری را تا نابودی می ‌کشاند!

مقدمه:

ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑـﺪﺍﻥ"ﺣــــــﻮﺍﯼ"ﮐﺴﯽﻧــﻤﯽ‌ﺷــﻮﻡ ﮐﻪﺑﻪ"ﻫــــﻮﺍﯼ"ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﻭﺩ، ﺗﻨﻬﺎﯾـﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﺴـﯽ ﻗﺴﻤﺖ ﻧـــﻤﯽﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾـﻢ ﺑﮕـﺬﺍﺭﺩ، ﺭﻭﺡ ﺧـــﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣـــﻦ ﺩﻣﯿـــﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻭﺍﺣﺴـــــﺎﺱ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘـﻪ... ﺍﺭﺯﺍﻥنمی فرﻭﺷـﻤﺶ! تو بـرایـم غـیــرمــجــاز بـودی و این مـمنـوعه را دوسـت داشتم. شـایـد روزی چشــم‌هایـم با دیدنـت ستاره باران می‌شـد ولی قلب شـکسـته‌ام دیگـر نـای خــورد شـدن نـدارد.

مـــن یـک مَـردم و بــــدان " آدمـــی" شـــــدم کـه معجزه‌‌اش شـد چشم های تو …!

در قلــبـم کســی را پنهــان کردم. . .

که شنیدن صدایـش. . .

طرز نـگاه کردنـش. . .

حتـی راه رفـتـنـش را" خیــــلــی "دوســت دارم. . .

و شـایـد نـدانی که شـیــریـن تـریـن میــوه مـمـنـوعـه‌ی جهــانِ منــی.!

درســت اسـت که مــالــک قلــبـت نیــستم

اما بجـای همه رهگــذرهـــا

همه گـل فــروش هـــا

همه کتــاب فــروش هــا. . .

هـمه آدمـــها. . .

من، بجـای همـه دوسـتت دارم. . . شـاید دیـر! امـا قلبــم با هر نـگاهت می‌لــرزد و نفـس ‌هایـم با دیـدن چشمـانت بنــد مـی‌‌آیـد.

انتخاب ناظر با خودتون

سلام وقت بخیر
ناظر شما Asal_Zinati
منتظر ایجاد گفتوگو باشید

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر کل بازنشسته

عضو جدید انجمن

مدیر کل بازنشسته

کاربر نیمه فعال

مدیر کل بازنشسته

عضو جدید انجمن

مدیر کل بازنشسته

عضو جدید انجمن

عضو جدید انجمن

مدیر کل بازنشسته

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین