مشاعره با اشعار حافظ

yeganeh yami · 9/10/20

ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم
ولی می‌ریخت خون و ره بدان هنجار می‌آورد

*KhatKhati* · 9/10/20

yeganeh yami گفت:
ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم
ولی می‌ریخت خون و ره بدان هنجار می‌آورد

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

SAEEDEH.T · 9/10/20

*KhatKhati* گفت:
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

یا وفا، یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند

*KhatKhati* · 9/10/20

SAEEDEH گفت:
یا وفا، یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

SAEEDEH.T · 9/10/20

*KhatKhati* گفت:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

*KhatKhati* · 9/10/20

SAEEDEH گفت:
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن

SAEEDEH.T · 9/10/20

*KhatKhati* گفت:
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن

ناظرِ روی تو
صاحب نظرانند، آری!
سِر گیسوی تو،
در هیچ سَری نیست که نیست...

*KhatKhati* · 9/10/20

SAEEDEH گفت:
ناظرِ روی تو
صاحب نظرانند، آری!
سِر گیسوی تو،
در هیچ سَری نیست که نیست...

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

مابیغمان سرخوش دل از دست داده ایم
همرازعشق و همنفس جام باده ایم
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
مابیغمان سرخوش دل از دست داده ایم
همرازعشق و همنفس جام باده ایم
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوشست بدین قصه اش دراز کنید

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی