مشاعره با اشعار علیرضا آذر

niloofar.H · 23/9/20

یک مرد که از چشم تو افتاد شکست.
مرد است ولی خانه ات آباد، شکست

The Black Queen · 23/9/20

تا اخم کنی دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر بزند
تا بغض کنی درهم و بیچاره شود
تا آه کشی، بند دلش پاره شود

niloofar.H · 23/9/20

دَر مـاندِگی یعنی تو اینجایی …
من هم همین جایم ولی دورَم

تُو اختِیار زندگی داری …
من زندگی را سـَـخــت مجبورَم

The Black Queen · 23/9/20

مجنون تو هستم که فقط گوش کنی
بگذاریم و باز فراموش کنی

Di.ar.an · 25/9/20

یه کاری کن که بعد از تو نتونم با کسی باشم
یه جوری گم بشم تو عشق نتونم باز پیدا شم

SAEEDEH.T · 9/10/20

Di.ar.an گفت:
یه کاری کن که بعد از تو نتونم با کسی باشم
یه جوری گم بشم تو عشق نتونم باز پیدا شم

می‌توان قطب را جهنم کرد
پای دل در میان اگر باشد...

*KhatKhati* · 9/10/20

SAEEDEH گفت:
می‌توان قطب را جهنم کرد
پای دل در میان اگر باشد...

دیوانه تر از من چه کسی هست؟ کجاست؟
یک عاشق این گونه از این دست کجاست؟

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
دیوانه تر از من چه کسی هست؟ کجاست؟
یک عاشق این گونه از این دست کجاست؟

تا اخم کنی دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود
تا آه کشی،بند دلش پاره شود

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
تا اخم کنی دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود
تا آه کشی،بند دلش پاره شود

در وادیِ من چشم چرانی کردند.
در صحن ِ حَرم تکه پرانی کردند
در خانه ی من عشق خدایی می کرد
بانوی هنر، هنرنمایی می کرد

Di.ar.an · 10/10/20

در پیچ و خم گله یک بار تو را دیدم
بین دو خیابان گرگ هی چشم چرانیدم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی