مشاعره با اشعار فروغ فرخزاد

کوثر پورخضر · 27/10/20

مهتا گفت:
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش

parädox · 27/10/20

کوثر پورخضر گفت:
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش

شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لـ*ـب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

~BAHAR.SH~ · 27/10/20

مهتا گفت:
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لـ*ـب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هـ*ـوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی

parädox · 27/10/20

baharsh20209 گفت:
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هـ*ـوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم

~BAHAR.SH~ · 27/10/20

مهتا گفت:
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم

من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا

parädox · 27/10/20

baharsh20209 گفت:
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا

اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم

کوثر پورخضر · 27/10/20

baharsh20209 گفت:
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم

~BAHAR.SH~ · 27/10/20

مهتا گفت:
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم

می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید حال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند باد وصال

کوثر پورخضر · 27/10/20

baharsh20209 گفت:
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید حال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند باد وصال

لغزیده بر شکوفه لـ*ـب های خامشم

بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق

~BAHAR.SH~ · 27/10/20

کوثر پورخضر گفت:
لغزیده بر شکوفه لـ*ـب های خامشم

بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق

با عرض معذرت با ق پیدا نکردم

و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود .

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

اخراج شده

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

اخراج شده

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

اخراج شده

کاربر فعال انجمن

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر فعال انجمن

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین