مشاعره با اشعار فروغ فرخزاد

moh@mad · 26/10/20

مهتا گفت:
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدا ی قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سـ*ـینه من بینی
این مایه گنـ*ـاه و تباهی را

parädox · 26/10/20

moh@mad گفت:
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدا ی قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سـ*ـینه من بینی
این مایه گنـ*ـاه و تباهی را

از دياري به ديار ديگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقي و ياري ديگر

moh@mad · 26/10/20

مهتا گفت:
از دياري به ديار ديگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقي و ياري ديگر

رفتم که داغ بـ*ـو*سه ی پر حسرت تو را
با اشکهای دیده ز لـ*ـب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم

ronak.a · 26/10/20

moh@mad گفت:
رفتم که داغ بـ*ـو*سه ی پر حسرت تو را
با اشکهای دیده ز لـ*ـب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم

من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

parädox · 26/10/20

moh@mad گفت:
رفتم که داغ بـ*ـو*سه ی پر حسرت تو را
با اشکهای دیده ز لـ*ـب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم

می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش

ronak.a · 26/10/20

مهتا گفت:
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش

شاعری در چشم من می خواند شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته

moh@mad · 26/10/20

ronak.a گفت:
شاعری در چشم من می خواند شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته

هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش

ronak.a · 26/10/20

moh@mad گفت:
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش

شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لـ*ـب دارند

ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال

دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

parädox · 26/10/20

ronak.a گفت:
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لـ*ـب دارند

ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال

دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

لرزه شد بر سـ*ـینه های سیمگون افتاد
خنده شد دندان مهرویان نمایان کرد
عکس سـ*ـاقی شد به جام واژگون افتاد
سحر آوازش در این شبهای ظلمانی
هادی گم کرده راهان در بیابان شد

moh@mad · 26/10/20

ronak.a گفت:
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لـ*ـب دارند

ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال

دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را
عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

اخراج شده

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

اخراج شده

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

اخراج شده

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین