مشاعره با اشعار شهریار

LIDA_M · 8/11/20

niloofar.H گفت:
تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
گر نمردم منو این گوشه ی گم نامی ها

آمدی جانم بـــه قــربــانــت ولــی حــالــا چــرا
بی وفا حالا کــه مــن افــتــاده ام از پــا چــرا

niloofar.H · 8/11/20

LIDA_M گفت:
آمدی جانم بـــه قــربــانــت ولــی حــالــا چــرا
بی وفا حالا کــه مــن افــتــاده ام از پــا چــرا

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی

LIDA_M · 8/11/20

niloofar.H گفت:
ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی

یـار کـو رفـتـه بـه قـهـر از سـر ماهم ز سر مهر
شـرط یـاری کـه بـه پـرسـیـدن یـار آمده باشد

niloofar.H · 8/11/20

دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در کهن گلشن طوفانزده خاطر من
چمن پرسمن تازه بهار آمده بود

LIDA_M · 8/11/20

niloofar.H گفت:
دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در کهن گلشن طوفانزده خاطر من
چمن پرسمن تازه بهار آمده بود

دیــدی کـه چـه غـافـل گـذرد قـافـلـه عـمـر
بـگـذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت

niloofar.H · 8/11/20

تـ*ـخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است
خسرو خاوری این خیمه و خرگاهش نیست

LIDA_M · 8/11/20

تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر
عــلــی و آل بــه امــداد مــیــرســد مـا را

niloofar.H · 12/11/20

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی

SAEEDEH.T · 15/11/20

یاد ایام جوانی جگرم خون می‌کرد
خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

niloofar.H · 16/11/20

دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در کهن گلشن طوفانزده خاطر من
چمن پرسمن تازه بهار آمده بود

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی